نویسنده با مهارتی ستودنی خواننده را همراه شخصیتهای داستان از محیط سراسر فاسد جنسی به روزهای انقلابی میرساند که نطفهی آن به “سقطجنین” میانجامد.
«پسران عشق» نوشته قاضی ربیحاوی به تازگی به زبان فرانسه ترجمه و توسط انتشارات Serge Safran (+) در پاریس منتشر شده است. اسد سیف درباره این رمان مینویسد:
قاضی ربیحاوی در این اثر عشقی بسیار ملموس را در بستری از تاریخ روایت میکند، تولد آن با انقلاب در میآمیزد و پیش از آنکه بشکفد، در محیط خفقانزده کشور بر دار آونگ میشود. نویسنده با مهارتی ستودنی خواننده را همراه شخصیتهای داستان از محیط سراسر فاسد جنسی به روزهای انقلابی میرساند که نطفهی آن به “سقطجنین” میانجامد. در فرار از این محیط است که با فساد جنسی در جامعهای مردسالار آشنا میشویم، محیطی که تا کنون کمتر به آن پرداخته شده است. در فرهنگ ما تا کنون از تجاوز جنسی نسبت به پسران سخنی گفته نشده و ابعاد آن هنوز ناشناخته مانده است. شاید به این علت که مردان نمیخواهند “غرور مردانه” خویش را جریحهدار نمایند.
«پسران عشق» نامزد دریافت جایزه معتبر «مدیچی» در فرانسه است
در جامعه استبدادزده نویسنده نیز همچون دیگر شهروندان امکان رشد در محیطی دمکراتیک را ندارد و مجبور است در فضای مسموم ادبی، گستره تخیل خویش را محدود نماید، به تابوها نزدیک نشود و در اخلاق حاکم شک نکند. در وحشت از زندان و شلاق و حذفِ فیزیکی به سانسور تن میسپارد و آنچه میآفریند، ورای پروازِ آزاد خیال او، چیزی نیست که آرزویش در سر دارد.
سانسور که به دارازا بکشد، خلاقیت میخشکد و آفرینشهای ادبی و هنری شکلی دیگر به خود میگیرند. در ادامه همین روند است که تابوهای اخلاق حاکم به فرهنگِ انسانها بدل میشوند و در فرد نهادینه میگردند. انسان چنین جامعهای اگر در محیطی آزاد قرار گیرد، باید سالها بگذرد تا در تابوزدایی از وجود خویش، آگاهی به شهامت گره زند، از ترسها فاصله گیرد تا ذرات آلوده و مسموم محیط پیشین از ذهن پاک کند.
جامعه خفقانزده با عشق و اروتیسم بیگانه است، آنچه در این عرصه به ادبیات و هنر کشیده میشود، در واقع شبه آن است. شاید به همین علت باشد که هنوز نتوانستهایم در این راه اثری قابل توجه بیافرینم. توجه به رفتارهای جنسی همجنسگرایان نیز در همین رابطه، تا کنون موضوعی تابو بوده است.
با تسلط فرهنگ سنتی بر جامعه ایران، انتظار میرفت که سرانجام پس از سه دهه از عمر تبعید، این شاخه از ادبیات نه در داخل کشور، بلکه نویسندگانِ تارانده شده از کشور بشکفد.
در میان کورسوهای موجود، اخیراً رمانی با نام “پسران عشق” از قاضی ربیحاوی انتشار یافته که میتوان آن را آغازی نو به حساب آورد. این رمان نخستین اثری است از نویسندهای ایرانی که موضوع آن عشق دو پسر نسبت به هم است.
قاضی ربیحاوی در این اثر عشقی بسیار ملموس را در بستری از تاریخ روایت میکند، تولد آن با انقلاب در میآمیزد و پیش از آنکه بشکفد، در محیط خفقانزده کشور بر دار آونگ میشود. نویسنده با مهارتی ستودنی خواننده را همراه شخصیتهای داستان از محیط سراسر فاسد جنسی به روزهای انقلابی میرساند که نطفهی آن به “سقطجنین” میانجامد. در فرار از این محیط است که با فساد جنسی در جامعهای مردسالار آشنا میشویم، محیطی که تا کنون کمتر به آن پرداخته شده است. در فرهنگ ما تا کنون از تجاوز جنسی نسبت به پسران سخنی گفته نشده و ابعاد آن هنوز ناشناخته مانده است. شاید به این علت که مردان نمیخواهند “غرور مردانه” خویش را جریحهدار نمایند.
نویسنده بسیار آگاهانه رشد و بالشِ عشقِ دو همجنس را در کنار “بچهبازی”ها نشان میدهد تا در نفرت از تجاوز جنسی، جایگاه عشق برجسته گردد. انجام چنین عشقی همچون انقلابِ آن جامعه از پیش معلوم است؛ تراژدی.
جمیل، رقاص همجنسگرای ایرانی، نشسته جلوی آیینه تا خود را برای حضور در صحنه بیاراید، معشوق سالیان خویش، ناجی را در عمق آیینه میبیند، فکر او را نمیتواند از سر بدر کند، حتا در حال رقص بر صحنه و پیچ و تاب دادن بدن در برابر تماشاگران.
ناجی را در ایران کشتهاند. مرگ او دردی بیپایان در تار و پود هستی جمیل تنیده و یک دم رهایش نمیکند. جمیل خود را قاتل ناجی میداند و در برابر کسی که او را “بیش از هرکس و هرچیزی در این دنیا دوست میداشت”، احساس گناه میکند. فکر میکند “نفرینشده” بودهاند. برای همین تصمیم میگیرد تا زندگی خویش بنویسد و با روایت آن، “از این نفرین خلاص” شود. میخواهد با نوشتن، معشوق زنده گردانده، از او بخشایش طلب کند. چون نمیتواند او را به زمان حال بیاورد، خود به گذشته، به آن “قفس تاریک” سفر میکند تا آنچه را که بر آنها و عشقشان گذشته، بازگوید.
ماجرا از آنجا آغاز میشودکه پدر، حاجی عزت، راوی را آرایش شده به عنوان عروس در کنار خواهر که نقش داماد را در بازیهای کودکانه دارد، غافلگیر میکند، آن دو را به درخت یاس وسط حیاط خانه میبندد و با “ضربههای چوب خیس پاهای نرم و نازک” آنها را میآزارد.
باید چند سالی بگذرد تا جمیل دریابد که مرگ مادر پس از زایش او، نه به مرض سل، بلکه توطئه دیگر زنان به حسادت بوده است. حاجآقا در سفر مشهد مادر را صیغه کرده بود، دل به عشق او میبندد و به عنوان سومین زن عقدش میکند. حاجآقا همراه سه زن، هفت دختر و یک پسر و تعدادی گاو و گوسفند در کنار شط زندگی میکند.
راوی عاشق رقص است، پدر بزرگش نوازنده بود و از او ویلونی برایش به یادگار مانده است. مادر نیز آنطور که شنیده، در تنهاییهای خویش همیشه میرقصیده است.
جمیل هنوز دبیرستان به پایان نرسانده، با پسری علفچین به نام ناجی آشنا میشود، دیدارها ادامه مییابد و آن دو عاشق هم میشوند. رفتار آنها بدور از چشمها نمیماند. حاجآقا به این نتیجه میرسد که زنده و یا مرده بودن او برایش یکسان است. و چنین میشود که جمیل به همراه ناجی از خانه و از شهر فرار میکنند.
زندگی مشترک جمیل و ناجی اما دوام ندارد، هنوز سالی نیست که در یک خوکدانی به کار مشغولند، انقلاب از راه میرسد، خوکدانی به آتش خشم کشیده میشود. مسلمانانی متعصب سینما رکس آبادان را به آتش میکشند که در آن ۵۷ تن از جمله پسرِ صاحب خوکدانی که دوست راوی نیز هست، کشته میشود. همه تفریحگاهها یک به یک از فعالیت باز میمانند، خیابانها شلوغ میشوند، دود و شعار و ضجه و هوار با صدای صلوات و گلوله درهم میآمیزند، خمینی وارد ایران میشود، بازداشتها و اعدامها آغاز میشوند. آنکس که سرمایه در جیب دارد، همچون وابستگان رژیم سابق ترجیح میدهد کشور را ترک گوید. طیفِ گستردهای از لمپنها و لاتها دستیاران آخوندها هستند در کمیتههای انقلاب اسلامی. احزاب و گروههای سیاسی فعالیت آغاز میکنند. ناجی و جمیل هم از سر اتفاق سر از چاپخانه “سورن” در میآورند که ارمنی است و هوادار حزب توده. هم اوست که پای آن دو را به مجالس حزبی باز میکند و میکوشد الفبای سوسیالیسم را به آنان بیاموزاند.
باید سالی بگذرد تا در پی نخستین “بهار آزادی” یورش به گروههای مخالف آغاز گردد و سورنِ هوادار انقلاب در خوشبینیهای خویش اندکی شک کند. در پی یورش به چاپخانه سورن، ناجی و جمیل هم تصمیم میگیرند به خارج از کشور بگریزند. در رسیدن به غرب، گول قاچاقچی را میخورند، چند ماهی در یکی از کشورهای خلیج به بیگاری کشیده میشوند، ازهم جدا میشوند، به جمیل تجاوز جنسی میشود و در همین رابطه اسید به صورتش میپاشند، آنسان که جراحت وارده با او میماند. سرانجام بازداشت میشود و به اتفاق ناجی به ایران بازگردانده میشوند.
در همین مدت کوتاه که نبودهاند، چهره کشور کلی تغییر کرده است. نام خیابانها عوض شده، مردان ریشو زیاد شدهاند و زنان روسری بر سر گذاشتهاند، همهچیز آشفته به نظر میرسد، همه بههم شک دارند، انگار پا به کشوری دیگر گذاشتهاند. در همین ایام است که جنگ آغاز میشود، بمبارانها را پایانی نیست، همچنان بر سر مردم، مدرسهها، ادارات و خانهها فرود میآید، خون قربانیها همهجا را رنگین کرده است.
“جوانهای محلهها شروع کرده بودند به کندن سنگر در بیشتر نقاط شهر، گودالهایی در زمین که شبها میتوانستی در آن بخوابی. همینطور که توی شهر راه میرفتی، نقطه به نقطه سایههایی میدیدی مثل گورکنهایی در تاریکی بیل به دست میجنبیدند و خاک به اطراف میپاشیدند. در کنار اغلب این سنگرها، مردان پیر و زنان و بچهها نشسته بودند که تا صدای عبور هواپیما و یا زوزهی خمپاره را پیش از فرود آمدن میشنیدند، تند خیز بر میداشتند و خزیدند به داخل سنگر. “
در یکی از همین سنگرهاست که سرانجام جمیل و ناجی شناسایی و بازداشت میشوند. به زندان برده میشوند و تحت شکنجه قرار میگیرند. جمیل رفقای سورن را لو میدهد و خود در فرصتی مناسب فرار میکند. مدتی بعد، دگربار به سورن پناه میبرد و به همراه او، از طریق مرز کردستان از کشور خارج میشود و سرانجام به غرب میرسد. “توانستم خودم را برسانم به آنچه که همیشه آرزوی رسیدن به آن را داشتم. “
در غرب “پس از سالها به صحنه رسیدم و میتوانم در مقابل عموم مردم، اما فقط برای تو برقصم، با اینحال درد هنوز هست ناجی، درد همیشه هست، درد فکر کردن به تو و دیدن ناخودآگاه منظره شومی که نمیتوانم از نظر خود محوش کنم که چگونه جرثقیل طناب دار تو را بالا کشید و آن تن باریک زیبا را در درد برد بالا تا چاه سیاه مرگ، درد فکر کردن به خیانت خودم در مورد سورن، درد هزار جور درد بیدرمان دیگر که صف بستهاند در سرم تا هر روز یکی از آنها خودنمایی بکند. “
انتشارات پیام منتشر کرد:
گیسو نوشته قاضی ربیحاوی
«گیسو» پیرامون آشفتگیهای فکری یک زندانی سیاسی اتفاق میافتد که به تازگی از زندان آزاد شده و اکنون در جستوجوی خودش است و شاعرانگی و عاشقانگیهایی که در خشونت سیاسی در یک روزگار بحرانی فراموش شده است.
در پارهای از رمان میخوانیم:
تقصیر گردن بلندش بود. طوطی تک بود توی همه خانمها تک. اما اولش هیچ نبود توی کرمانشاه حتی پارکابیها محلش نمیگذاشتند. یوسفی بود که هیچ خریدار نداشت تا اینکه من عاشق او شدم، خیال کردم، بعد کشاندمش به تهران. کارش گرفت سکه شد. رسید به ابرها. یک وقت دیدم دارد از دستم میرود. خواستم ابدیش کنم. اگر میکشتمش نمیگذاشتم جسدش بیفتد دست نامحرم. میخواستم برای خودم نگهش دارم، اما افسوس
ربیحاوی که زندگی در اردوگاههای آوارگان را تجربه کرده، در مصاحبهای میگوید:
«خیال میکنم اتفاقات و فجایعی که در بیرون از ما واقع میشود در درون ما تأثیر میگذارد و چه بسا که دردهای ما را به عنوان نویسندگانی که محکوم به درد کشیدن هستیم بیشتر کند. حالا ما میمانیم و مبارزه با خویشتن که اجازه بدهیم این فعل و انفعالات کثیف بیرونی خود را به قصه ما تحمیل کند یا اجازه ندهیم.»
رفتار جنسی در جوامع ماقبل مدرن مفهومی است متفاوت با آنچه که در فرهنگ مدرن از آن استنباط میشود. آنچه امروز ما از واژهها و رفتار جنسی درک میکنیم، خلاف برداشتی است که اجداد ما از آنها داشتهاند. رفتار جنسی میتواند جنسیتی باشد یا واکنش جنسی بدن را در بر گیرد که رفتارهای اروتیکی نام دارند. میتواند به صرف تولید مثل صورت گیرد و یا اینکه نمودی از غریزه زندگی باشد که در بهبود کیفیت زندگی نقش دارد.
رفتار جنسی که مفهومی مدرن است و عمر آن به بیش از یک قرن نمیرسد، در فرهنگ ما به رابطهی جنسی (تولید مثل) محدود میشود و مشکل احساسی جنسی را شامل گردد. البته واژگان جنسی داشته و داریم ولی بیشترینِ آنها بر عمل آمیزش جنسی دلالت دارند.
در عرصه فعالیتهای جنسی اگرچه لذت امری شناختهشده بود و ناز و نوازش عاشقانه جایگاهی رفیع در ادبیات ما داشت و از شور و شوق وصلِ دلدادگان روایتهایی فراوان موجود است، همهی اینها اما در پسِ دیواری از “عصمت”، “حیا”، “پاکدامنی”، و “باکرهگی” ارزشمند بود. مجاز و غیرمجاز را اخلاق سنتی حاکم با شمشیری آخته به نام “گناه” تعیین میکرد.
دنیای مدرن با بیطرف نمودن اخلاق راهی نو در شناخت رفتار جنسی گشود که پیشرفت علم و دانش آن را کامل کرد. شناختِ مدرن از مفهوم سکس باعث شد تا تصور مردم نسبت به آن دگرگون گردد. بدن انسان دیگر آن نیست که در نظامهای پیشین بود. پیشرفت جامعه بر مفهومهای جنسی نیز تأثیر گذاشت.
اندام جنسی در دنیای نو با اروتیسم و لذتِ از آن در میآمیزند و جهانی تازه در این عرصه خلق میشود. در چنین شرایطی است که توجه به همجنس از شکل پیشین فراتر میرود.
قاضی ربیحاوی در این داستان کوشیده است تا بر رفتار جنسی ما لباسی نو بپوشاند، و آن را به عمل جنسی محدود نگرداند. به همین منظور آن را در برابر “بچهبازی” میگذارد تا تفاوتها نشان دهد. شاید به همین علت آگاهانه دو زوج عاشق را به بستر نمیکشاند و حداکثر با یک حرکت، مثلاً با دستی که برای ناز کردن بالا میرود، ادامه آن را به ذوق خواننده میسپارد.
رفتار جنسی محصول جامعه است. در جامعهای سنتی تن آزاد نیست و خواهشهای آن به رسمیت شناخته نمیشوند. ممنوع و مجاز را ما در خانه میآموزیم و در اجتماع کامل کرده، به کار میبندیم. در اوایل دهه هفتاد خلاف نظریههای فروید در رابطه با مراحل رفتار جنسی انسان، اعلام شد که همهی رفتارهای جنسی انسان در واقع الگوبرداری است. به شکلی ارایه میشود که جامعه از فرد میطلبد. این رفتارها در انسانها درونی شدهاند و هرگاه لازم آید، طبق یک نسخه و یا پیشنویس اجرا میگردد. این جامعه است که از انسان میخواهد چه رفتاری در این عرصه از خود نشان دهد. این قوانین نانوشته در مراحل، مکانها و شرایط مختلف، آنسان به اجرا در میآید که آموختهایم.
واژه جنسیت که در اوایل قرن نوزدهم در جامعهشناسی و دیگر بحثهای علمی پیدا شد، ابتدا به جنس نظر داشت، حال اما مفهومی است فراتر از مرد، زن، دوجنسه، ترانس سکسوال و غیرو بودن. این مفاهیم در ادبیات معاصر ما بیرنگ هستند، کمتر نویسندهای خطر میکند که به این عرصه وارد شود. قاضی در این رمان خطر کرده، به تابویی نزدیک شده که در داخل کشور هیچ امکان طرح ندارد. در خارج از کشور، بی آنکه به ذهنِ سادهنگر خواننده سقوط کند و به “افشاگری” صرف بغلتد، درون آدمی برملا میکند و واقعیتهای جامعه و فرهنگ آن را در درون انسانها جستجو میکند تا نوری نو بر تجربهها بتاباند.
نویسنده به بند مُدگرایی گرفتار نیامده، فرم و تکنیک داستاننویسی آنسان به کار گرفته که نه خواننده، بلکه داستان میطلبد. مکان داستان جنوب ایران است و زمان آن از چند سال پیش از انقلاب آغاز و به چند سال بعد از آن ختم میشود. داستان در زمانی تاریخی پیش میرود، انگار تاریخ کشور را با تاریخ هستی اجتماعی انسانها در آن پیش رو داری. خلاف امر رایج در داستانهای معاصر فارسی که شخصیتها عموماً به تحصیلکردگان و قشر متوسط جامعه محدود است و موضوعها عموماً اختلافات خانوادگی همین قشر میباشد، در “پسران عشق” شخصیتها آدمهایی بسیار معمولی هستند. یکی علفچین است و آن دیگر جوانی که مدرسه به پایان نرسانده. دیگر شخصیتها نیز انسانهایی هستند که پنداری چون کرم در خاک میلولند. موضوع داستان نیز عشقی ممنوع است، عشقی که از آن تا کنون صحبت نشده و آن را به رسمیت نمیشناسند. عاشقان همجنسگرا به “جرم” نوع عشق خویش به زیر تازیانه کشیده شده و به دار آویخته میشوند.
در فرهنگ ما زبان را توان بازگویی رفتار جنسی نیست. زبان ما هنوز نتوانسته از سنت فراتر رود. به مشکلی گرفتار آمدهایم که یادآور موقعیت قرن نوزدهم غرب در این عرصه است. در آن زمان نیز در بحث از رفتار جنسی واژههای موجود کارآیی لازم را نداشتند و محققان مجبور بودند به زبان لاتین و یا دیگر زبانها روی آورند تا منظور خویش بهتر بیان دارند. واژههای آن روز آنان نیز همچون واژههای کنونی ما “شرمآور” و “کثیف” تلقی میشد.
در نبود آگاهی لازم است که رفتارهای اروتیکی و همجنسگرایی “انحراف جنسی” قلمداد میشود و عاملان آن “منحرف” نامیده میشوند. اگر “انصاف” در کار باشد، میگویند “روح زنانه در بدن مردانه” و یا بالعکس رسوخ کرده است.
با توجه به این موضوع میتوان مشکل نوشتن رمان عاشقانه را در زبان فارسی به خاطر سپرد. قاضی در چنین شرایطی، با علم بر ناتوانی این زبان به این کار موفق شده است.
راوی از میان چندین نام “پسران عشق” را برای عنوان روایت خویش بر میگزیند، با اینکه “پسران درد” و یا “پسران مرگ” را گویاتر میداند. “پسران عشق” اما یادآور “پسران خدا” است در تورات. در باب ششم از “سفر پیدایش” موجوداتی ورای انسان هستند. “پسران خدا” در زمین زندگی نمیکردند. به اراده خالق “به دختران آدمیان درآمدند و آنها برایشان اولاد زائیدند. ” در باب سیوهشتم از “کتاب ایوب” نیز در آفرینش جهان “هنگامی که ستارگان صبح باهم ترنم نمودند، جمیع پسران خدا آواز شادمانی سردادند. ” این پسران اما ویژگی دیگر انسانها را ندارند و شرور و جبار نیستند.
«سفرکردهها» نوشته حسین نوشآذر
رمان «سفرکردهها» را انتشارات پیام منتشر کرده است. وقایع این رمان در فاصله تابستان تا پاییز ۱۳۳۲ بعد از کودتای ۲۸ مرداد در خانواده یک نماینده مجلس شورای ملی و از دریچه چشم و از درون ذهن اعضای خانواده او و یک زن آلمانی که به ایران سفر کرده اتفاق میافتد. بیگانگی، از خودبیگانگی، سرخوردگیهای اجتماعی، تبعیض و خودفریبی مجموعهای از وقایع را رقم میزند که حاصلی جز ویرانگری ندارد.
علی آشوری درباره این رمان مینویسد:
«دو اصل بنیادین در رمان سفرکردهها به معنای درست رعایت شدهاند: یکی ساختار رمان است که در آن شخصیتها (کاراکترها) حوادث رمان را میسازند و راوی فقط آن حوادث را شرح میدهد. دومین اصل روند تخیل و واقیعت در این رمان است که به موازات وهماهنگ با هماند، اما به شکلی متفاوت و مستقل عمل میکنند. متفاوت و مستقل به این مفهوم که تخیل فرصت را به وقایع چنان میبخشد که وقایع خود گویی تخیلی بیش نیستند. اما در عین حال در پیوند و هماهنگی با یکدیگرند. همین پیوند و هماهنگی تخیل و واقعیت با یکدیگر است که رمان تاریخی (با درک امروزین از آن) را معنا میدهد.»
نسیم خاکسار در معرفی این رمان مینویسد:
«رمان واقعگراست با نگاهی به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در دهه ۱۳۳۰ و موقعیت زمیندارانی که حالا شهرنشین شدهاند اما ریشه هاشان هنوز در روستاست؛ با همان مناسبات خان خانی و فئودالی. خسرو پورداوود، هم پوری را دارد چون زن رسمیاش، هم آرات، دختر زیبا و جوان ننه زیور را در کرمانشاه، چون یک زن صیغهای، آن هم در ازای پیشکش کردن چند بز و گوسفند به مادر فقیر او و پوشاندن یک رخت پولکدار به رنگ سبز مغز پستهای به تن دختر که زیباترش کند برای او؛ وقتی میرود سراغش. خانهی بزرگ خسرو پورداوود، با توصیفهای دقیقی که از زوایای آن میشود و حوادثی که در آن صورت میگیرد، در رمان حالتی نمادین پیدا میکند.»
و رضا علامهزاده مینویسد:
گیراترین زبان را «یاور»، بچه نوکر خانوادهى ثروتمند «پورداوود» دارد. خوب شد نویسنده همه رمانش را از زبان «یاور» ننوشت وگرنه زمین گذاشتنش خیلى سخت مىشد!
آیه ۲۷ تا ۳۵ سوره “عنکبوت” در قرآن از همجنسگرایی مردان به عنوان “عمل زشت” و “فساد” نام میبرد. لوطِ پیامبر موفق به هدایت آنان نمیشود، پس از خدا مکافات آنان طلب میکند. “ما بر اهل این دیار که فاسق و بدکارند از آسمان عذابی سخت نازل کنیم”. در آیه ۸۰ تا ۸۴ از سوره “الاعراف” بر این قوم “فاسد و نابکار”، ” بارانی از سنگ فرو باریدیم”. تا عبرت دیگران باشد. در ایران امروز نیز، آنانی که “عبرت” نگرفتهاند، به حکم الهی نابود میشوند.
در صحبت از “پسران عشق” نمیتوان صحنههای تکاندهندهای را که نویسنده از روزهای نخست جنگ ایران و عراق در جنوب کشور روایت میکند، نادیده گرفت. در کمتر اثری خشونت جنگ چنین توصیف شده است.
قاضی ربیحاوی از نویسندگان نسل انقلاب است که تا کنون در خارج از کشور رمانهای “گیسو” و لبخند مریم” و همچنین مجموعه داستان “چهارفصل ایرانی” منتشر شده است. “پسران عشق” را “نشر گردون” در آلمان منتشر کرده است.
در همین زمینه:
قاضی ربیحاوی: پارهای از رمان گیسو