نفس ناخداهای محتضرم
بوی اقیانوس میدهد
با جلبکهایی
که چشم غریقی را پوشاندهاند
دریا،
نوحههای تازه دارد
برای فرزندان ندیدهاش
و آسمان دیگر
هر چقدر ببارد
کافی نیست.
آب میشوند کلمات در دهانت
آنچه که در مری میریزد
خون دریاهاست
آرزوی مرجان
گردنبندیست
بر گردن عروسهای خفته
و قطرهای آب
در صدف پلک تو
پنهان ماند
تا تمام.