مجتبی زمانی: «عقرب‌کِشی» – تقدس‌زدایی از امرِ ایدئولوژیک

مقدمه

این جستار، پژوهش کوتاهی است تا به واکاوی لایه‌های زیرین رمان عقرب‌کِشی بپردازد. فرضِ پیشاپیش پذیرفته شده این جستار این است که، متن دارای نوعی ناخود‌آگاهی است و منتقد ادبی مانند یک روانکاو به ناخودآگاه متن توجه می‌کند. حتا به آنچه که گفته نشده و لاجرم واپس زده شده است. برای روشن بودن دیدگاه این متن، باید بر این نکته تاکید کنیم که نقد معطوف به خواننده ریشه در این دیدگاه پدیدار‌شناسانه دارد که دریافت کننده نقش محوری در تعیین معنای هر متن دارد. از دیدگاه هوسرل، هدف صحیح بررسی فلسفی، نه عینیات موجود بلکه محتوای آگاهی ماست (ویدیسون،۱۳۹۲ : ۸۸ ).  بازتاب این رهیافت در نظریه ادبی به ترویج دو نگاه ادبی متفاوت منجر می‌شود:

الف ) نقد ادبی‌ای که می‌کوشد وارد دنیای آثار نویسنده شود و به میانجی آگاهی مولف به ماهیت شالوده‌ای یا جوهر نوشتار پی ببرد. ( نقد معطوف به مولف)

ب ) نقد ادبی‌ای که می‌کوشد وارد دنیای خواننده شود و متن را  به میانجی دریافت خواننده از آن تفسیر و تببین کند. ( نقد معطوف به خواننده)

هانس گئورک گادامر در کتاب حقیقت و روش  استدلال می‌کند که یک اثر ادبی به صورت بسته تکمیل شده و شسته‌رفته ای از معنا در جهان نمی‌افتد. معنا به موقعیت تاریخی مفسر وابسته است. اندیشه ما همواره در موقعیتی مشخص و لذا همواره تاریخی است. ( ویدیسون،۱۳۹۲ : ۹۱ )

لذا این جستار تنها دریافتی خواننده محور از رمان عقرب‌کِشی شهریار مندنی پور است که در بستری سیاسی و موقعیت تاریخی زمان خود نوشته شده‌است و قطعا معنای آن را بصورت نهایی مشخص نمی‌کند. در واقع کوشش‌های ما برای درک یک اثر به پرسش‌هایی بستگی خواهد ‌داشت که فضای فرهنگی خود ما، امکان طرح آن را میسر می‌سازد. این مقاله تلاشی است برای طرح پرسش‌ها و کشف پاسخ هایی از درون متن رمان عقرب کِشی که محصول موقعیت تاریخی و اجتماعی خوانندگان و مخاطبان این رمان است. این جستار در پنج قسمت به بررسی این مسئله می‌پردازد:

  • در موردِ ایدئولوژی و بازتولیدِ ایدئولوژی
    • عقرب‌کِشی و نهاد خانواده
    • عقرب‌کِشی و مسئله  جنگ
    • عقرب‌کِشی و مسئله بازنمایی بدن
    • عقرب‌کِشی و متن مقدس

در موردِ ایدئولوژی و بازتولید ایدئولوژی

لویی آلتوسر در کتاب “ایدئولوژی و ساز و برگ های ایدئولوژیکِ دولت “، (آلتوسر، ۱۳۹۵ : ۱۵ ) میان  ساز و برگِ قدرت دولت و ساز و برگ‌های ایدئولوژیک دولت تمایز قائل می‌شود. گفتنی است کلمه «دولت»، در این مقاله گزاره‌ای کلی است و به پیروی از نگاه آلتوسری، به ساز و برگ سرکوبگری، ارجاع دارد که امکان چیره شدن طبقات مسلط را فراهم می‌کند. از نظر آلتوسر، ساز و برگِ قدرتِ دولت، مشتمل بر هیئت دولت، ادارات، ارتش، پلیس، دادگاه، زندان،… می‌شود که ساز و برگِ سرکوبگر دولت نام دارند. مفهوم سرکوب، در اینجا دال بر این است که ساز و برگِ قدرت دولت با قوه قهریه کار می‌کند. از نظر آلتوسر، آن‌چه بدان ساز و برگ ایدئولوژیک دولت گفته می‌شود، نهادهایی منفک و تخصصی هستند که با قوه قهریه اعمال قدرت نمی‌کنند ولی وجودشان به تضمین رضایت و بازتولید شرایط حکمرانی کمک می‌کند. از نگاه آلتوسر اصلی ترین ساز و برگ ایدئولوژیک دولت، نظام آموزشی، نهاد خانواده، نظام فرهنگی، نظام دینی و حقوقی هستند که از طریق تلقین روایت‌هایِ غالب از رفتار مناسب ، تاریخ و فرهنگ،  افراد را برای عمل‌کردن در راستای ارزش‌های جامعه و بازتولیدِ شرایط حکمرانی آماده می‌کنند.

