عباس میلانی: رمان «عیار» زکریا هاشمی یک اثر چند زبانی است برآمده از درهم‌تنیدگی قصه با تاریخ

عیار نوشته زکریا هاشمی توسط نشر مهری در لندن منتشر شد. این رمان روایتی است مستند از سرگذشت مردی که از روی تنگدستی و برای گذران زندگی دزدی می‌‌کند. داستان از اوایل سلطنت پهلوی دوم آغاز می‌شود و دامنه آن به بعد از انقلاب و حتی به دنیای مهاجران انقلاب‌زده و جنگ‌زده در پاریس و لندن هم می‌رسد و به این ترتیب تاریخ اجتماعی ایران در فاصله بین اشغال ایران و برخی رویدادهای بعد انقلاب بهمن ۵۷ که به مهاجرت و تبعید انجامید را دربرمی‌گیرد: بهانه‌ای برای بازگویی فراز دیگری از تاریخ شفاهی ایران. دکتر عباس میلانی که این رمان را خوانده، در مقاله‌‌ای در در بی بی سی فارسی این رمان را از زمره «قصه واقعی» ( FACTTION) می‌داند: داستانی که از درهم‌تنیدگی تاریخ با قصه حاصل می‌شود و لاجرم در آن داده‌های تاریخی واقعی را می‌توان یافت. بخشی از این نقد را می‌خوانید:

«”هاشمی” پس از سالها دوستی وهم‌صحبتی با شخصیت غیرمتعارفی که عیار در واقع شرح حال اوست. بر آن می‌شود که زندگی او را روایت رمانی کند که نامش عیار است. (در جلد کتاب، برابر انگلیسی عنوان کتاب را vagabond گذاشته‌اند که آشکارا برابر مناسبی نیست) عیار همه عمر دزدی حرفه‌ای بود. مدتها در ایران و سپس در اروپا به حرفه خود ادامه داد. درهر دو جا مدتی حبس کشید. “هاشمی” نه تنها با چشمی باز و گوشی شنوا، سالها پای “امیر عیار” نشست، بلکه حتی برای تجربه آنچه قهرمانش وصف و روایت می‌کند، با او دست کم تا بخشی از راه به دزدی رفت. ولی “هاشمی” رمان‌نویس است نه زندگی‌نامه‌نویس و به جای شرح زندگی این شخصیت، زندگی‌اش را مایه رمانی کرد که هم امروزی است و واقع‌گرا و هم پر از اشارات پرمغزی است که سویه‌های اساطیری و تاریخی این شخصیت را برمی‌گوید. در واقع یکی از خصوصیات هر اثر ادبی ماندگار، توانش در برکشیدن تجربه فردی و شخصی به پدیده‌ای گسترده‌تر است. عیار، سوای عنوانش، به شکل‌های گوناگون از عهده این کار بر می‌آید و روایت را به رمانی خواندنی و گیرا بدل می‌کند.

سخن و زبان راوی در وصف یک یک شخصیت‌های گرفتار ادبار زمان و فقر روزگار، نه از بالا است – آنچنان که در برخی آثاری که در وصف فرودستان برخورد توریستی دارند – و نه از پایین، به رسم کسانی که به ظاهر به زحمتکشان تعهد دارند. راوی با همدلی یک هم قفس، و با دقت یک راوی به قول بیهقی “ثقه”، زندگی و زبان عیار و یاران و خانواده‌هایشان را وصف می‌کند. در کاربرد واژه‌های نامألوف و فحش‌های آبدار، نه نشانی از فخرفروشی سراغ می‌توان کرد و نه تلاشی برای رعایت”عفت عمومی”.

