نمود تجربه شخصی در داستان‌نویسی – اسماعیل سالاری: تجربه یا تخیل یا بازوی سوم؟

آیا تجربه‌ای در زندگی شما وجود داشته که بر اساس آن داستانی نوشته باشید؟ آن تجربه چه بوده و در داستان شما به چه شکل تغییر ماهیت داده؟
ما این نظرخواهی را با نویسندگان در میان می‌گذاریم با این هدف که به درکی از سهم تجربه در آفرینش ادبی برسیم.

اسماعیل سالاری پاسخ می دهد:

زمانی با هم‌گروهی‌ها و هم‌اتاقی‌ها گِرد هم می‌آمدیم تا ماجراهایی را که در دوران دانشجویی بر ما گذشته بود، تازه کنیم. ما قصه‌های واقعی مشترکی داشتیم که وقتی برای هم تعریف می‌کردیم، به اَشکال جدیدی درمی‌آمدند و شاخ و برگ‌های شگفتی از تنه‌شان جوانه می‌زد. یکی از ماها خاطره‌ای تعریف می‌کرد که همه‌مان در آن نقش داشتیم، اما آن خاطره نقش دیگری در ذهن بسته بود. بدون اینکه کسی بخواهد تعمدی در جعلِ روایت داشته باشد، به‌شکل عجیبی پیرنگ خاطرات از زبان هر کسی متفاوت می‌شد. بخش‌هایی اضافه یا کاسته می‌شد، حتی شخصیت‌هایی کم یا زیاد می‌شدند. می‌گفتیم: «فلانی هم آن روز بود، یادمان است.» و راوی باتعجب می‌گفت: «او؟ نه، آن روز نبود. روز دیگری بود.»

این مساله چندین‌بار در ذهن خودم نیز رخ داده است. عادت به خاطره‌نویسی و سفرنامه‌‌نویسی دارم. گاهی بازمی‌گردم و روایت‌هایی را که سال‌ها پیش مکتوب کرده‌ام مرور می‌کنم و متعجب می‌شوم که ذهنم در زمان حال چه‌اندازه همان روایت را تحریف کرده است.

داستان‌نویسی هم به‌نوعی جعل است، به نفع محتوا. ترکیبی از دو بستر خودآگاه و ناخودآگاه. تجربه‌های زیستی برای تمام نویسندگان نقش مهمی دارند اما چگونگی برخورد با تجارب شخصی یا استفاده از آن در داستان مساله‌ی مهم‌تری‌ست.

وقتی از تجربه‌ی زیستی صحبت می‌کنیم، ذهن مخاطبانمان به سمت «طرح» داستان می‌رود. یعنی گمان می‌کنند استفاده از تجربه‌ی زیستی در داستان به این معناست که نویسنده طرح داستانش را از خاطراتش وام بگیرد، اما باقی عناصر داستان در این طرز تلقی مغفول می‌مانند. خاصه برای کسانی چون من که معمولاً طرح را از به طور مستقیم از تجاربم وام نمی‌گیرم. می‌شود یک قصه‌ی تخیلی ساخت در فضای زیسته‌شده؛ یعنی تنها عنصر «مکانِ» یک داستان در فضای زیسته‌شده باشد. گاهی از تمامی عناصر داستان، تنها «شخصیت» را از تجارب زیسته‌ی خود برمی‌داریم و باقی عناصر را تخیل می‌کنیم. یا ترکیبی دوگانه یا چندگانه از زیست و تخیل.

اما اگر نویسنده‌ای بخواهد بدون تجربه زیستی داستان بنویسد، باید چه روشی در پیش بگیرد؟ غیر از تجربه و تخیل بازوی سومی هم هست به نام «مطالعه و تحقیق»، هم به شکل متنی و هم تصویری. متن‌ها اطلاعات داستان را می‌سازند و تصاویر جایگزین مکان و فضا می‌شوند و بخش توصیفی روایت را پیش می‌برند.

در داستان «سور اسلحه‌ها» در گزیده داستان «از بارانِ گیلان»، نقش مطالعه و تحقیق پررنگ بوده است، و البته اگر نبودند دوستان کوردزبان، این داستان پا نمی‌گرفت. بخش آشنایی با فرهنگ ایلام و شناخت ایل‌ها، با مدد دوستان کورد به‌دست آمد. بعد از نگارش نسخه اول، این داستان برای چند شاعر و نویسنده کوردزبان ارسال شد تا بررسی‌های دقیق‌تر جهت بازنویسی انجام شود.

بنابراین می‌توان از مطالعه و تحقیق نیز به عنوان یک بازوی سوم در کنار تجربه زیستی و تخیل بهره برد. با این حال نمی‌توان درباره‌ی این سه بازو برای نویسندگان درصد معین تعیین کرد. هر داستانی شرایط خودش را دارد و حتی سبک و مکتب و ژانر یک داستان، بر نحوه‌ی ترکیب این سه بخش تاثیر می‌گذارد.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی