مایا جاگی: «رستاخیز شاعران تفلیس» به ترجمه حسین مدنی

اعضای گروه بلو هورنز، متشکل از شاعران گرجستانی و دیگر نویسندگان در انجمن نویسندگان گرجستان، تفلیس (اکنون خانۀ نویسندگان نام دارد)، ۱۹۲۳. از چپ به راست: لئو کیاچلی، پائولو لاشویلی، تیتسیَن تابیدزه، موسه تویدزه، وارلام راخادزه و کوته ماکاشویلی.

جان اشتاین‌بک در سال ۱۹۴۷ به گرجستان شوروی سفر کرد و از اینکه “همگان” شعر گرجستان را می‌خواندند و آن شاعران “هم‌سنگ پادشاهان گرجستان بودند” حیرت‌ کرد.

اما احتمالاً اِستِینبِک اطلاعی از پائولو لاشویلی، رهبر گروه بلو هرونز گرجستان نداشت؛ این گروه متشکل از شاعران نمادگرا. نمادگرایی‌ای که بخشی از شعله‌های نوگرایی محکوم به فنا در شرق اروپا بود. وقتی استالین در سال‌های ۱۹۳۸-۱۹۳۶ در کشتاری فجیع و در یک پاکسازی‌ بزرگ شاعران را کشت و سعی کرد نام و یادشان را از تاریخ حذف کند، لاشویلی با شلیک گلوله‌ای به زندگی خود پایان داد؛ این اتفاق ده سال پیش از دیدار اِستِینبِک از گرجستان شوروی افتاد. بوریس پاسترناک، نویسندۀ روسی که با لاشویلی در تفلیس مانده (قبل از سال ۱۹۳۶ تفلیس گفته می‌شد) و اشعار او را برای خوانندگان شیفته در مسکو ترجمه کرده بود، به تامار، همسر بیوۀ لاشویلی نوشت: «خودکشی شاعری چهل‌وچهار ساله‌، بغضی در گلویم فکنده و راه نفسم را بسته است». موزه‌ای کوچک با عنوان “در تفلیس قدیم” بخشی از عمل ناامیدانۀ لاشویلی در هشتاد و پنج سال قبل را به تصویر کشیده است. این موزه داستان پاکسازی جریانی ادبی را نقل می‌کند که کوشید روشنفکران را کنترل کند و نوری بتاباند تا نه تنها گذشتۀ شوروی را روشن کند، بلکه حافظۀ جنگ‌های مدرن آن، رؤیاهای اروپایی گرجستان و مبارزه برای آزادی هنری‌ را به تصویر بکشد که با حمله به اوکراین شدت گرفته بود. پس از یورش روسیه به اوکراین، ده‌ها هزار بنر آبی و زرد رنگ در تظاهرات مردم گرجستان برای همبستگی با اوکراین بر روی دستشان بود که خاطرۀ حملۀ ۲۰۰۸ شوروی به کشورشان را زنده می‌کرد. در حال حاضر، یک پنجم خاک گرجستان – در مناطق جداشدۀ آبخاز و اوستیای جنوبی – در اشغال نیروهای روسیه است. مرزهای نامحسوس و پیش‌روندۀ آبخاز جنوبی که کمتر از یک ساعت با تفلیس فاصله دارد به عنون “دیوار متحرک برلین” شناخته می‌شود. برخی گرجستانی‌ها از این می‌ترسند که تا پیروزی اوکراین، استقلال‌شان در معرض تهدید باشد.

لاورنیتی بریا، رهبر گرجستان شوروی که به زودی از سوی استالین رئیس پلیس مخفی چکا[۱] شد، در می ۱۹۳۷ لاشویلی را متحد “دشمنان تازه افشا شدۀ مردم” خواند. تیغ دشمن‌تراشی لاورنیتی، آندره گاید، نویسندۀ فرانسوی را نیز از دم خود گذراند؛ کسی که لاشویلی و تیستیَن تابیدزه، شاعر عضو گروه بلو هورنز او را به تفلیس دعوت کرده بودند. لاشویلی در ۲۲ جولای ۱۹۳۷ در راه‌پله انجمن نویسندگان تفلیس با تفنگی شکاری به سر خود شلیک کرد و به زندگی‌اش پایان داد، در حالی‌که اعضایی که پایین راه‌پله بودند بر سر اخراج او از انجمن و دستگیریش بحث می‌کردند. خودکشی او اعتراضی در برابر فشار بیش از حد بر نویسندگانی بود که از آنها خواسته شده بود به همکاران خود خیانت کنند و آنها را به چکا تحویل دهند و در مدح استالین بنویسند و بسرایند (نام اصلی استالین Ioseb Jughashvili بود، در گوری به دنیا آمد و در جوانی شاعر بلندپرواز گرجی بود).

تابیدزه درست یک سال پس از اینکه از نام بردن لاشویلی به عنوان عاملی خارجی سر باز زد، شکنجه و سپس کشته شد (نینو اندریادزه، نوه‌دختر تابیدزه به من گفت خانواده‌اش باور داشتند او تبعید شده و تقریباً بیست سال بعد از اعدام او مطلع شدند). از هر چهار نویسندۀ گرجستانی یک نفر در جریان این پاکسازی بین سال‌های ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۸ کشته شد. برخی که از شکنجه و گلوله گریختند به همراه خانواده‌های نویسندگان کشته شده به گولاگ[۲] برده شدند.

