شنبه ۲۵ فوریه/ ۶ اسفند با حضور شهردار فرانکفورت و شماری از فعالان فرهنگی ایرانی و آلمانی در تئاتر گالوس در فرانکفورت آلمان شب همبستگی با جنبش اعتراضی مردم ایران برگزار میشود. نمایشی هم به کارگردانی نیلوفر بیضایی روی صحنه به اجرا در میآید.
در شب همبستگی دکتر نرگس اسکندری- گرونبرگ (شهردار فرانکفورت)، الیزابت آبند روت (نویسنده و محقق)، پرستو فروهر (هنرمند و فعال جنبش دادخواهی)، باربارا انگلرت (بازیگر و کارگردان)، شهلا شفیق (نویسنده و محقق)، شهرزاد اوسترر (روزنامه نگار و مجری) و نیلوفر بیضایی (نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر) حضور دارند.
بر اساس بیانیهای که به مناسبت برگزاری شب همبستگی منتشر شده در شب همبستگی با جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» از کسانی دعوت شده که هر یک از زاویهای با این جنبش و اهداف آن مرتبط اند. آنچه در میان سخنرانان آلمانی مشترک است، تجربه پشت سر و نسلهای گذشته از نظام فاشیستی هیتلر و پس از سقوط آن نظام و همچنین تلاش برای تثبیت صدای زنان در جنبشهای اجتماعی و در جامعه است. آنچه سخنرانان ایرانی را به هم پیوند میدهد، تجربه زیستن در سایه جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام ایدئولوژیک، تامگرا و ضد زن، تجربهی حذف شدن یا زانده شدن از سرزمین مادری تحت حاکمیت این نظام و تجربهی کوششهای هر یک از زوایای گوناگون برای ثبت صدای کسانی است که توسط این نظام مورد سرکوب و خشونت قرار گرفتهاند.
نمایش «از سنگهای بی نشان تا مهسا دختر ایران»، کاری از گروه دریچه با تنطیم و کارگردانی نیلوفر بیضایی و با بازی شیده بیگ، ستاره سهیلی، شیلان شهبازی روی صحنه به اجرا درمی آید. سایر عوامل این نمایش عبارتاند از: نرگس چمنی، موسیقی انتخابی: لالایی (سارنگ سیفی زاده)، موسیقی سه تار: علی افضلی و تدارکات: پروین شجاعی.
بخشهایی از اپیزود اول نمایش «از سنگهای بی نشان تا مهسا دختر ایران» (برگرفته از کتاب «آواز نگاه از دریچهی تاریک» نوشته مهدی اصلانی)
نیسان بود. وانت نیسان. بد رنگ بود و بی رنگ. رنگ گل و خاک. برف لعنتی هم ول کن نبود. برف پاک کن از کار افتاده بود و راننده فقط میتوانست شیشهی سمت خودش را پاک کند تا بتواند کمی جلویش را ببیند و به حرکت ادامه دهد. همیشه میاومد دنبالمون و من و ارمغان را میبرد قزل حصار دیدن همسرم سیاوش. اما در اون روز برفی که چشم چشم را نمیدید، همه چیز یک طور دیگه بود. دخترم ارمغان اون روز مرتب بی تابی میکرد و من تلاش میکردم تا آرامش کنم.
گشنمه! گشنمه! مامان من گشنمه!
صبر کن مامان جون! الان یه جا نگه میداریم.
مامان من گشنمه!
یکدفعه نفهمیدم چه شد. فقط تیرگی آسمان و برف را بیاد میآورم و خرده شیشههای پنجرهای که چون کارد برید و درید… دیگر صدایش در نیامد و نگفت که گرسنه است. دو هفته بیمارستان بودیم. ارمغان ضربه مغزی شده بود و بعد از دو هفته در بیمارستان سوخت و تمام شد…
بخشهایی از اپیزود دوم نمایش «از سنگهای بی نشان تا مهسا دختر ایران» (متن: ن. رهایی و متن هایی از کاربران توییتر)
باید تند بنویسم به تندی قدمهای نیکا، در تاریکی شب.
ساعت یازده شبه. نیکا میدوه. پشت یه ماشین قایم میشه. تکون نخور، تکون نخور.
نفس نفس میزنه.
پاش پیچ میخوره، نقش زمین میشه، گریه میکنه.
چند نفر بودین؟ سه نفر یا بیشتر؟
آن لحظه که در تاریکی مانتواش را روی زمین کشیدی، تمام زورت را در پاهایت جمع کردی به پهلویش میزدی، داد میزد؟! آخ میگفت؟ گریه میکرد؟ اونموقع کدومتون تونست زیپ شلوارش را باز کنه؟
شاید وقتی به اون تجاوز میکردین، فحشش میدادین یا توی صورتش میکوبیدین، یا به سرش. یا موهای رنگ شبش را میکشیدین.
او فقط شانزده سال داشت. تن لختش رو تو ماشین پرت کردین، کجا بردینش؟! به هوش بود؟! از بدنش خون میآمد؟! دهنش را بستین جیغ نزند؟! صدای خفهی گلویش آزارتون نداد؟ شما فرزند کدام مادرید؟!
به خون جگر زادمت، به مام وطن دادمت…
پیش از این، نیلوفر بیضایی، نمایش «بازی در بازی» را در تماشاخانه گالوس فرانکفورت آلمان روی صحنه برده بود. این نمایش ارجاعاتی هم به رمان «عقل آبی» شهرنوش پارسیپور دارد. موضوع این نمایش رابطه بین زن و مرد و مسأله قدرت است. شیلان شهبازی، حمید سیاحزاده، ستاره سهیلی، مرتضی مجتهدی، ملیحه بابایی، هرمین عشقی و حمیدرضا مهنانی در این نمایش هنرنمایی میکردند.
نیلوفر بیضایی از سال ۱۹۸۵ در تبعید در آلمان بهسر میبرد. او در رشتههای ادبیات آلمانی، تئاتر- سینما و تلویزیون و تعلیم و تربیت از دانشگاه فرانکفورت تحصیل کرده و در سال ۱۹۹۴ گروه تئاتر دریچه را پایهگذاری کرد و به نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر پرداخت. از مهمترین مضامین آثار نمایشی او هویتجویی و بیگانگی انسان ایرانی، مشکلات اجتماعی و خانوادگی زنان در پیشزمینه تبعیض جنسیتی و نیز حقوق اقلیتهای مذهبی و جنسی است.