انتشارات جاویدان دو کتاب «تنگسیر» و «انتری که لوطیاش مرده بود» نوشته صادق چوبک را به مناسبت تولد این نویسنده تجدید چاپ کرد.
صادق چوبک ۹ سال قبل از درگذشتش مجموعه آثارش را توسط شرکت کتاب در لس آنجلس به همان شکل و با همان حروفچینی نخستین چاپ آثارش تجدید چاپ کرده بود. اکنون خبر رسیده است که انتشارات جاویدان رمان تنگسیر و مجموعه داستان انتری که لوطیش مرده بود را تجدید چاپ کرده است.
شخصیتهای مجموعه داستان «انتری که لوطیش مرده بود» (۱۳۲۸) برای رهایی از وضع ناهنجار خود دست به تلاشهایی ناموفق میزنند اما حتی وقتی آزاد میشوند سردرگماند و زنجیر اسارتشان را همه جا با خود میبرند.
اولین داستان این مجموعه به نام «چرا دریا طوفانی شد» از نظر زنده بودن توصیفها و شخصیتها از بهترین داستانهای کوتاه ایران به شمار میآید. توصیفهای این داستان چنان زنده است که خواننده جمع شوفرها، توفان و صدای تلاطم دریا را به خوبی احساس کند و در فضای داستان قرار گیرد. گفتوگوهای انسانهای آزمند و غریزی که نسبت به زندگی کینه میورزند داستان را به جلو میراند.
صادق چوبک در ۱۴ تیر ۱۲۹۵ خورشیدی در بوشهر به دنیا آمد. پدرش تاجر بود، اما به دنبال شغل پدر نرفت و به کتاب روی آورد. در بوشهر و شیراز درس خواند و دوره کالج آمریکایی تهران را هم گذراند و در سال ۱۳۱۶ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. او در سال ۱۳۷۷ در برکلی در تبعید درگدشت. صادق چوبک در سالهای پایانی زندگیاش نور چشمانش را از دست داد.
همسرش قدسی چوبک، اواخر زندگی این نویسنده نامدار را اینگونه روایت میکند: صادق راه می رفت و تمام مدت گریه می کرد و مرتب می گفت «قدسی، آیا ممکن است که من یک بار دیگر ایران را ببینم؟»
رمان «تنگسیر» به ۱۸ زبان ترجمه شده و امیر نادری، فیلمساز معروف ایرانی، در سال ۱۳۵۲ بر اساس آن فیلمی به همین نام ساختهاست.
علاوه بر این رمان، چوبک رمان سنگ صبور را هم نوشته است. او در آمریکا به استثنای «سنگ صبور» باقی آثارش را تجدید چاپ کرده بود.
رضا براهنی در مقالهای که در روزنامه شرق منتشر شده بود گزارش میدهد که چوبک در اواخر عمر یادداشت هایش را که در طی ۳۲ سال در چندین دفتر گرد آورده بود سوزاند. براهنی مینویسد:
«اطمینان نداشت که پسرها به وصیتش عمل کنند. عروس را کفیل سوزاندش کرد. در ذهن صادق چوبک چه مىگذشت؟ (…) این خودسوزى و متنسوزى از کجا سرچشمه مىگرفت؟ نویسنده گویا از درون کور، از درون لال، از درون کر مىشود، آیا از دستدادن حواس بخشى از فن نگارش متن نیست؟ یا مرگآگاهى بخشى از آرزوى انسان نیست؟ “مىسازد و باز بر زمین مىزندش” درباره نویسنده هم صادق نیست؟ خود مىنویسد و خود نابود مىکند. دیگر به کسى مربوط نیست.»