دکتر عباس میلانی

یکی از خصوصیات برجسته عیار – که در ضمن به روایتی از وجوه لازم و بارز رمان بسان یک نوع ادبی است – غنای چند زبانی روایت است. شخصیت‌ها هریک به لحن و زبانی سخن می‌گویند. راوی هم زبانی یک سره جداگانه دارد. دقت و گستردگی و گونه‌گونی این زبان‌ها هم حکایت از تجربه مستقیم و مداوم “هاشمی” با اقشار و لایه‌های مختلف جامعه دارد و هم نشانی دیگر از استعداد و وسعت کارش به عنوان یک رمان‌نویس است. از زبان ساده و روزمره فرودستان تا فحش‌های آبدار درکتاب فراوان می‌توان دید. – سخن و زبان راوی در وصف یک یک شخصیت‌های گرفتار ادبار زمان و فقر روزگار، نه از بالا است – آنچنان که در برخی آثاری که در وصف فرودستان برخورد توریستی دارند – و نه از پایین، به رسم کسانی که به ظاهر به زحمتکشان تعهد دارند. راوی با همدلی یک هم قفس، و با دقت یک راوی به قول بیهقی “ثقه”، زندگی و زبان عیار و یاران و خانواده‌هایشان را وصف می‌کند. در کاربرد واژه‌های نامألوف و فحش‌های آبدار، نه نشانی از فخرفروشی سراغ می‌توان کرد و نه تلاشی برای رعایت”عفت عمومی”.

شرحش از ماجرای سینه‌زنی‌های ماه محرم نمونه این غنای زبانی و تصویری آن است. هاشمی می‌گوید دسته‌های طیب که «خیلی بزرگ بود با علامت بیست و چار تیغه که چند پهلوان سیاه پوش» زیر علم‌هایش را می‌گرفتند. (ص ۱۴۹) به این نکته اشاره می‌کند که «خب می‌دونی واسه خودمون سینه می‌زنیم». تا ازاین واقعییت پرده بر می‌دارد این نکته که در”شب‌های محرم بهترین فرصت برای دختران بالغ” است که “پدر و مادرهای متعصب” از “بیرون رفتن آنها از خانه” جلوگیری نمی‌کنند. از “نوحه خونه…. خوارکسته‌ای” می‌نویسد که به سینه زدن تظاهر می‌کند و در واقع “سینه‌هایش رو ناز می‌کند‌”. این زبان در عین روزمرگی پر از طنین‌ها و اشارات تاریخی است. نخستین ماجرای عیار از بهترین نمونه این قوام معنایی کتاب است.

جهان قرون وسطی جهان تسلیم در برابر تقدیر و فرمان الهی بود. می‌گویند نشان بارز این تسلیم را می‌توان در داستان “ابراهیم” سراغ کرد که پس از عمری انتظار، پیرانه‌سر، پسری پیدا کرد. دیری نپائید که همان خدایی که به گمان ابراهیم فرزند را ارزانی‌اش کرده بود امرش کرد که به نشان تقوا و تسلیم، آن فرزند را، که به روایتی “اسماعیل” نام داشت، قربانی کند. می‌گویند یکی از بارزترین نشان‌های تجدد آن نقاشی” کاراواجیو” است که نشان می‌دهد اسماعیل، نه تنها تسلیم تصمیم پدر نیست که حالتی سرکش دارد و به خشم، نه به رضا، پدر را درمی نگرد. عیار با شرح قتل اسماعیلی به دست پدرش می‌آغازد. -این پسر کشی نه از سر تقوا و تسلیم که جهل و ادبار پدرسالاری است-، به ویژه پدرسالارانی که مسئولیت نمی‌پذیرند و از پدری تنها «سالاری‌اش» را دوست می‌دارند.