آنه در مقدمه‌ای در پنجاهمین سالگرد ترور وحشتناک رابرت کانکوِست از دوره‌ای می‌نویسد که عبرت‌ها و هشدارهایش هنوز راهگشایند. موزۀ نویسندگان سرکوب شده دو اتاق در خانۀ نویسندگان گرجستان را به خود اختصاص داده است و اکنون هم به تازگی افتتاح شده است. ناتاشا لوموری، رئیس خانۀ نویسندگان گفت:

«امروزه نیز شباهت‌های بسیار زیادی در کنترل کردن هنرمندان گرجستان وجود دارد. آنها به گولاگ فرستاده و یا کشته نمی‌شوند، اما تمایل به کنترل آنها مانند گذشته شدید است».

انجمن نویسندگان در روزهای خودکشی لاشلیوی، او را در زمرۀ پیمان‌شکنان دروغگو و خائنان به سرزمین‌مان قرار داد و محکوم کرد. بریا که دو خانه پایین‌تر در امارتی نئوکلاسیک با فاصله از خیابان زندگی می‌کرد (اکنون به کمیتۀ المپیک تبدیل شده است)، به سوگواران مرگ لاشلیوی هشدار داد تا سالگرد به شتابزدگی گرفته شدۀ او دوری کنند. اشعار لاشلیوی کاملاً ممنوع شدند. در عکس گروهی سال ۱۹۲۳ که در ایوان کاشی انجمن گرفته شده بود، عکس او را با مرکب آبی از بین بردند (عکسی به جا مانده، طرز ایستادن استوار او را با کلاه و کراوات و سیگاری در دستش نشان می‌دهد).

بیشتر بخش بلو هورنز (blue horns) – گروهی متشکل از تقریباً دوازده شاعر در سال ۱۹۱۵ در شهر کوتاییسی شکل گرفت، نام آنها به گروه blue drinking horns اشاره دارد که در جریان پاکسازی که بدان اشاره کردم از بین رفت. از آنجا که نام قربانیان این سرکوب در میانۀ سدۀ ۱۹۵۰ پس از مرگ استالین باز بر سر زبان‌ها افتاد، دانش‌آموزان و دانشجویان اشعارشان را بر قلب خود مهره‌کوب کردند و خیابان‌ها به نامشان زده شد. امروز نظامی که آنها را از بین برد در مکاتب جایی ندارد. مؤسسه‌ی پژوهش گذشتۀ شوروی (SovLab)، مؤسسه‌ی کوچک متشکل از مورخان پرتکاپو که تحقیقات‌شان به موزۀ جدید اطلاعاتی می‌دهد قدم در پر کردن این خلأ می‌گذارد. ایراکی خواداگیانی، رئیس این مؤسسه گفت که نوستالژی گذشتۀ مشترک شوروی، سلاح پروپاگاندای روسیه بود و تقریباً هدفش مبارزه با نسل جدیدی بود که تصور می‌کردند دورۀ متأخر شوروی به نظام تأمین اجتماعی می‌مانَد. این مؤسسه فهرستی از مؤسسات غیر دولتی گرجستان ارائه کرد که وزارت خارجۀ روسیه در اکتبر ۲۰۲۱ به عنوان “تاریخی تقلبی” اعلان کرد و آن را “پروپاگاندا سازی” دانست. همچنین، مصاحبات و نقشه‌های “توپوگرافی وحشت سرخ” ایجاد کرد تا نسبتاً با نوستالژی برخورد کند که در مجسمۀ نیم‌تنۀ استالین در خیابان اصلی تفلیس به حراج گذاشته شده بود. هدف آن این است که نشان دهد حکومت توتالیته چگونه ساخته شده، بنابراین به قول خوادگیانی: «امروزه می‌توان دام‌های مشابهی را دید که سر راهمان گسترده‌اند».

گرجستان که یک جمهوری پارلمانی است از جمله آزادترین کشورهای پسا شوروی به خصوص برای بیان هنری است. اما، پس‌رفت دموکراتیک که در عدم پذیرش اتحادیه اروپا در ۲۳ ژوئن سال جاری روی داد، گرجستان را در وضعیت بی قید و شرطی قرار داد که اوکراین و مولداوی با آن مواجه شدند. بیدزینا ایوانیش ویلی، خرپول حکومتی و نخست وزیر سابق که عکس‌هایش بر دامنه‌های شهر آویخته شده بود، بدین می‌مانست که با چشمان خود اعلام می‌کرد در ژانویه ۲۰۲۱ از سیاست کناره‌گیری می‌کند. اما، بنا بر گفته‌های سازمان شفافیت بین‌الملل گرجستان، “او بر نظر خود مبنی بر دولت اجرایی آزاد از قید و بندهای دموکراتیک پایبند است.” خط مشی حزب رؤیای گرجستان که ایونیش ویلی در سال ۲۰۱۲ بر مسند آن بود، نزدیکی واقع‌بینانه به مسکو است – سیاستی که با تهاجم روسیه به اوکراین به دقت بررسی می‌شود. سه‌چهارم جمعیت گرجستان که کمتر از چهار میلیون نفر است علاقمند پیوستن به اتحادیۀ اروپا است و برخی نیز شدیداً به سرسپردگی صوری احزاب حاکم به پیوستن به اتحادیۀ اروپا و ناتو بدبین‌اند. تجمعات گسترده‌ای در ژوئن و ژوئیه برپا شد و دولت را به خاطر نپذیرفتن پیوستن به اتحادیۀ اروپا محکوم کردند؛ تجمع‌کنندگان بنرهایی با شعار “به خانۀ خود، اروپا برویم” در دست داشتند و دیوارنگاره‌هایی با این عنوان کشیده بودند: “هرگز به اتحاد جماهیر شوروی برنمی‌گردیم.”

عمارت سفیدی که اکنون موزه است را دیویت ساراجیشویلی، کارآفرین اهل کنیاک در سال ۱۹۰۵ ساخت؛ این عمارت در شبکه‌ای از خیابان‌های سبک اروپایی جای گرفته که رشته قلۀ کراگز در سولولاکی آنها را فراگرفته است؛ این منطقه، ناحیۀ مرکزی تفلیس و نزدیک میدان آزادی است. ساراجیشویلی، نیکوکاری میهن‌دوست، لاویش را به مهمانی دعوت کرد؛ ظروف شام لیموژی[۳] او نقوش طلایی فراموش ناشدنی داشتند – حرکت به نشانۀ ایستادگی در برابر امپراتور تزاری که گرجستان را در سال ۱۸۰۱ (قرن‌های بعد که این کشور بین عثمانی‌ها و فارس‌ها تقسیم شد) اشغال کرد. طراحی داخلی زیبای خانۀ او ترکیبی از هنر نو و طراحی شرقی بود که اهمیت تفلیس به عنوان تقاطعی در جادۀ ابریشم را تداعی می‌کرد، جایی که کلیساهای ارتدوکس و ارمنی کنار مساجد و کنیسه‌ها تکاپو داشتند و ااتومبیل‌ها میان گله‌های شتر دیده می‌شدند.

در منزل بالا، روی بطری کنیاک برچسبی زده شده است که بساط کسب و کار ساراجیشویلی را در سراسر قلمرو امپراتوری نشان می‌دهد. او در سال ۱۹۱۱ مرد و مالک جدید تجارت وی میزبان هنرمندان مهاجری شد که پس از انقلاب اکتبر جنگ‌های داخلی روسیه را تجربه کردند. گرجستان در ۲۶ مه ۱۹۱۸ ادعای استقلال کرد. اما وقتی ارتش سرخ شوروی در فوریۀ ۱۹۲۱ به این کشور هجوم برد و آن را ضمیمۀ خاک خود کرد، بولشِوزکی این عمارت را مصادره و آن را مکان پاتوق نویسندگانی کرد که در خدمت انقلاب بودند. اکنون هفتاد سال از آنچه گرجستانی‌ها اشغال شوروی می‌نامند می‌گذرد. استقلال گرجستان هنگامی در سال ۱۹۹۱ به دست آمد که اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرده بود. این عمارت در جنگ‌های داخلی اوایل دهۀ ۱۹۹۰ در تفلیس و بحران‌ اقتصادی آن خراب شد، اما با حمایت دولت بازسازی و در سال ۲۰۱۱ زیر نظر وزارت فرهنگ این کشور با نام خانۀ نویسندگان بازگشایی شد. امروز از این عمارت آوای شاعران، نوای نوازندگان و صدای خوانندگان به گوش می‌رسد.

در منزل بالا، بازدیدکنندگان در اتاق تاریک موزۀ نویسندگان سرکوب شده با نمایشی چهارپرده‌ای مواجه می‌شوند که نمادهای آن با موفقیت جریان پاکسازی بین ۱۹۲۱ و ۱۹۶۰ را نشان می‌دهند، این پاکسازی نویسندگان گرجستانی‌ کشته یا اخراج می‌شدند. طی دورۀ این وحشت خفقان‌آور، ۷۰ نویسنده حداقل همراه با یک میلیون و ۲۰۰ هزار تن از شهروندان گرجستانی دیگر کشته شدند و برخی به گولاک فرستاده شدند. هیچ نویسندۀ زنی کشته نشد. تامتا ملاشیویلی رمان‌نویس به من گفت:

«از آنجایی که نویسندگان زن بسیار به حاشیه رانده شده بودند، حتی به حساب هم نیامدند، اما لیدا گاسویانی ناشر دستگیر و کشته شد».

واژگان آغازین نمایش از گالاکشن تابیدزه، عموی تیتسیَن تابیدزه است: «چیست که زمین‌مان را گلگون و آسمان‌مان را سیاه‌پوش کرده؟» گالاکشن از این پاکسازی جان سالم به در برد، پاکسازی‌ اما همسرش اُلگا را در اردوگاه از او گرفت. مرگ الگا باعث شد گالاکشن در سال ۱۹۵۹ در بیمارستان روانی بمیرد.

این نمایشگاه را مریم ناتروشویلی و دتو جینچارادزه برگزار کردند، آنها هنرمندانی‌اند که در این سالیان غرفۀ گرجستان در بینال ونیز را می‌گردانند. ناتروشویلی در کافه‌ای دلنشین در پارک موزیوری به من گفت:

«خواندن اسناد قتل نویسندگان (که قاتلشان آنها را تیک زده و امضا کرده) شوکه‌ام کرده است و این تمام چیزی است که در روسیه رخ می‌دهد – کاغذبازی دیوانی برای سرکوب دیگران».

نوشته‌های موزه عمداً و از روی کنایه به زبان گرجستانی و انگلیسی نوشته و باعث آزردگی روزافزون گویندگان زبان امپراتوری سابق شده‌اند. این اقدام خصمانه منجر به تندزبانی روس‌هایی شد که اصرار دارند گرجستان را تفرجگاهی مستعمره بدانند و گردهمایی نظامی جزئی به دستور ولادیمیر پوتین در ماه سپتامبر شد (آنچه در دیوارنگاره‌های خیابان‌های پایتخت گرجستان دیدم این است که از هیچ روسی، خوب یا بد، استقبال نمی‌شود). داتو توراشویلی رمان‌نویس، فرماندۀ کهنه‌سربازان پروتستان، بی‌پرده گفت: «در ذهن کودکان‌مان روسیه‌ای وجود ندارد».

لاشویلی که ابتدا نامش پاول بود، در ادای احترام به آینده‌‌نگران ایتالیایی به پائولو تغییر نام داد. مطالعات هنری او در دانشگاه سوربرن پاریس را جنگ جهانی اول ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۹۱۸ با هم‌عضوی‌های خود در گروه بلو هورنز از کوتایسی به تفلیس، پایتخت جدید و مستقل گرجستان نقل مکان کرد. در این شهر که دروازه‌هایش به روی شرق و غرب باز بود، شاعران هستۀ اجتماع جهان‌وطنی را تشکیل می‌دادند که منجر به تأثیر گرجستانی‌ها، فارس‌ها، عثمانی‌ها و عرب‌ها به مدرنیزم اروپایی شد. آثار این محیط بر خیابان روستاوِلی باقی ماند، جایی که دیوارهای کافه‌های آن جرقۀ ایده‌های جدیدی به ذهن هنرمندان پاریس و سنت پترزبورگ زد. چند سال قبل در سردابی گنبدی شکل زیر تئاتر روستاوِلی، مدیر تئاتری را قانع کردم که نقاشی‌های دیواری مرمت‌شدۀ گرجستانی‌ها، لهستانی‌ها و آوانگاردهای روسی عصر نقره را نشانم دهد؛ چیزی که محبوب اعضای گروه بلو هورنز در کافه‌ای سنت‌شکن به نام کیمِریونی بود.

این نوگرایان از آینده‌نگران کوبو تا دادائیست‌ها، در جمهوری دموکراتیک مایل به غرب سال‌های ۱۹۲۱ – ۱۹۱۸ رشد کردند: مشویک‌ها (که در طرفداری از اصلاحات تدریجی با بولشویک‌ها تفاوت داشتند) دولت سوسیال-دموکرات با انتخابات چندحزبی آزاد تشکیل دادند که زنان در آن رأی آوردند و پنج زن عضو MPs یا سیستم‌های یکپارچۀ قدرت شدند – تاریخ سیاسی که اریک لی در کتاب خود با نام تجربه: انقلاب فراموش‌شدۀ گرجستان، ۱۹۲۱ – ۱۹۱۸ (۲۰۱۷) آن را بازگو کرده است. نمادهای این سیستم در روز استقلال ۲۶ می امسال در نمایش فضای بازی در خیایان روستاوِلی به نمایش درآمدند تا نشان دهد چرا گرجستان واقعاً به اروپا تعلق دارد. نخستین مأموریت استعمارزدایی این جمهوری یک قرن پس از خفقان فرهنگی نیز آشکار بود: نخستین دانشگاهی که در موزۀ قفقاز و گرجستان بدان اشاره شده در این دوره بنا شد؛ در این دوره بود که زبان و ادبیات پردامنۀ خود جمهوری گرجستان در مدارس شروع به تدریس شد.

هنگامی که ارتش سرخ شوروی هجوم آورد، برخی هنرمندان گریختند. هنرمندان دیگر در دهۀ ۱۹۲۰ به عنوان طراحان تئاتر و سینما جان سالم بدر بردند. اما واقعیات سوسیالیست پیش‌نویس یک حکم حاکی از مرگ هنرمندان نوگرای گرجستان بود. غیر از شاعران و داستان‌نویسانی مانند مایکل جاواخیشویلی طنزپرداز که به اتهام “جاسوسی و خرابکاری” کشته شدند، هنرمندان دیگری مانند دیمیتری شواردنادزه، بنیانگذار گالری ملی (آرزوی او تأسیس موزه‌ای مانند موزۀ لوور در گرجستان بود)، اِوگِنی مایکلَدز، رهبر ارکستر (کسی که بِریا شخصاً و به تنهایی طی چهل و هشت روز شکنجه از او دفاع کرد)، ساندرو آخمِتِلی، کارگردان تئاتر و پیتر اوتسخِلی، طراح صحنه و فیلم که سی سال داشت نیز در سال ۱۹۳۷ کشته شدند.

دستکاری این خاطره سریعاً بعد از هجوم ارتش سرخ هنگامی شروع شد که دیوارنگاره‌های کافه‌ها شاهد آن بودند. توراشویلی که نشان افتخارش به رنگ انابی با گوشه‌های سیاه و سفید که کنار قلبش نصب کرده بود را به من نشان می‌داد گفت: «پروپاگاندای عظیمی از سوی شوروی در برابر [نخستین] جمهوری گرجستان در اختیار داشتیم. سه سال بین حکومت تزاری و شوروی “دورۀ نوی برای ماست، زیرا همه‌چیزمان را از دست دادیم؛ این سه سال یک تابو بود. بعد از هفتاد سال از صفر شروع کردیم.” تیراندازی کور زندانیان سیاسی در پاسخ به شورشی در سال ۱۹۲۴ شروع شد که نه تنها قصد داشت مقاومت در برابر حاکمیت مسکو را در هم بشکند، بلکه می‌خواست تمام خاطرات آزادی‌ و ملیت‌خواهی را از یادها پاک کند. لِوان چوگوشویلی هنرمند در استودیوی خود به من گفت:

«بولشویک‌ها تمام طبقات اجتماعی – روستاییان، افسران، اشراف، راهبان و روشنفکران را از بین بردند». نقاشی‌های کلاژ مجموعه‌های اعیانی نابود شدۀ وی در موزۀ خصوصی هنرهای زیبای گرجستانی در مقابل پارلمان به دیوار آویخته شده‌اند. اکثر آن نقاشی‌ها در دهۀ ۱۹۷۰ کشیده شدند (اما تا سال ۱۹۸۵ نشان داده نشدند)؛ آنها خانوادۀ عکاسان محروم مبری از اتهامات آن زمان را در لباس ملی “مانند “مسیحیان نخستین” نشان می‌دهد. این خاطرات “برای کشورهای استعمارشده بسیار مهم است، زیرا [مقامات] تاریخ را از یاد می‌برند.”

