«سنگام و دیگر داستانها» عنوان کتابی از مهرنوش مزارعی، نویسندهٔ مقیم آمریکاست که در سال جاری از سوی نشر رها در ونکوور کانادا به چاپ رسیده است. این کتاب، گلچین ۳۳ داستان کوتاهِ ویراسته از سه مجموعهٔ منتشرشده از این نویسنده به نامهای «بریدههای نور»، «کلارا و من» و «خاکستری» را دربرمیگیرد. در این مجال کوتاه، داستان «سنگام» از این مجموعه بررسی میشود.
درباره نویسنده
مهرنوش مزارعی، زادهٔ ۱۳۳۰ در تهران، کودکی و نوجوانیاش را در شیراز و بندرهای جنوب گذراند. پس از اتمام دوره لیسانس در تهران، در سال ۱۳۵۸ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و همانجا ماندگار شد.
در۱۹۹۱ فصلنامهٔ ادبی «فروغ» ویژهٔ ادبیات زنان را در لسآنجلس بنیان نهاد و در ۱۹۹۲ به همراهی تنی چند، گروه ادبی «دفترهای شنبه» را برپا کرد. تاسیس «نشر ریرا» در لسآنجلس و چاپ و انتشار حدود بیست کتاب با تیراژ پانصد نسخه از فعالیتهای آن سالهای اوست. از جمله این کتابها میتوان از مجموعهداستانهای «بریدههای نور» (۱۹۹۴)، «کلارا و من» (۱۹۹۹) و «خاکستری» (۲۰۰۲) از مهرنوش مزارعی و همچنین آثاری از دیگر اعضای گروه مانند خسرو دوامی، منصور خاکسار، مجید نفیسی، کیوان فتوحی، یاشار احد صارمی و خلیل کلباسی نام برد.
برخی از داستانهای این سه مجموعه در قالب کتاب «غریبهای در اتاق من» (نشر آهنگ دیگر، تهران-۱۳۸۳) به چاپ رسید که به عنوان کاندید نهایی جایزهٔ ادبی هوشنگ گلشیری انتخاب شد. داستان «سنگام» از همین مجموعه نیز عنوان یکی از ده داستان برتر سال را کسب کرد.
مزارعی در آن سالها به ترجمه و نشر تعدادی از نمایشنامههای داریو فو، نویسنده، کارگردان، کمدین و طراح صحنه ایتالیایی نیز روی آورد و «یک زن، تنها» را منتشر کرد. در سال ۲۰۰۸ مجموعه داستان «مادامایکس» را با نشر باران منتشر کرد و پس از چندسال ابتدا نسخه انگلیسی رمان «انقلاب مینا» (۲۰۱۵) و سپس فارسی آن (نشر باران، ۱۴۰۱) را به چاپ رساند.
هویت زنانه و رابطهٔ زن و مرد با تمرکز بر شخصیت زن، از مضامین اصلی داستانهای مزارعی است. این نویسنده با زبانی ساده، روان و بیتکلف، زنان را در موقعیتهایی واقعگرایانه و باورپذیر به تصویر میکشد و از گذر تکنیکهایی روایی همچون نامهنگاری، یادداشت روزانه، جریان سیال ذهن با نظرگاه محدود، و استفاده از روابط بینامتنی و بهرهجویی از متون کهن در روایتی مدرن به روایت قصههای آنان میپردازد؛ زنانی ساده و غریب، سالخورده یا جوان در مقام مادر، دختر یا همسر، گاه در تعلیق، گاه جنگجو اما ناکام، آرزومند، حسرتبهدل، یا کوشا و امیدوار که با ویژگیهای شخصیتی جذاب و طناز، به موازات واقعیتها از تردیدها و دوپارگیهای ذهنی و تنی خود میگویند و همدردی خواننده را برمیانگیزند: مادر معترض در داستان «قهوه تلخ»، سیما و تنهاییاش در «بریدههای نور»، زن مهاجر و خاطرات جوانی در «فرخلقا، دختر پطرس شاه فرنگی»، زن بینام داستان «غریبهای در تختخواب» یا زن میانسال در «بانجی جامپینگ».
سنگام، روایتی از تنهایی در آینهٔ دیگری
یکی از قابلتاملترین داستانهای مهرنوش مزارعی، داستان کوتاه «سنگام» است که از سوی مخاطبان و منتقدان مورد توجه قرار گرفته و نقدهای متعددی با رویکردهای ادبی، روانکاوی و روانشناختی بر آن نوشته شده است. عنوان این داستان، یادآور مثلثی عاشقانه در فیلم هندی به یادماندنی از دهه شصت میلادی است که در خود داستان نیز به آن اشاره میشود.