جالب اینجاست که در بخش واپسین عیار با شخصیت “اوساکریم” مواجهیم. “اوساکریم” که سخت موردپسند و حتی پرورش عیاراست همان “عیسی مسیح” است. عیار از “اوساکریم” می‌خواهد که نگذارد «پسر من… مث من بار» بیاید. می‌گوید «نمی‌خواهم بفهمد که پدرش از چه راهی پول درمیاره.» (عیار، ص ۳۷۲) عیار که خود از تبار پدری پسرکش است، رستگاری خود را در وارهاندن پسر از دور باطلی می‌داند که سنت پدرسالاری بر او و پدرش تحمیل کرده بود. برای این کار نه به ذاتی جبار که به “اوسا کریمی” متوسل می‌شود که در واقع هم پدر است و و هم پسر و نه جباری که به عشق آمده. منتقدین گونه‌گونی به رواج پسرکشی در سنت تاریخ ایران اشاره کرده‌اند. ادامه‌اش را سبب تکرار دور باطل استبداد و پدرسالاری دانسته‌اند. عیار با پسرکشی می‌آغازد و با امید و تلاش پدر برای نجات فرزند پایان می‌گیرد.

از جنبه دیگری نیز عیار نادر و مهم است. ایران، این روزها برای نخستین بار در تاریخ دیرپای خود جامعه‌ای غربت‌نشین (DIASPORA) دارد. چیزی در حدود ده درصد کل جامعه ایران در غربت زندگی می‌کنند. ادبیاتی به نسبت مفصل، به زبان‌های گونه‌گون و به شکل رمان و خاطرات و تاریخ شفاهی و شعر و موسیقی و فیلم تجربه مهاجرت ایرانیان را بازگفته‌اند. زنان در این ادبیات نقش پیشکسوت دارند. بخش اعظم این آثار از کسانی است که به دلایل سیاسی و جنسیتی و مذهبی و اقتصادی غربت را برگزیده‌اند. ولی نیم‌نگاهی به اخبار روزمره ایرانیان در غربت نشان می‌دهد که برخی از آنان، چون قهرمان عیار، به دلائلی سوای آنچه اقتصاد یا سیاست، در مفاهیم مألوف، می‌دانیم به غربت آمده‌اند. یکی اهل قاچاق است و دیگری دزد حرفه‌ای. “هاشمی” در ایران که بود نه تنها از “اعماق” که اغلب از لایه‌های غیرمتفاوتش می‌نوشت. یکی سه‌قاپ‌باز بود و دیگری فاحشه. ولی در عین حال راوی همواره به بهائی که بی‌عدالتی‌های جامعه بر زنان تحمیل می‌کند توجه داشت. روایت “هاشمی” از مادر عیار که فرزندش را به دزدی تشویق می‌کند و گاه خود هم چاره‌ای جز تن‌فروشی ندارد، یا شرحش از زندگی خواهر عیار که خود را به جنون زده و گدائی حرفه‌ای است همواره با همدلی همراه است و از قضاوت‌های سرسری اخلاقی، بدور. از مهم‌ترین رسالت‌های هنر دقیقاً شناخت پیچیدگی‌های جهان و ایجاد همدلی در خواننده است.

هاشمی گاه در مصاحبه‌هایش به این واقعیت تلخ اشاره کرده که در بیشتر تلاش‌های هنری‌اش، شرکایش کلاهبردار ازآب درآمده‌اند. ولی به گمانم از منظری، بزرگ‌ترین “کلاهبردار” زندگی‌اش انقلاب بود که او را از عرصه همه تجربیات غنی و میراث زبانی‌اش محروم کرد. به قول اخوان ثالث بخشی از “قصه غمگین غربت” در این “دژ آیین قرن پرآشوب” این واقعیت است که غربتی‌ها “راویان قصه‌های رفته از یادند” (اخوان ثالث، آخر شاهنامه). ولی نه نابابی شرکا، “هاشمی” را از کار واداشت، نه سختی‌های مهاجرت، از جمله بیست سال کار یدی دشوار برای امرار معاش. هیچ کدام حریف شور و سودای خلاق او نبود و نیست و به رغم همه دشواری‌ها، مجموعه‌ای شگفت از آثار بدیع خلق کرده و عیار یکی از خواندنی‌ترین رمان‌های این مجموعه پرارزش است.»

متن کامل این نقد با عنوان «چالش‌های جامعه ایران و عیار زکریا هاشمی» در سایت بی بی سی فارسی منتشر شده و در این لینک (+) در دسترس است.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی