به مناسبت صدمین سال تولد آنهماری شوارتسنباخ، نویسنده، محقق، جهانگرد و هنرمندِ عکاس سوئیسی آثار او دگربار در کشورهای غربی منتشر شد و نامش بر زبانها افتاد. “مرگ در دوردست” و “همه راهها باز است” نام دو اثر از اوست که در ایران منتشر شدهاند.
شوارتسنباخ از خانوادهای ثروتمند، در زوریخ به دنیا آمد. پدرش یکی از بزرگترین تولیدکنندگان ابریشم در جهان بود. دختر در ناز و نعمت بزرگ شد، در سوئیس، آلمان و فرانسه تاریخ و ادبیات و روانشناسی تحصیل کرد. به روزنامهنگاری و نوشتن روی آورد. عاشق سفر بود و این عشق تا پایان عمر با او ماند.
هنوز دانشگاه را به پایان نرسانده بود که نخستین رمان خویش را با نام “دوستان دور و بر برنهارت” منتشر کرد. در همین ایام بود که با خانواده توماس مان آشنا شد. این دوستی تا پایان عمر پابرجا ماند. اریکا و کلاوس مان از دوستان صمیمی او بودند. با اتکا به ثروت خویش، یاری دهنده کلاوس مان در انتشار “مجموعه”، نشریهای در تبعید، بود. آن دو در سال ۱۹۳۴ به اتفاق در “کنگره نویسندگان اتحاد شوروی” شرکت کردند.
در سال ۱۹۳۳، با به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان، همه قراردادهایی را که با ناشران سوئیسی داشت، نادیده گرفت و از راه زمینی راه سفر در پیش گرفت. با گذشتن از ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین و عراق به ایران رسید. در بازگشت مسیر بندر انزلی تا باکو را با کشتی طی میکند و از آنجا سوار بر قطار شده، از طریق مسکو به سوئیس بازمیگردد. طی اقامت در ایران، در جمع یک گروه باستانشناسان آمریکایی به حفاری و کاوش در شهر ری مشغول به کار شد. هدف پیدا نمودن آثاری از ایرانِ پیش از اسلام بود.
آنهماری در سفر دوم خویش به ایران، با اینکه گرایشهای همجنسگرایانه داشت، در تهران با یک دیپلمات همجنسگرای فرانسوی ازدواج کرد. در همین زمان نوشتن کتاب “مرگ در ایران” را آغاز کرد که با عنوان “مرگ در دوردست” به فارسی برگردانده شده است. در این اثر اگرچه شباهتهایی را میتوان بین راوی و نویسنده بازیافت، اما باید توجه داشت که نویسنده نخواسته شرح حال بنویسد. روح داستانی این اثر فراتر از سفرنامه است.
آنهماری شوارتسنباخ در آغاز کتاب “مرگ در ایران” به خواننده هشدار میدهد که کتابی شاد نخواهد خواند، زیرا از “بیراهها” و “ناامیدیها” نوشته شده است. راوی در این اثر به زندگی گذشته خویش بازمیگردد تا دگربار آن را بازکاود و بحران پیچیده زندگی خود را بشناسد. کتاب با وسوسه مرگ آغاز میشود:
“شنیدهام که میگویند حتا مرگ ممکن است انسان را به تعالی برساند. اما صادقانه بگویم خودم به چنین گفتهای باور ندارم. آخر چگونه میشود از تلخی مرگ گریخت. مرگ قدرتی غیرانسانی و فراتر از درک ما را در خود نهفته دارد و تنها زمانی این قدرت از بین میرود که آن را چون تنها راه ممکن و انکارناپذیر و سرمنزل مقصود بیراهههای زندگی خود بدانیم.”
آنهماری در تمام زندگی کوتاه خویش از میان سفرهای بسیاری که داشته، بیش از همه به ایران سفر و مدتی در این کشور کار و زندگی کرده است. مینویسد در همان نخستین سفر عاشق ایران شده است. با اشاره به کوههای ایران که برایش یادآور محیط کوهستانی سوئیس بود، انگار “بازگشت به وطن” داشته است.
در آغاز کتاب “مرگ در ایران” به خواننده هشدار میدهد که کتابی شاد نخواهد خواند، زیرا از “بیراهها” و “ناامیدیها” نوشته شده است. راوی در این اثر به زندگی گذشته خویش بازمیگردد تا دگربار آن را بازکاود و بحران پیچیده زندگی خود را بشناسد. کتاب با وسوسه مرگ آغاز میشود:
“شنیدهام که میگویند حتا مرگ ممکن است انسان را به تعالی برساند. اما صادقانه بگویم خودم به چنین گفتهای باور ندارم. آخر چگونه میشود از تلخی مرگ گریخت. مرگ قدرتی غیرانسانی و فراتر از درک ما را در خود نهفته دارد و تنها زمانی این قدرت از بین میرود که آن را چون تنها راه ممکن و انکارناپذیر و سرمنزل مقصود بیراهههای زندگی خود بدانیم. “
نویسنده که در واقع در ایران معتاد شده بود، از زبان راوی، حال درمییابد که تریاک فقط تسلای خاطر است و نمیتواند راه نجات باشد. در “رهایی” خویش است که نوشتن را برمیگزیند:
“از جا برخاستم، روی میز تاشو خم شدم، یک مداد و چند برگ کاغذ یافتم. احساس میکردم که به شدت مست هستم. به سوی تخت بازگشتم و کاغذ را روی پتو گذاشتم. بسیار آرام دراز کشیدم و شقیقههایم را گرفتم. وقتی تبم پایین آمد، شروع به گریه کردم. آنقدر گریستم که باورم شد حالا سرم کاملاً تهی شده است… “
با اینهمه کتاب پایانی خوش دارد، آنسان که نویسنده خود نیز در زندگی به آن دست مییابد. اعتیاد را کنار گذاشت و سفر به آمریکا را آغاز نمود.
ویژگی عمده آثار او دقیق شدن در زندگی مردم، و توجه به موقعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن¬هاست. آنهماری با احساسی بینظیر به مردم نزدیک میشود، با آنان معاشرت میکند و در دوستیست که آنان را میشناسد و از آنان مینویسد.
ایران در آثار آنهماری جای ویژهای دارد. کوهها و غروب همدان او را به یاد “مرگ و تجلی” ریچارد اشتراوس میاندازند و از سفر به دامنههای دماوند، آن منطقه را “منظرهای خدایگونه” مییابد.
در کتاب “سفر به خاور نزدیک” از پرسپولیس مینویسد و از حمله اسکندر به ایران. اگرچه به فارسی تسلط نداشت، در همین اثر در مورد ایرانیان مینویسد:
“مردمی بسیار شاعرمسلک هستند، اما استعداد و قریحهشان نااستوار، متزلزل، با حالتی سکر، فریبدهنده… است… کسی که آثار شعرای خود را بشناسد، از حساسیت آنها در مقابل اغوای تریاک متعجب نمیشود. “
همین امر او را نیز در ایران تریاکی میکند.
در سال ۱۹۳۶ به اتفاق باربارا همیلتون رایت به امریکا سفر کرد و تعدادی گزارش از وضعیت ایالات جنوبی آمریکا تهیه کرد. پس از بازگشت، دگربار و اینبار به اتفاق دوستِ خویش، نویسنده همجنسگرا، “الا مایلارت” با ماشین از طریق بالکان، ترکیه، ایران و افغانستان به هند سفر کرد. در هند از الا جدا شد و تنها به سوئیس بازگشت تا مدتی بعد سفر به کشورهای آفریقایی را آغاز کند. “همه راهها باز است” حاصل مشاهدات نویسنده است از این سفر که چند سال پیش فیلمی سینمایی بر اساس آن با نام “سفر به کافرستان” ساخته شد.
آنهماری شوارتسنباخ در سال ۱۹۴۲ در یک تصادف با دوچرخه، ضربهای مغزی بر او وارد شد و در اثر همین ضربه درگذشت.
او چهار بار به ایران سفر کرد و چند سالی از عمر خویش را در این سرزمین گذراند. در خرابههای تخت جمشید و همدان به کاوش پرداخت. عکسهای بینظیر از ایران از او بر جای مانده که ارزشی تاریخی دارند.
دو کتاب دیگر نیز از آنهماری به فارسی ترجمه شده که متأسفانه به دام سانسور وزارت ارشاد گرفتار آمدهاند و تاکنون اجازه نشر دریافت نداشتهاند. “راه و رسم دنیا” یکی از آن دو است که حاصل سفر اوست از یوگسلاوی تا افغانستان. در این کتاب از مشاهدات خود در محله ارامنه تبریز مینویسد، از آشنایی با کردها و زندگی آنان میگوید. در تهران از موقعیت سیاسی حاکم گزارش میدهد و از طرفداران مصدق و همچنین صادق هدایت مینویسد. این کتاب را ناهید طباطبایی ترجمه کرده است. کتاب دیگر “راه ظالمانه” نام دارد که باز سفریست به ایران که از ایتالیا شروع میشود و از طریق یوگسلاوی و ترکیه به ایران میرسد و از آنجا مسیر را تا بامیان و کابل و هرات ادامه میدهد. این کتاب را فرزانه قوجلو به فارسی برگرداندهاند که همچون کتاب مذکور در سانسورخانه وزارت ارشاد محبوس است.
جسارت این زن زیبای نویسنده در اراده به مسافرت به کشورهای ناشناخته بسیار ستودنیست. آثار او برای ما ایرانیان میتواند جذابیتی ویژه داشته باشد. ما خود را در این آثار که بخشی از آنها تاریخیست، از نگاه یک زن غربی بازمینگریم.