بِکا کوباخیدزه، مورخ برجستۀ نخستین جمهوری و فرد با نفوذ سدۀ آن در سال ۲۰۱۸ در کتابخانۀ ملی مجلل پارلمان گفت: «نخبه‌ای که مفهوم مدرن را مطرح کرد را در سال ۱۹۳۸ از بین بردند». کوباخیدزه که نخستین دورۀ بین‌المللی فوق لیسانس هنر را در دانشگاه ایالت لیا تأسیس کرد گفت که دولت شوروی پروژۀ شهری‌سازی کلانی را آغاز کرده بود تا به افراد بی‌سوادی که مثل کاغذ سفید بودند، سود و منفعت برساند. قدرت شوروی می‌توانست در ذهن آنها بگنجاند چه چیزی را دوست داشته باشند و به اصطلاح بتواند نسل استالین و گورباچف را به بار آورد. او گفت:

 «در تاریخ گرجستان (۱۹۴۳)، نسخه‌ای که استالین شخصاً ویرایش کرده، گرجستان فدایی‌ای است که ارتش‌های مسلمان اطرافش را گرفته‌ بودند و به آن هجوم می‌آورند؛ و در قرن نوزدهم روسیه آمد و آنها را از آن وضعیت بغرنج نجات داد. در کتب درسی امروز نیز روایت مشابهی تدوین شده است».

اینگونه جلوه دادن گرجستان از استالین، بازنمایی تاریخ را پیچیده‌تر کرده است. مِلاشویلی در گفت‌وگو با من در کافه سولوکی گفت:

«ملتی مطیع هستیم، اما مرد بزرگی داشتیم که بر جهان حکمفرمایی می‌کرد».

موزۀ دولتی استالین که در سال ۱۹۵۷ در گوری افتتاح شد، موزه‌ای دلسردکننده از پروپاگاندا – دارای مرده نقاب و ” تلگرام‌های سپاسگزارانه به استالین از سوی مردم شوری است” – و موضوع اصلی این نمایشگاه از سال ۱۹۷۹ بدین سو تغییر نکرده است و در ویترینی عکس‌های لاشویلی و شخصیت‌های فرهنگی حذف شدۀ دیگر قرار دارد. در یکی از اتاق‌های که پس از سال ۲۰۰۸ به نمایشگاه اضافه شد، با موضوع “سرکوب‌های غیرقانونی” دهۀ ۱۹۳۰، استالین را کمتر دخیل در آن سرکوب‌ها نشان می‌دهد (علیرغم اینکه شخصاً دستور شکنجه‌های سال ۱۹۳۷ را صادر می‌کرد). همچنین موزۀ اشغال شوروی که در سال ۲۰۰۶ در منزل بالای موزۀ ملی افتتاح شد، یادآوری مناسبی از آن سال‌ها نکرده است. انقلاب گل رز در سال ۲۰۰۳ قانون حذف و پاکسازی مخالفین را پایه‌گذاری کرد، اما برخی اسناد رسمی، طبقه‌بندی شده باقی مانده‌اند.

نینو هاراتیسچویلی، نویسندۀ ساکن برلین در ملاقاتی با من در مهمانسرای رؤیایی گرجستان، فستیوال آنلاینی که سال گذشته در مورد صد سالگی هجوم شوروی مدیریت کردم گفت:

« دلایل دیگری وجود دارد که چرا چنین گذشته‌ای را بررسی نکرده‌اند. گرجستان مانند تمام ملت‌ها دوست دارد که خود را قربانی بداند». رمان حماسی او با نام Eighth Life: For Brilka (2014)، زندگی را کاوش می‌کند که در تکرار تاریخ گرفتار شده.»

نینو هاراتیسچویلی گفت:

«همیشه می‌اندیشیدم چه کسی مأمور اعدام بود؟ آنها نیز گرجستانی بودند».

لاشویلی در تفلیس بر اسب سفیدی سوار شده بود تا از مهاجمان روسی استقبال کند. او بر سر واگذاری مجلل‌ترین عمارت به نویسندگان و امتیازات متعاقب آن مذاکره کرد. لاشویلی در سال ۱۹۳۶ به عنوان منشی اتحادیه، نویسندگان تروتسکیست طبقۀ کارگری را از اتحادیه حذف کرد. آرکیل کیکودزه، داستان‌نویس و فیلمنامه‌نویس گفت:

«هیچ کس در اتحادیه در برابر این اقدام مقاومت نکرد. همکاران بسیار زیادی داشتیم و داریم».

دیوید گابونیا، نمایشنامه‌نویس از من پرسید:

«آیا می‌توانیم هجوم شوروی را اشغال بنامیم؟»

نزاع‌ها و جدل‌هایی بر سر طرح این سؤال صورت گرفته است. اما تعداد زیادی از بلشویک‌ها و هواداران گرجستانی – به شمول نویسندگانی که قربانی وحشت سرخ شدند – تمایل داشتند ارتش سرخ را بپذیرند. آنها تا حد مرگ شکنجه، به سیبری فرستاده شدند و داستان‌های غم‌انگیزی برایشان رخ داد. اما باید بپذیریم که هیچکدام از آن رویدادها کاملاً آشکار نبودند و در هم تنیده بودند.

ما در پشت پردۀ تئاتر منطقۀ سلطنتی در کاخ فرهنگی شوروی سابق به نام بِریا بودیم (جایی که در سال ۱۹۵۳ به او شلیک شد). گابونیا که رابطۀ دوستی-نفرت نویسندگان گرجستانی و آن حزب را برای نمایش خود با نام ببر و شیر (۲۰۱۸) بررسی می‌کند، به تفتیش عقاید منزجرکننده‌ای در این باره دست یافته است … . تمام نویسندگان در آنها مطالب زشتی در مورد یکدیگر گفته‌اند. اما او پرسید که آیا می‌توانی انسانی را برای نجات زندگیش ملامت کنی؟ بدون شک این افراد به دوستان خود خیانت کردند و آنها را به کام مرگ دادند. اما وقتی سیستمی را می‌بینیم که آنها را مجبور بدین کار کردند و بیشتر درک می‌کنیم که چه سیستم فاسدی بود، بدین دلیل است که هویت فرد را در آن سیستم مشاهده می‌کنیم؟

او یادآوری کرد که در شب افتتاحیه اجرای تئاتر در تفلیس نوۀ پائولو گریست و به بازیگران گل هدیه داد.

استالین اهمیت نویسندگان را درک کرد و به ماکسیم گورکی و دیگران گفت آنها “مهندسان روح انسان‌اند.” لیشا باکرادزۀ کارگردان، در موزۀ دولتی ادبیات در صحبتی با من گفت:

«هنگامی که استالین به قدرت رسید، وظیفۀ نویسندگان کیشِ شخصیتی او بود. با شدت فشارها، همسران دشمنان مردم به اردوگاه ویژه‌ای در قزاقستان فرستاده شدند. کودکان نیز از این قاعده مستثنی نبودند. اما این موج وحشت قانون نانوشته‌ای داشت: از زن نظافت‌چی تا رئیس کمیتۀ اجرایی حزب کمونیست زندانی شدند و منتظر اعدام بودند و از خود می‌پرسیدند چه کار اشتباهی انجام دادم؟»

 میان کسانی که به طور مجهولی از آنها چشم‌پوشی شد، یکی از اعضای گروه بلو هورنز با نام کولائو نادیرادزه بود که به خاطر نوشتن شعری دربارۀ هجوم شوروی (برف بارید و تفلیس را سیاه‌پوش کرد) نجات یافت. او تنها دوست لاشویلی بود که در مراسم تدفین او برای دفاع از بِریا شرکت کرد.

باکرادزه در بالکن خانه‌اش که پرچم اکراین و گرجستان را بر آن برافراشته بود از کتاب پدر مرحوم خود با نام Tamin of Literature (1990) نام برد که ابتدا سیاست‌های چماق و هویچی را نشان می‌داد که در جهت خدمت نویسندگان به رژیم اعمال می‌شدند. وی گفت: «اکنون سعی می‌کنیم از تاریخ‌مان استعمارزدایی کنیم. مسئله، تنها پوتین نیست، روسیه امروز کشور امپریالیست خارج از رده است». باکرادزه در اتاق پشتی چهار گلولۀ جنگی را نشانم داد که از جسدهای دوران لاشویلی و یادداشت احراز هویت دست‌نوشتۀ نادیرادزه به دست آمده بود. شاید این بقایا به یادگار مانده بودند تا نسل‌های بعد شجاعت و معنای امتناع شاعران  از لو دادن دیگران برای بقای خود را درک کنند. او با تأکید گفت: «گرجستانی‌ها باید از “از طرز تفکر شوروی‌گونه” بیرون بیایند. با مشکل فهم چیستی قانون روبروییم، زیرا شوروی بارها آن را لغو کرد. اگر دربارۀ این زمان وحشتناک که مردم را تغییر داد صحبت نکنیم، دموکراسی نیز نخواهیم داشت».

در گرجستان امروز پژواک به کنترل درآوردن روشنفکران در حال اوج گرفتن است. به جز خانۀ نویسندگان (که این تابستان به عنوان نویسنده ساکن آن بودم)، دیوارنگاره‌ای وجود دارد که ساراجیشویلی سردمدار کنیاک را در حال چرخاندن یک چمدان نشان می‌دهد. این نقاشی را سه سال قبل نقاش خیابانی به نام جیورجی گاگوشویلی (معروف به گاگوش) هنگامی در اعتراض خراب کردن خانۀ نویسندگان در سال ۲۰۱۹ کشید که به ناتاشا لوموری، رئیس آن شلیک شد. ناتاشا در پی این تیراندازی کشته شد.

نویسندگان تظاهرات و مردم دادخواهی کردند، لوموری دوباره به وظیفه‌اش منصوب شد و مجازات این مؤسسه‌ی مردم‌نهاد به تعویق انداخته شد. اما مرکز ملی کتاب گرجستان که کارکردهایش (با چند کارمند) به دست کس دیگری افتاد در آن سال منحل شد و رئیس و رئیس مطبوعات آن عزل شدند. عجیب آنکه این اتفاق به دنبال گزارش سال ۲۰۱۷ اتحادیۀ اروپا دربارۀ گذار گرجستان به نظام بودجۀ عمومی به سبک اروپا و ایجاد صندوق ملی فرهنگی گرجستان افتاد که به ویژه از مرکز کتاب ملی به عنوان مدل تأمین وجه معاملات آزاد (هیأت نمایندگان حمایت دولت از شخص میانجی به منظور محافظت از صندوق هنر از تأثیرات سیاسی) تشویق کرد. این امر از سال ۲۰۱۴ بدین سو منجر به بیش از سیصد ترجمه شد که پس از دهه‌ها انزوا در خارج از کشور چاپ می‌شدند.

وقتی گرجستان در سال ۲۰۱۸ مهمان افتخاری نمایشگاه کتاب فرانکفورت بود، برخی از نویسندگان برجستۀ آن گذشته از جنبه‌های دیگر زندگی سیاسی آشکارا از تجاوز روسیه انتقاد می‌کردند. مرکز ملی کتاب از حق آنها برای بیان آزاد در عرصۀ بین‌الملل صرف نظر از اولویت‌های دولت دفاع کرد. لوموری گفت:

«هیچ سازمانی نمی‌تواند نویسندگان را کنترل کند. کنترل نویسندگان، خیالی محال است، اما وقتی برخی از آزادی هنری دفاع می‌کنند، تنبیه می‌شوند». او اضافه کرد: «کسانی که خواهان فرمانبرداری از حاکمیتند از درک اینکه نمی‌توان ادبیات مدرن را مهار کرد، عاجزند».

در مارس ۲۰۲۱، تی تسولوکیانی، وزیر سابق دادگستری و دست‌پروردۀ لاشویلی به وزارت فرهنگ منصوب شد. او یک سال پس از آن معاونت نخست وزیری قدرتمندی ایجاد کرد. وی سریعاً فرمان داد که در اهدای هر جایزه‌ای از بودجۀ عمومی باید نماینده‌ای حضور داشته باشد که از سوی هیئت منصفۀ وزارت فرهنگ تعیین شده است. سال گذشته، جایزۀ کتاب لیترا که یکی از دو جایزۀ تراز اول گرجستان است به دلیل اینکه تسولوکیانی مشاور خود را به عنوان داور در آن تعیین کرده بود لغو شد: بیشتر نویسندگان و ناشران از آن صرف نظر کردند و چهار نفر دیگری که در هیئت داوران ماندند، سکوت اختیار کردند. انجمن قلم گرجستان در پاسخ بدان جایزۀ لیترای آزاد دیگری را برگزار کرد. امسال، جایزۀ لیترا، جایزۀ ترجمانان لیترا و جشنوارۀ بین‌المللی تفلیس – که تمام‌شان را خانۀ نویسندگان برگزار کرد – بودجۀ عمومی را نپذیرفت.

چنین مداخلات دولتی در حال فراگیر کردن هنری است تحت سلطۀ دولت و بخش چند وجهی با اخراج و تنزل رتبۀ که به عموم کارمندان از باستان‌شناسان گرفته تا کیوریتورها، کارگردانان تئاتر و هیئت داوران جشنواره‌های فیلم تأثیر می‌گذارد. در سال گذشته تنها هفتاد نفر از شبکۀ موزۀ ملی اخراج شدند. نمی‌توان علت آنها را مشکلات اقتصادی این مراکز دانست. برخی اخراج‌ها پس از مصاحباتی با مدیر جدیدی روی داد که وزیر فرهنگ تعیینش کرد، مصاحباتی که در آنها از کارمندان دربارۀ گزارشات شبکات احتماعی‌شان سؤال شد. انجمن علوم، آموزش و پرورش و کارمندان بخش فرهنگ که در ماه می تأسیس شد در نامه‌ای به وزیر فرهنگ نسبت به نیمی از اخراج‌ها – بر اساس دیدگاه‌ سیاسی کارمندان و موقعیت اجتماعی‌شان – به وی درخواست تجدید نظر دادند، اخراج‌هایی که موجب زیان‌های جبران‌ناپذیری‌اند. در ماه آگوست، کارمند سابق شبکۀ موزۀ ملی در دادگاه به خاطر اخراج غیر قانونیش برنده شد – حکم این پرونده یکی از نخستین احکام دعاوی در حال انتظار بود. نینو دولیدزه، مدیر اجرایی جامعۀ بین‌الملل انتخابات عادلانه و دموکراسی – سازمانی مردم نهاد که طرفین دعوا نمایندگی می‌کند – این اخراج‌ها را پاکسازی کادرها دانست که به نظر نمی‌رسد در راستای [اهداف وزارت فرهنگ] یا دیدگاه‌های سیاسیش باشد.

یکی از اشخاص بلندمرتبه‌ای که از وزارت فرهنگ شکایت کردند گاگا چِخِیدزه است که وقتی در ۱۴ مارس مدیر مرکز ملی فیلم گرجستان بود اخراج شد. او در گفت‌وگو با من در دفتر جشنوارۀ بین‌المللی مستقل فیلم تفلیس که خود بنیانگذار و مدیرش بود گفت اخراج و بررسیش دربارۀ به‌اصطلاح سوءاستفاده از بودجه – که بر اساس ارزیابی سال گذشته انجام شده – انگیزۀ سیاسی داشته است. او مدت کوتاهی پس از هجوم به اکراین از وزارت فرهنگ خواست پروژۀ میراث سینمایی – Gosfilmofond – که به آرشیو دولتی روسیه فرستاده می‌شود را متوقف کند و طرح خود را در فیسبوک نیز به اشتراک گذاشت. به زودی پس از اخراج وی، هیئت هفت نفره‌ای که او تعیین کرده بود در میانۀ راه به دلیل هم‌چشمی آشکار با افراد دیگری جایگزین شدند. این هفت نفر نیز از این اقدام شکایت کرده‌اند.

در گزارش سال ۲۰۱۷ اتحادیۀ اروپا از مرکز ملی فیلم به عنوان بهترین سازمان تأمین بودجه در میان دو سازمان دیگر نام برد. هزینه‌های این مرکز از بودجۀ عمومی در دو دهۀ گذشته برای احیای سینمای گرجستان و شناسایی بین‌المللی آن حیاتی بوده است. در نامۀ سرگشاده‌ای که چهارصد کارشناس صنعت سینما امضا کردند نسبت به حذف چِخِیدزه هشدار دادند و گفتند که ترس آن دارند که وزارت فرهنگ نظامی را برای کنترل و سانسور کردن طرح‌هایشان بنا نهد. چِخِیدزه احتمال بازگشت به فیلم‌سازی متمرکزی – هر جمهوری با این مشکل روبرو بود – را داد که وقتی وزارت فرهنگ آلت دست حزب کمونیست بود. او هشدار داد:

«هر نهاد فرهنگی بزرگ ایده‌پردازی دارد که خط مشی نهاد را در نظر می‌گیرد. اگر این وزارت آنچه را می‌بینیم، می‌سازیم، می‌اندیشیم و نقاشی می‌کنیم به ما دیکته کند به رژیم توتالیتر اتحاد جماهیر شوروی بازخواهیم گشت».

یکی از جرائم مرکز ملی فیلم گرفتن کمک مالی برای ساخت مستندی با عنوان درختها رو قطع کن – قبل از تصدی چخِیدزه – بود که خبرش در سال ۲۰۰۱ به بیرون درز کرد. کارگردان آن سالومه جاشی و دربارۀ پارک درخت‌شناسی جنجالی بود که لاشویلی در ساحل دریای سیاه با ریشه‌کردن کردن و انتقال درختان آن ساخته بود. این مستند که تمثیل قدرت و نخوت بود برای اولین بار در ساندنس نمایش داده شد و جوایز بین‌المللی از آن خود کرد. در تفلیس نیز در بهار گذشته در آکادمی فیلم مستقل خانۀ سینما چند مرتبه نمایش داده شد. اما طبق گفته‌های جاشی رئیس آکادمی در نیمه‌های نمایش پا پس کشید و به بهانۀ اینکه آن مستند بین مردم شکاف‌های سیاسی ایجاد می‌کند از ادامۀ نمایش آن سر باز زد. جاشی در کافۀ سولوکی گفت رئیس آکادمی با این کار خودسانسوری کرد، زیرا نمی‌خواست رابطۀ خود و مقامات را خراب کند و به اعتبار خود نزد آنها ضربه بزند. از آن پس نمایش این مستند در کلوپ‌ها و حیاط کافه‌ها در تفلیس با استقبال زیادی روبرو شد.

با توجه بدان پیروزی که بسیار موفقیت‌آمیز بود، وحشت بزرگ ناگهان تمام شد. کسانی که جرأت کردند مستقل بیندیشند کشته یا مرعوب شدند. همانطور که واخوشتی کوتِتیشویلی در کتابش با نام My Earthly Life (2005) نوشت:

«گناه اصلی آنان توانایی اندیشیدن بود». واختانگ، پدر مجسمه‌ساز کوتِتیشویلی در سال ۱۹۳۸ کشته شد. خودسانسوری تمام نشده بود. تصفیه و پاکسازی – با گلوله یا قطع معیشت و موقعیت اجتماعی – مورد علاقۀ کسانی است که برای قدرت خوش‌رقصی می‌کنند و نتیجه‌اش هنر سطح متوسط است. اما این کار حافظۀ سازمانی را نیز پاک می‌کند و قطار ترقی کشور را از حرکت باز می‌ایستاند. از درس‌های مهم ترور سرخ (و بحث در مورد همبستگی در نظامی که به ترس و ویژه‌پروری و عزل و نصب روی می‌آورد) این است که کاپیتولاسیون ضامن بقا نیست. ایوان بابودزه، شاعری که هرگز به سیاست اعتماد نداشت، سال ۱۹۲۵ در نامه‌ای حزن‌انگیز از سلول زندان خود خواستار آزادی یا مرگ شد: «انسان‌های بیگناه را محکوم کردم … عقلم را از دست دادم. علیرغم اعتراف، وجدانم آرام نگرفت».

تله‌کابینی که به صخرۀ پشت پارلمان وصل است، به معبد متاتسمیندا می‌رسد که اشتاین بک در شعرش دربارۀ گرجستان از آن به نیکی یاد کرده است. پشت قبرستان مجسمۀ یادبود نیکولوز مایسورادزه را یافتم که برای تابیدزۀ شاعر، جاواخیشویلی داستان‌نویس، شِواردنادزۀ هنرمند و دیگرانی که در سال ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ کشته شدند و مکان دفن‌شان ناشناخته است ساخته بود. موزۀ جدید گرجستان قدم بیشتری برای یادبود آنها برداشته است و نشان می‌دهد که در صورت فراموش کردن تاریخ، دولت مدرن نوپایی که امپراتوری سرسختی در لباسی نو آن را بنا نهاده، چگونه می‌تواند بار دیگر باعث نابودی خود شود.

منبع: بررسی کتاب نیویورک


[۱] . چکا یا کمیسیون بایستار به روس (чрезвыча́йная коми́ссия) سرنام کمیسیون فوق‌العاده مبارزه با ضدانقلاب و خرابکاری، نخستین سازمان امنیتی شوروی بود که در دسامبر ۱۹۱۷ به دستور لنین رهبر وقت آن کشور، تأسیس شد.[۱] فلیکس ژرژینسکی، سیاست‌مدار اهل لهستان اولین رئیس این سازمان بود. این سازمان در جریان پاکسازی بزرگ در دوران زمامداری استالین نقش ویژه‌ای در اعدام یا تبعید مخالفان ایفا کرد.

[۲] . ادارۀ کل اردوگاه‌های کار و اصلاح. نام اردوگاه‌های کار اجباری در نواحی دورافتادۀ اتحاد جماهیر شوروی از قبیل سرزمین سردسیر و یخبندان سیبری، استپ‌های قزاقستان و بیابان‌های ترکمنستان که حکومت ژوزف استالین آن را اداره می کرد. محکومین سیاسی که حدود یک دهم شهروندان شوروی شامل محکومین عادی و سیاسیون بودند در اردوگاه‌های کار اجباری به سر بردند. درزمان استالین سه چهارم افسران و تمام پیشکسوتان کمونیست و یاران لنین بجز خود استالین محاکمه و بجرم خیانت اعدام شدند یا با یک درجه تخفیف محکوم به کار اجباری در گولاگ شدند. در ضمن تمام افراد خانوادۀ محکومین حتی کودکان و سالخوردگان به جرم خیانت زندانی می‌شدند. بسیاری از زندانیان از سرما، گرسنگی و خستگی جان باختند.

[۳] . شهر لیموژ در جنوب فرانسه که به ظروف مسی و چینی لعاب‌کاری شدۀ قرون وسطایی شهرت دارد. م.

از همین مترجم:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی