آنتونیو اسکارمتا، که به عنوان یکی از پیشگامان ادبیات شیلی شناخته میشد، در دوران دیکتاتوری خونین این کشور ناچار به ترک وطن و پناهندگی به آلمان شد. او که در طول سالهای تبعید، همچنان به خلق آثار ادبی ارزشمند ادامه داد، بعدها به عنوان سفیر شیلی در آلمان منصوب شد. این نویسنده بزرگ در سن ۸۳ سالگی چشم بر جهان ما فروبست.
گابریل بوریک، رئیس جمهور شیلی، در شبکه ایکس نوشت:
«از تو استاد، برای زندگیای که گذراندی تشکر میکنم. برای داستانهای کوتاه، رمانها و تئاتر. برای تعهد سیاسی.»
وزیر فرهنگ شیلی نیز یادآوری کرد که «میراث و تعهد اسکارمتا به فرهنگ شیلی» در هر یک از آثارش به یادگار خواهد ماند.
او علاوه بر دریافت جایزه ملی ادبیات شیلی در سال ۲۰۱۴، جوایز بینالمللی متعددی نیز برای آثارش کسب کرده بود. دانشگاه شیلی که اسکارمتا در آن فلسفه خواند و سپس به عنوان استاد دانشگاه فعالیت میکرد، در بیانیهای درگذشت او را تسلیت گفته. علت درگذشت او اعلام نشده است.
آنتونیو اسکارمتا در ۷ نوامبر ۱۹۴۰ در آنتوگاستا، شهری در شمال شیلی، متولد شد. پدربزرگ و مادربزرگ او اندکی قبل از جنگ جهانی اول از کرواسی به شیلی مهاجرت کرده بودند. او در رمانی با عنوان «عروسی شاعر» به داستان مهاجرت خانوادهاش پرداخته است. بسیاری از کتابهای او دربردارنده سویههایی از زندگی شخصیاشاند. فرار از سرزمین مادری و تبعید از درونمایههای تکرار شونده در آثار اوست.
اسکارمتا دوران دبیرستان را در «انستیتو ناسیونال شیلی» در سانتیاگو که در آن زمان معتبرترین مدرسه پسرانه کشور بود گذراند. او در سال ۲۰۱۷ در مصاحبهای درباره تأثیر این مدرسه بر شکلگیری شخصیت و عقاید آزادیخواهانهاش گفته بود:
«این مدرسه به من دموکراسی آموخت. دانشآموزانی از همه اقشار جامعه، از محلههای فقیرنشین گرفته تا طبقه متوسط و مناطق ثروتمند، در این مدرسه تحصیل میکردند. همنشینی با دیگران در چنین محیط متنوعی به مواضع سیاسی من شکل بخشید.»
آنتونیو اسکارمتا که پس از پایان تحصیلاتش در رشته فلسفه، مدتی در ایالات متحده زندگی کرده بود، به دلیل عقاید سیاسیاش مجبور شد شیلی را ترک کند. او در سالهای دهه ۱۹۷۰ از سالوادور آلنده، رئیس جمهور منتخب سوسیالیست شیلی، حمایت کرد. آلنده در سال ۱۹۷۳ توسط اگوستو پینوشه از قدرت برکنار شد. آلنده در روز کودتا ( ۹ سپتامبر ۱۹۷۳) در کاخ ریاست جمهوری به زندگی خود پایان داد. در ماهها و سالهای پس از کودتا، بسیاری از هنرمندان، روشنفکران و مخالفان پینوشه شکنجه یا کشته شدند. ویکتور خارا، ترانهسرا، شاعر و خواننده انقلابی در یک استادیوم ورزشی تیرباران شد و پابلو نرودا، شاعر ملی شیلی، اندکی بعد در بیمارستان درگذشت. خانوادهاش معتقدند که او مسموم شده است. بسیاری از روشنفکران از جمله ایزابل آلنده، نویسنده معروف، شیلی را ترک کردند.
آنتونیو اسکارمتا نیز تصمیم گرفت شیلی را ترک کند. او در سال ۱۹۷۴ با بورسیه از طرف DAAD (سرویس آکادمیک مبادلات فرهنگی آلمان) به برلین آمد و همسر اول و دو پسر کوچک خود را به آنجا برد. او در برلین به عنوان یک نویسنده تبعیدی داستاننویسی را پی گرفت. در رمان «هیچ اتفاقی نیفتاد»، او از دید یک نوجوان به تلاش برای سازگاری با دنیای جدید و قدیمی میپردازد. این داستان از پراکندگی یک خانواده در تبعید حکایت دارد و ملهم از تجربیات زیسته نویسنده است.
در برلین، او رمانی نوشت که او را در جهان نامآور کرد: «صبر جانسوز» که توسط مایکل رادفورد و با نقشآفرینی فیلیپ نواره، بازیگر فرانسوی، با عنوان «پستچی» به فیلم درآمد و بسیار هم مورد توجه قرار گرفت.
این رمان خواندنی درباره یک پستچی است که با کمک اشعار عاشقانه و در مشورت با پابلو نرودا به وصال معشوق میرسد. این اثر برانگیزاننده درباره شعر و انقلاب و مردم ادای دین اسکارمتا به پابلو نرودا بود. اسکارمتا در مصاحبهای گفت:
«این کتاب درباره یک شاعر ملی و رابطه او با مردم است. پابلو نرودا رابطه بسیار ویژهای با مردم داشت. من این را بارها تجربه کردهام.»
«صبر جانسوز» داستان شاعری است که عاشق مردم است و مردمی که شاعر خود را دوست میدارند.
پس از پایان دیکتاتوری پینوشه در سال ۱۹۸۹، آنتونیو اسکارمتا پس از ۱۶ سال تبعید، به همراه همسر دوم آلمانیاش و دو پسر کوچکترش به شیلی بازگشت. دو پسر بزرگتر او در برلین ماندند. تبعید، خانواده او را به دو نیمه و به دو قاره تقسیم کرده بود. در این فاصله دیکتاتوری، کشورش را به ویرانهای تبدیل کرده بود. مبارزانی که از تبعید به وطن بازگشته بودند، کسانی مانند آنتونیو اسکارمتا میخواستند با استفاده از فرهنگ به بازسازی دموکراسی کمک کنند.
اسکارمتا در سالهای دهه ۱۹۹۰ یک برنامه ادبی را در تلویزیون شیلی اجرا کرد و از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳ به عنوان سفیر کشورش به برلین بازگشت. در سال ۲۰۱۴، آنتونیو اسکارمتا جایزه ملی ادبیات شیلی، مهمترین جایزه ادبی این کشور را دریافت کرد.
در همین زمینه:
- روبرتو آرلت: «قوزیریزه»، به ترجمه فرخ قدسی
- خــورخه لوئیس بورخس: «بیست و پنجم اوت ۱۹۸۳» به ترجمه جمشید مشکانی
- آلبَلوسیا آنخل مارولاندا: «چریک» به ترجمه محمد حیاتی
- حمید فرازنده:دستیابی به آرامشِ فردی و آشتیِ جمعی – رمان «پاتریا»، اثر فرناندو آرامبورو
- رضا علامهزاده: «نداى قبیله»، تازهترین اثر ماریو بارگاس یوسا