شاید طرح کمرنگی از مضمون همین قصه پیش از آن در داستانهای «کلارا»، «داستان غمانگیز یک جنایت هولناک» و «سیلویا» مطرح شده باشد؛ مثلا در قالب رابطهٔ ذهنی یک منشی با مریلینمونروی مشهور و محبوب، رابطهٔ یک زن با زنومردی در کارتپستال، و مواجههٔ پیرمرد همسایه با زن جوانی که عشقی قدیمی را برای او تداعی میکند. «سنگام» اما نمونهٔ تکاملیافتهای از همهٔ این روایات است که به شیوه روزنگاریهای یک زن کارمند به روایتگری میپردازد.
راوی در یادداشتهای روزانهٔ خود به رابطهٔ عاشقانهٔ زناشویی یکی از زنان همکارش اشاره میکند که اهل هند و مقیم آمریکاست. راوی پس از سه ماه دوستی با زن درمییابد که شوهر، چندسالی است فوت شده و زن چنان عاشقانه او را دوست دارد که جسماً و جاناً به او وفادار و پایبند مانده است. به محض آگاهی از حقیقتِ این فاصله، تصمیم میگیرد زن را به زندگی واقعی و دور از ذهنیات برگردانَد و پس از آن خودش با پا گذاشتن جای پای او، به نقش او فرو میرود.
ناظر، نظر و منظور
در داستان کوتاه «سنگام»، راوی موجودی است ناظر بر رابطهای عاشقانه، میان شالپا و شوهرش سانجِی، از دیروز تا امروز به گواه عکسها، نقل خاطرات و البته گمانهزنیها و ناخودآگاهیهای خودش. شالپا نیز موجودی است که نگاه ناظر بر او قرار میگیرد تا به درکی از سانجِی منتهی شود. در نهایت، هدف اصلی و منظورِ راوی سانجی است که پس از ازدواج مجدد شالپا، میتواند به تمامی از آنِ راوی شود؛ معشوقهای که گرچه وجود خارجی ندارد و فقط در عکسها و تعریفهای شالپا جان گرفته، راوی را به عشقورزی به شیوهٔ شالپا دعوت میکند تا او نیز در زندگی موفق و کامیاب باشد. عشقی آرمانگرایانه و تماموکمال، که راوی با تقلید بیمارگونه از شالپا به آن دست مییابد.
راوی که زنی تنهاست، در خیالش شالپای رقیب را از میدان به در میکند، در کتودامنی بنفش به هیات او در میآید، حتی تصمیم میگیرد گردنبند بنفشِ او را، به عنوان یک شیء ملموس و بیواسطه که هدیهٔ سانجی بوده، از او بخرد. صحنهٔ پایانی داستان اما نمایش این پیروزی است: راوی در اتاق خواب سانجی، دور از هیاهوی مهمانها در تخت بزرگ سانجی و در مقابل تصویرش، به یاد او و با او شراب مینوشد تا از هوش میرود.
راوی با تماشای شالپا خود را در او مییابد و سپس شبیهسازی میکند: هردو کارمند یک شرکتاند، مجرد و مادر سه فرزند. مشتری پاتوقها و رستورانهای مشابه شده و هر روز بیشتر به عادات روزمره شالپا نزدیک میشود؛ تا به مرور، خود به او تبدیل میشود و موجود خیالی دلخواه را به عنوان معشوق از آن خود میکند؛ تصویری موفق از امری واقع، که وابسته به امری تصویری است و جهان راوی را شکل میدهد و کامل میکند.
مزارعی در این داستان کوتاه نیز مانند بسیاری از دیگر داستانهایش با ترسیم درونیات زن و حالوهوای زنانه، ضمن تاکید بر مولفههایی از جمله ضمیرناخودآگاه، فردگرایی، سنت ستیزی، و ضدقهرمانگرایی، شخصیتی به یاد ماندنی و داستانی جذاب را خلق میکند. زبان ساده، رعایت ایجاز و پرهیز از اطناب، و توصیف لحظات و احساسات باورپذیر از ویژگیهای این داستان کوتاه است.
بخشهایی از نقد و نظر منتقدان و نویسندگان دیگر دربارهٔ این داستان و دیگر آثار این نویسنده نیز به همراه یادداشتی از او بر این چاپ نوویراسته از دیگر بخشهای کتاب «سنگام و دیگر داستانها» (نشر رها، ونکوور ۲۰۲۴) است.