این مقاله تلاش دارد تا نشان دهد چطور رمان عقرب‌کِشی، در فرم و محتوا به نبرد با روایت‌های غالب و پذیرفته شده می‌رود تا ساز و برگ هایِ ایدئولوژیک دولت را که به منظور بازتولید شرایط حکمرانی ساخته شده اند به چالش بطلبد. در بخش های بعدی این مقاله به بررسی تقابل روایت رمان عقرب‌کِشی با ساز و برگ‌های ایدئولوژیک دولت و روایت‌های غالب می‌پردازیم.

عقرب‌کِشی و نهاد خانواده

عقرب‌کِشی، روایت زندگی امیر یمینی، فرزند ارشد خانواده‌ای کوچک در روزهای پیش از انقلاب و سال‌های پس از جنگ است. امیر، جوان سرکش و زنباره‌ی سال‌های پیش از انقلاب در مواجهه با ترومایی شخصی درگیرِ بحران روحی می‌شود. امیر برای التیام رنج روحی خود، ابتدا به تریاک پناه می‌برد و بعدتر برای فراموشی تلخی گذشته و همه اتفاقاتی که موقعیت تراژیک فعلی او انجامیده است، در عملی جسورانه به عنوان ستوان وظیفه به جبهه‌های غربی جنگ ایران و عراق می‌رود. امیر که در جنگ مجروح شده است مدتی در بیمارستانی روانی، مختص به موج زدگان جنگی بستری می‌شود. خانواده یمینی پس از سال‌ها بی خبری از امیر، او را در بیمارستان روانی پیدا می‌کنند. امیر دست چپ خود را در جنگ از دست داده است و گذشته خود را به یاد نمی‌آورد. رمان، روایتِ تلاش امیر است برای به یاد آوردن گذشته‌ی خود و شناختنِ دوباره‌ی دختری ماه پیشانی نشان، که در خواب‌های او ظاهر می‌شود.

روایت رمان از اتاق کوچک امیر و در کنار خانواده شروع می‌شود. ریحانه خواهر کوچکتر امیر، همکار بیشتر تلاش‌های او برای کشف دوباره جاهای خالی حافظه‌اش می‌شود. خانواده کوچک یمینی ( امیر، ریحانه، مادر و آقا حاجی ) در باغ – ویلایی در نزدیکی تهران زندگی می‌کنند. خواننده رمان در همان صفحات ابتدایی رمان با بحران هایِ پنهانِ خانواده کوچک یمینی آشنا می‌شود. از خلال گفتگوهای امیر و ریحانه به رابطه تاریک و سیاه امیر و آقا‌حاجی پی می‌بریم.

« ازش بدم می‌آید، از ته ریشش، از اون جاهای سیاه مهر نماز، قلمبه تخت پیشونیش. مطمئنم برای تظاهر مسملمونی شبایی که ما خواب بودیم مهر داغ می‌کرده میذاشته رو پیشونیش. » (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۴۶  )

امیر در تلاش برای شناختن دختر ماه پیشانی که در خواب‌هایش ظاهر می‌شود به همکاری ریحانه نیاز دارد، ریحانه گرچه در سرتاسر رمان او را یاری می‌کند ولی گاهی هم از گذشته امیر و هم از رفتار فعلی او احساس انزجار می‌کند:

«کاشکی مرده بودی، جنازه ات رو تحویل مون داده بودن. راحت تر بود، هفته ای یکبار رفتن، سر قبرت.»  (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۱۱۵  )

با پیش رفتن روایت رمان، خواننده به نوع رابطه‌ی مادر و آقا حاجی از نگاه ریحانه پی می‌برد:

« بیچاره مامان همیشه وحشت داشت آقا روش زن بگیره یا پولاش رو بریزه پای زن‌های صیغه‌ای. هنوزم که هنوزه این ترس رو داره.» (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۱۲۵  )

امیر هم به خواهرش نگاه ” خواهر خانه نشین بیچاره ام ” را دارد. رمان با پر شدن تکه‌های خالی حافظه امیر پیش می‌رود و از خلال این پرشدن‌ها ، خواننده به درگیری بزرگ امیر و پدرش قبل از رفتن به جنگ و ترک خانه، پی می‌برد.

«”بابا یخه ات رو چسبید که بندازدت بیرون، دو دستی هلش دادی عقب، خورد زمین. به حال سکته افتاده بود.» (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۱۲۷  )

با پر شدن تدریجی جاهایِ خالیِ حافظه امیر و پی بردن خواننده به گذشته خانواده یمینی، تصویر یک خانواده کوچک ایده‌آل از ذهن خواننده رنگ می‌بازد و تصویر خانواده ای ناکارآمد شکل می‌گیرد که به همه اعضای خود رنج می دهد. رابطه‌هایی، دو به دو ویران، که امکان سازندگی و پرورش اخلاقی رو از اعضای خانواده سلب می‌کند. امیر، ریحانه، مادر و آقا حاجی، هرکدام، ارزش‌هایی به غایت متفاوت و غالبا متضاد را نمایندگی می‌کنند که در نهایت به رنج شخصی افراد منتهی می‌شود. امیر سرکش و زن باره است، با آقا حاجی درگیر می‌شود. به جنگ می‌رود، دست چپ و حافظه اش را از دست می دهد. ریحانه مغموم و خانه نشین می‌شود. مادر ماتم ‌زده و نگران است و آقا حاجی به طور آیرونیکی با ویرانه‌های یک خانواده ناکارآمد تنها مانده است. عقرب‌کِشی روایت ویرانی یک خانواده است. روایتی که در تقابل با روایت عمده و پذیرفته شده‌ی دولتی قرار می‌گیرد که می‌خواهد خانواده را نهادی ریشه دار و مقدس جلوه دهد. تصویر تنها ماندن آقا حاجی با ویرانه‌های نهاد خانواده، تصور خانواده‌ی ایده‌آل را در ذهن خواننده می‌شکند.

عقرب‌کِشی و مسئله جنگ

جنگ و مشارکت در جنگ از مضمون‌های اصلی رمان عقرب‌کِشی است. رمان از سه زاویه به مسئله جنگ نزدیک می‌شود :

  • تصویرهای دهشتناک از جنگ علت حضور سربازان در جنگ اشتباهات خودی در جنگ

ارائه تصویرهای دهشتناک ولی واقعی از جنگ ، از مضمون‌هایی است که می‌تواند یک رمان را در رده ادبیات ضد جنگ قرار دهد. عقرب‌کِشی مملو از تصویر‌سازی‌هایِ دهشتناک از جنگ است. تصویر سگ‌های جنازه خوار در دهکده‌های مرزی خالی از سکنه، یا سربازانی که مامور می‌شوند تا پاهای کنده شده هم‌رزمان خود را جمع‌آوری کنند :

«موهایی نیم سوخته پخش و پلا، یک تخم چشم بیرون افتاده، هنوز با رشته‌ای خونین به حدقه وصل، وق زده به او.» (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۵۹  )

«به دستور فرمانده گروهان، شش سرباز مامور می‌شوند که پاهای برگردانده شده را با جنازه ها تطبیق بدهند بلکه صاحب یکی‌شان شانسی پیدا شود. پای سرباز سیاه سوخته گروه مهندسی راحت پیدا می‌شود. چون تازه است. سربازها شروع می‌کنند غر غر کردن. پاهای آش و لاش یا تراشیده شده اند از گوشت یا خل و خون غلافشان کرده. » (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۲۴۵  )

امیر شخصیت محوری رمان به جنگ می‌رود ولی نه به دلایلی دینی یا میهنی. حضور امیر در جبهه، نتیجه‌ی شکستی عاطفی یا ترومایی شخصی است. او برای فراموشی آنچه بر او گذشته است به جبهه می‌رود. جبهه در متن رمان، جایگاه مقدس یا محل نبرد حق و باطل نیست، بلکه جایی است برای مرگ و فراموشی. این مطلب در جای دیگری از رمان هم از زبان همسنگران امیر شنیده می‌شود. نی جی، همسنگر امیر در پاسخ به امیر از دلیل حضور خود در جنگ می‌گوید :

– « ای خوارمادرشِ فرمانده پادگان که منِ فرساده جبهه.» (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۱۵۱  )

مسئله حضور سربازان در جنگ از این جهت مهم است که روایت غالب در ادبیاتِ جنگ پذیرفته شده دولتی تنها شرح فداکاری و رشادت سربازانی از خود گذشته است که هرگز حضور خود در جنگ را به پرسش نمی گیرند.

 روایتِ رمان عقرب کشی در نگاه متفاوت خود به جنگ، مسئله اشتباهات خودی را نیز برجسته می کند.

« من فکر می‌کنم روی طرح حمله به اندازه کافی کار نشده بوده. سرهنگ، انگار یک افسر کارکشته ارتشی با غیظ به او نگاه می‌کند. ولی امیر به نظرش می‌رسد که این قیافه یک کارمند خسته برگشته از هشت ساعت کار دربانک است، نه سرهنگی که تازگی خون هفده کشته سی و سه زخمی به گردنش است. » (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۲۳۶  )

« همان گرایی که بیسیم چی توپخانه ارتش به اشتباه از او ۳۹ شنید، یک گروهان بسیجی را زیر آتش گرفت و ناکار کرد. » (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۵۲  )

عقرب‌کِشی با شرح وقایع هولناک جنگ، بیان دلایل واهی حضور سربازان در جنگ و برجسته کردن اشتباهات نیروهای خودی،  نماینده‌ی نگاه ضد جنگ در ادبیات داستانی است. اهمیت نگاه ضد جنگ روایت عقرب کشی به این مهم بر می گردد که ادبیات پذیرفته شده دولتی در سال های پس از جنگ غالبا به توصیف رشادت ها و فداکاری های نیروهای داوطلبِ به جبهه رفته، خلاصه می‌شد، بطوریکه ژانر ساختگی “دفاع مقدس”  با  ترویج مقدس بودن ایده جنگ، راه هرگونه انتقاد یا نگاه پرسشگر به ایده جنگ را بسته بوده است. نگاه رادیکال و انتقادی رمان عقرب‌کشی پاسخی است به مصادره‌ی همه‌ی جنبه‌های یک جنگ هشت ساله به نفع فداکاری و قداست.

عقرب‌کِشی و مساله بازنمایی بدن

برای واکاوی نگاه رمان به مسئله‌ی بازنمایی بدن، باید در ابتدا میان دو نگاه متفاوت به بدن تمایز قایل شویم. هانس بلتینگ در مقاله‌ی  Image, Medium, Body ،Belting,2005)) بدنِ ایدئولوژیک را در مقابل با بدنِ جسمانی تعریف می‌کند. بدن ایدئولوژیک در واقع رسانه و ابزاری می‌شود تا دولت ایدئولوژیک، فرهنگ مورد نظر خود را پرورش دهد و ترویج کند. بدن‌های ایدئولوژیک لباس همسان می‌پوشند. چهره‌های همسان دارند و غالبا حامل شعار‌های ایدئولوژیک می‌شوند. یک ویژگی عمده بدن ایدئولوژیک ، نفی و انکار بدن جسمانی است، بطوریکه در طراحی و تصاویر، بدن جسمانی پوشیده یا مخفی می‌شود. اندام جسمانی اگر ابزاری شعاری نباشند، نمایش داده نمی‌شوند. تصویر یک ،  نمونه‌‌ای از تصویر پردازی ایدیولوژیک را نشان می‌دهد. بدن‌هایی همسان و حامل شعار که تن جسمانی ندارند (نمایش دست‌ها کاربردی شعاری دارد). تصویر دو، بازنمایی شعارهایی دینی/ ایدئولوژیک به میانجی بدن‌هایی بدون اندام و شهیدی بدون خون است. بدن ایدئولوژیک در یک نگاه آلتوسری از ساز و برگ‌های ایدئولوژیک دولت برای بازتولید شرایط حکمرانی است.

هدف از این مقدمه‌ی طولانی، یادآوری اهمیت برجسته کردن دوباره بدن جسمانی در مقابل بدن ایدئولوژیک در ادبیات داستانی است.  اهمیت دادن به بدن جسمانی از مضمون‌های تکرار شونده در رمان عقرب‌کِشی است. رمان از دو زاویه به برجسته سازی بدن جسمانی نزدیک می‌شود:

  • شرح و توصیف اندام‌های بدن
    • شرح و توصیف کنش‌های بدن

توصیف‌هایی مکرر از اندام‌های جنسی،  بدن‌هایی زخمی و تن های شلاق خورده از موتیف‌های تکرار شونده رمان است. در واقع، روایت در توصیف‌های جنسی و جسمانی زبانی صریح و شفاف دارد. توصیفِ اندام جنسی یا کنش جنسی با نگاهی شاعرانه در  قسمت‌های مختلف متن تکرار می‌شود.

« به پهلو دراز می‌کشد. کنجکاو نگاه می‌کند. این پستان با ممه‌های دیگری که تا حالا چلانده و مکیده فرق دارد. نک حبه اش می رود تو وقتی شق نیست. فکر می‌کند که شاید علت سفتی کمرش که می تواند تلمبه ای تو بزند و زن‌ها را تا ته تهشان ارضا کند، بلکه این است که مدام حواسش پرت می‌شود که خوب ببیند: شکل لب‌های زن وقتی از حشر بیرون شکفته می‌شوند، کلاپیسه شدن چشم‌هایشان از ضرب گرفتنِ و فرو تپانده شدن‌های جانانه ….»(‌ مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۶۵  ).

« بقیه اش را از خود تنش یاد می‌گیرم که چطورها می خواهد و چه جوری ها حال می کند. شخصیت زن ها، شکل برگه‌های بیرونی و تویی گلشان را نشان می‌دهد. ندیده می دانم که چهار خزر نه خیلی پرند، نه خیلی لاغر، کشیده‌اند. » (‌ مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۱۰۷  )

حضور بدن در روایت به بازنمایی تن‌های رنجور و زخمی هم مربوط می‌شود.

«مسکن‌ها، حریف درد شیار زخم های شلاق نمی‌شود. دنده هایم هم درد گرفته‌اند» (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۳۳۳  )

« برادر حرامزاده، شلاقت را شب قبل در کدام زهر خوابانده بودی که زخمش بلافاصله چرک کند. بوی گند بگیرد که بخش اتفاقات هم عقش بگیرد جای چرکش را خالی کند. چشم هایت را ندیده می‌بینم بعد از هر زدن نگاه می‌کنند ببینند چقدر لای گوشت را باز کرده شلاقت..دوست دارم بوی گند چرک‌های زخم‌های تنم را و بدم می آید از تنم که نمی‌تواند بیشتر چرک درست کند.» ( مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۴۴۱  ).

همین سیاق روایت در شرح و توصیف وضعیت مجروحان جنگی نیز بکار می‌رود.  در صحنه شلاق خوردن امیر با این فرضیه فرویدی روبرو می‌شویم که خشونت جسمانی ایدئولوژیک، می‌تواند محصول سرکوب‌های جنسی باشد :

      « با همه قدرت ابوالمعامله ات می‌زدی به تلافی همه جلق هایی که زده بودی. قربته الله….ولی باز سال به سال مانتوهایشان را تنگ تر کرده بودند پتیاره ها و هی مجبورت کرده بودند جلق بزنی و غسل کنی » (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۴۴۴ ).

مساله‌ی مهم در شرح و توصیف های جسمانی یا زبان صریح و شفاف متن در مواجهه با اروتیسم و خشونت، اهمیت به اندام‌دار کردن بدنی است که با فربه شدن ایده‌ی بدنِ ایدئولوژیک برای سال‌ها به حاشیه رفته بود و بدن جسمانی خود را از دست داده بود.  بدنی که تحریک می‌شود، شلاق می‌خورد، چرک می‌کند و خون می‌ریزد.

عقرب‌کِشی و متن مقدس

رمان در فرم و محتوا ارجاعات دینی فراوانی دارد.  روایت از زبان شانه‌ی چپ و راست بیان می‌شود. قسمت‌هایی را فرشته‌ی نشسته بر شانه راست روایت می‌کند و قسمت‌هایی را فرشته‌ی نشسته بر شانه‌ی چپ. فرم روایت ارجاع به آیه ۱۶ سوره‌ی انفطار دارد که دو مَلِک نشسته بر شانه چپ و راست را مامور ثبت اعمال انسان می‌داند. فرم روایت از برداشت قرآنی فراتر می‌رود و این دو راویِ کاتب نشسته بر شانه‌ی چپ و راست گاهی با هم گفتگو می‌کنند، جاهایی به جای هم صحبت می‌کنند یا حتا با هم درگیر می‌شوند. فرشته نشسته بر شانه چپ گاهی نمی‌تواند تشخیص بدهد راستی را کتابت می‌کند [SM4] یا دروغی را ( مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۱۳۸  ). جاهایی حتا مشخص نیست چیزی بر شانه چپ نوشته شده یا شانه راست ( مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۱۴۳  )، گاهی به جای هم می‌نویسند و گاهی با هم جدل می‌کنند یا به جای کتابت سوال می‌کنند و مشکوک می‌شوند. فرم روایت از متن قرآنی فراتر می‌رود و با بکارگیری بازی‌های زبانی و ادبی، در فهم ما از آیه دخل و تصرف می‌کند. 

رمان در متن هم ارجاع به آیات و روایات مذهبی دارد. در آیه ۲۳ سوره فجر می‌خوانیم :جی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ ، (در آن روز جهنم را حاضر می‌‏کنند) و در شرح این آیه در بسیاری از روایات آمده است که هفتاد هزار ملک الهی، زمام جهنم را در دست دارند و انسان را کشان‌کشان به عرصه محشر می‌آورند و جهنم چون حیوانی درنده، سرکشی می کند و نزدیک است که افسار پاره کند. در متن رمان می خوانیم :

«جهنم زنده است. جهنم آورده می‌شود،  درحالتی آورده می‌شود که با هفتاد هزار مهار کشیده می شود و در دست هر ملکی پتکی از آهن، پس آن را با مهارها و زنجیرهایش می‌کشند و برای آن پاهای کلفت و  محکمی است که هر پایی به مسافت هزارسال راه سال های دنیاست و دارای سی هزار سر است. در هر سری سی هزار دهن و در هر دهنی سی هزار دندان و هر دندانی سی هزار برابر کوه احد…» (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۳۷۶  ).

 مواجهه رمان با متن مقدس از جنس آشنایی زدایی برای مومنین است. متنی که بنا به قدسی بودنش همواره به یک روش خوانده و شنیده شده است، در این روایت دستخوش تغییر می‌شود و از متن اصلی جدا می‌شود. فرشته‌های چپ و راست همه چیز را نمی‌نویسند. با هم درگیر می‌شوند و شک می‌کنند. جهنم به صورت هیولایی زنده آورده می شود، شیهه می‌زند و اعتراض می‌کند. در واقع، روایت، در فرم و محتوا، مقدس بودن و لا یتغیر بودنِ متنِ کتاب های آسمانی را به چالش می‌کشد و حتا این را کارکرد عمومی همه ی کتاب ها می داند.

 «پس کتاب روح دارد و بالا می رود. دودش می رود توی چشم خدا که فقط یک کتاب می خواهد باشد توی این دنیا.» ( مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۱۴۲  )

بحث و نتیجه‌گیری

در متن رمان به داستان فولکوریکی بر می‌خوریم که تا حد زیادی ناخودآگاه متن را در خود دارد.

     « یکی بود و یکی نبود.غیر از خدا هیچ کس نبود. یک پیرمردی بود که پاهایش مثل تسمه بود.، دراز و ولو. زیر تنه اش قایم بود. اسمش دوالپا بود. کنار رودخانه ظاهر می شد. وقتی کسی رد می شد گریه گریه، التماس می کرد که کمک کند از رودخانه ردش کند. و همین تا سرشانه کسی می‌نشست پاهای دوال شکلش دور گردن او می‌پیچیدند. طوری که می توانست خفه اش کند. دوال پا هیچ وقت پیاده نمی شد.»  (مندنی پور ،۱۳۹۹ : ۶۰  ). 

ایدئولوژی هم مانند دوالپا روی شانه مخاطب می‌نشیند و پیاده نمی‌شود. ایدئولوژی هم برای نشستن بر ذهن و فکر مخاطب سازوکار خودش را دارد. در یک نگاه آلتوسری از نظام آموزش، مدرسه، تعالیم دینی و فرهنگی بهره می‌برد تا افرادی مطیع و قابل پذیرش برای نقش های مختلف جامعه‌ی مورد سلطه، تربیت کند. به عبارتی ایدئولوژی نیاز به ساز و برگ های فرهنگی، آموزشی دارد تا بتواند شرایط حکمرانی خود را بازتولید کند. این مقاله به واکاوی متن و روایتِ رمان عقرب‌کِشی پرداخت تا نشان دهد، چطور رمان در فرم و محتوا به ساز و برگ های ایدئولوژیک دولت ( در معنای آلتوسری آن ) حمله می‌کند. روایتِ رمان، قداست نهاد خانواده را زیر سوال می‌برد و در مقابل روایت غالب و پذیرفته شده که خانواده جایگاه پرورش اخلاق حسنه است، روایت دومی را مطرح می‌کند که در آن، خانواده اعضای خود را می‌شکند. رمان نگاهی ناتورالیستی به جنگ هشت ساله ایران و عراق دارد و نگاه ضد جنگ را در برابر ایده “دفاع مقدس” مطرح می‌کند و هیچ مقدس بودنی در این جنگ خانمان‌سوز نمی‌بیند. رمان زبانی صریح و شفاف در توصیف “بدن جسمانی ” دارد تا آن را مقابل ایده ‌ی بدن ایدئولوژیک قرار دهد. بدن جسمانی “اندام”  دارد. لذت می برد، زخمی می شود، چرک می‌کند و درد می کشد. هم این ها و تمام روایت رمان را فرشتگانی تعریف می‌کنند که بر شانه‌ی چپ و راست شخصیت ها نشسته اند. فرشتگانی که بر خلاف متن قرآنی با هم بحث می‌کنند، با هم درگیر می‌شوند و فراموش می‌کنند. متنِ رمان عقرب‌کِشی را می توان اینطور خواند که امور و مناسبات انسانی،  ایدئولوژیک و بر ساخته ایده ” دولت ” هستند ولی هیچ قداستی نه در انسان وجود دارد، نه در جنگ و نه در هیچ کتابی….

منابع

– ویدیسون، پیتر. راهنمای نظریه ادبی معاصر. ترجمۀ عباس مخبر، تهران: نشر بان، ۱۳۹۷. نسخۀ فیدیبو،  382 صفحه. 

-آلتوسر، لویی. ایدئولوژی و ساز و برگ های ایدئولوژیک دولت، ترجمه روزبه صدرآرا، نشر چشمه ،۱۳۹۵ ، نسخۀ طاقچه،  55صفحه.

– مندنی پور، شهریار.عقرب کشی، لندن، نشر مهری، ۱۳۹۹، ۵۳۳ صفحه.

-Belting, Hans. “Image, Medium, Body: A New Approach to Iconology.” Critical Inquiry 31, no. 2 (2005): 302–۱۹.

در همین زمینه:

از همین نویسنده:

مجتبی‌ زمانی‌: نگاهی به ساختار شر در ادبیات داستانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی