تحقیری که روشنفکران ایرانی به علت کودتای سال ۱۳۳۲ متحمل شدند، در اواخر دههی ۳۰ و اوایل دههی ۴۰ ابتدا از طریق نشریات ادبی و شبه ادبی بود که پاسخ خود را گرفت. ضربه روشنفکری به آن تحقیر کاری بود. بیداری عجیبی به وجود آمد. در این بیداری چند تن نقش اساسی داشتند. از زمرهی اینها میتوان به جلال آل احمد، احمد شاملو، و از نسل یک دهه جوانتر، به فروغ فرخزاد، رضا براهنی، و غلامحسین ساعدی اشاره کرد.
همین گروه است که اولین هستههای حرکت به سوی گفتمان جدید را پایه مینهد. این گفتمان جدید از طریق ترجمههای متعدد که احمد شاملو از مترجمان ایرانی چاپ کرد، و شعر نسل جدیدی که به همت او منتشر شد در جامعه جاری میشود. شاملو در کتاب هفتهاش در همین دوره شعرهایی از مهدی اخوان ثالث،م. آزاد (محمود مشرف آزاد تهرانی) منوچهر نیستانی، یدالله رویایی، و رضا براهنی چاپ و منتشر میکند.
جالب است بدانیم که کتاب هفتهی شاملو در حدود ۲۰۰ صفحه و در تیراژی نزدیک به ۳۰ هزار منتشر میشده است.
البته نباید از قدرت پخش و توان مالی کیهان مصباحزاده در این ارتباط غافل ماند.
میخواهم بگویم در واقع ریشه اصلی آن چیزی که بعدها ادبیات متعهد نام گرفت از همان نشریات اواخر دهه ۳۰ و اوایل دههی ۴۰ نشأت گرفته است. از نشریاتی مانند:
-کتاب هفته به سردبیری احمد شاملو
-کتاب ماه به سردبیری جلال آل احمد
-مجلهی اندیشه و هنر به سردبیری دکتر ناصر وثوقی
-آرش به سردبیری سیروس طاهباز
-جگن به سردبیری فریدون گیلانی
و مجلهی فردوسی به سردبیری محمود عنایت و بعدها به سردبیری عباس پهلوان. اگر این نشریات نبودند، بخش بزرگی از ادبیات جدی معاصر ایران یا نبود و یا اگر بود به شکل و شیوه و اهمیت آن چیزی که حالا هست نبود. با فاصلهای نه چندان زیاد آثاری مانند نمایشنامههای ساعدی، آثار جلالاحمد و نقدهای رضا براهنی در همان مجلات بخت انتشار پیدا میکنند.
بحثهای اصلی ادبی و روشنفکری از اوایل دههی چهل در کافههای روزانه و شبانهی تهران مطرح میشوند. از جملهی این کافهها که تامینکنندگان اصلی خوراک فکری و فرهنگی مجلات ادبی و شبهادبی آن دوره بودند میتوان به کافه فردوسی، کافه نادری (روزانه شبانه) کافه فیروز (بیشتر از بقیه)، و ریویرا، اشاره کرد، در همان زمان میخانهها هم جمعهای شبانهی روشنفکران را پذیرا بودند، از زمرهی آنها میشود به میخانه “سلمان”، و میخانه “گل رضاییه” و نوشگاههای متعدد خیابانهای استانبول و نادری و خیابان شاه آن زمان اشاره کرد.
برخی از این کافهها از قدمت بیشتری برخوردار بودند، و از دوران هدایت و یاران ربعه به یادگار مانده بودند. از جمله کافه فردوسی و کافه شمیران.
هدایت سنت کافهنشینی روشنفکران را از پاریس با خود به تهران آورده بود و گروه “ربعه” که سر حلقهی آن خود او بود، زیر نظر وی در همین دوره به وجود آمد. در این گروه علاوه بر هدایت، بزرگ علوی، مسعود فرزاد، و مجتبی مینوی حضور داشتند. گروهی بود در مقابل گروه دشتی و دیگران، در همین دوره است که اولین نسخهی پلی کپی بوف کور هدایت در هند منتشر میشود، مجتبی مینوی به لندن میرود و اولین روشنفکری است که در بی بی سی کار میکند. بزرگ علوی داستانهایش را منتشر میکند و بعد در شمار گروه “پنجاه و سه نفر” دستگیر و زندانی میشود، مسعود فرزاد بیشتر به ترجمه دست میزند، هر چند شعر هم میگوید، آثار هدایت، فرزاد و نیما یوشیج در دورهی بلافاصلهی بعدی در مجلهی موسیقی که نیما هم در آن شعر و مقاله چاپ میکند منتشر میشود. سردبیری مجلهی موسیقی را (غ مین باشیان) بر عهده دارد.
اولین شعرهای نو نیمایوشیج هم در مجلهی موسیقی منتشر میشوند. از جمله شعر غراب او. یکی از کتابهای اساسی نقد جدید که “ارزش احساسات” نیما باشد در همان مجلهی موسیقی اول بار چاپ میشود. صادق هدایت و مسعود فرزاد هم وغ وغ ساهاب را در همان مجله چاپ میکنند. یکی از قطعات وغ وغ ساهابها طنز گزندهای است از هدایت بر شعر نویی از نیما، نیمای رند، پیش از آن طنز، در نامهای که به هدایت نوشته، اشتباهات قصههای کوتاه او را یکایک برشمرده است.
آن سوابق که از میخانهها و کافهها شروع شده بود و از هدایت و علاقهی او به کافهنشینی سرچشمه میگرفت، بعدها به نسل بعدی و کافههای دیگر گسترش یافت. یکی از آیینهای اصلی روشنفکری در ایران کافهنشینی است. جالب است بگویم که کیهان حسین شریعتمداری پس از انتشار متن ۴۰ نفره نویسندگان در سال ۶۱ــ۱۳۶۰ که در پیوند با زلزله رودبار بود، و نوعی منشور نویسندگان پس از انقلاب محسوب میشد، و امضاهای آن توسط گروه پنج نفره براهنی، بهبهانی، گلشیری، مجابی، و دولتآبادی گرد آمد. نیم قرن بعد از سنت کافهنشینی روشنفکران در ایران، اهانتنامهای در جواب آن متن و امضاها نوشت به نام “ویتکنگهای کافه نشین” و دکتر براهنی جوابی به آن جسارت کیهان داد که در کیهان شریعتمداری و شهروند شماره اول ۱۵ سال پیش چاپ شده است. براهنی در آن مقاله از جمله نوشته بود، هر نویسندهای که از امروز به بعد به قتل برسد، حتی اگر در تصادف و یا به هر شکل و شیوهی دیگر، حتی اگر من کشته شوم و یا حتی به مرگ ظاهرا عادی بمیرم قاتل همهی ما کیهان است…
اینها را به اشاره آوردم که دو سنت توأمان کافهها و روزنامهها و اهمیت انکارناپذیر آن دو را در ادبیات جدی معاصر ایران یادآوری کرده باشم.
اما براهنی روزنامهنگار ادبی:
من پیش از این هم به حرمت و اهمیت روزنامهنگاری ادبی و ادیبانه و تفاوتهای آن با روزنامهنگاری سنتی اشاره کردهام، و حتی آن را هنر روزنامهنگاری نام نهادهام. در اینجا قصد دوبارهپردازی به آن مقالهی منتشر شده را ندارم. اما از مثالهای اصلی آنچه در آن مقاله بدان پرداختهام آثار دکتر براهنی است.
اولین نوشتههای دکتر براهنی در کتاب هفته کیهان اوایل دههی چهل و مجلات دیگر همان زمان منتشر میشوند، مقالههایی درباره ادبیات و شعر و ترجمه. سردبیرهای این مجلات اهمیت دارند و عبارتند از:
-کتاب هفته: احمد شاملو
-کتاب هفته: دکتر حاج سید جوادی (علی اصغر)
-آرش: سیروس طاهباز
-آناهیتا: غلامحسین ساعدی
-جگن: فریدون گیلانی
-فردوسی: دکتر محمود عنایت
و تقریبا همهی نویسندگان و شاعران کشور با این مجلات همکاری میکنند. بعد فردوسی پهلوان و خوشهی شاملو، و جهان نو که به سردبیری براهنی چاپ میشود، و انتقاد کتاب، که به سردبیری ساعدی منتشر میشود به اینها اضافه میشوند و بعد گاهنامهها میآیند که هر یک سرگذشت جداگانه خود را دارند.
در نیمهی اول دههی چهل سال (۱۳۴۵) براهنی سردبیری مجلهی “جهان نو” را برعهده میگیرد، ۸ شماره از این مجله که پیش از سردبیری براهنی به شکل روزنامه منتشر میشد، در قطع مجله چاپ میشود. همکاران اصلی براهنی در این هشت شماره (پنج مجلد)، آل احمد و ساعدی هستند.
براهنی در آن مجله اشعاری از ازرا پاوند و رابیندرانات تاگور را نیز ترجمه و منتشر میکند.
در همین دوره است که براهنی با نامهای مستعار شعر چاپ میکند. نامهای مستعاری که دیگر حتی خود آنها را به یاد نمیآورد. در اوایل سالهای دههی چهل محمد زهری مسئولیت صفحهی شعر مجلهی فردوسی به سردبیری محمود عنایت را دارد و از سال ۱۳۴۳ بخش ادبی مجله به براهنی واگذار و او مسئول این بخش میشود. در همین سال است که فردوسی کارش را با سردبیری عباس پهلوان آغاز میکند، و مقالههای ادبی و جدی براهنی از این دوره در فردوسی چاپ میشوند.
براهنی در زمان خدمت سربازی و چند ماهی بعد از آن، با غلامحسین ساعدی در احیای مجلهی “آناهیتا” که سردبیری آن را ساعدی بر عهده گرفته بود همکاری میکند. ساعدی تعدادی از شعرها و ترجمههای براهنی را در این مجله چاپ میکند.
مقالهی براهنی درباره “ای.ای کامینگز” شاعر اولترا مدرن آمریکایی در همان یکی دو سال اول دههی چهل در این مجله چاپ میشود. آغاز آشنایی براهنی و ساعدی با سعید سلطانپور مربوط به این دوره میشود.
البته پیش از فردوسی نیز پارهای از مقالههای دکتر براهنی در نشریههای “هیرمند” خراسان به سردبیری محمدرضا شفیعی کدکنی، و مجلهی دانشکدهی ادبیات تبریز به سردبیری دکتر منوچهر مرتضوی چاپ شدهاند. از مجلههای دیگری که مقالههای دکتر براهنی را چاپ میکند در آن دوران مجلهی روشنفکر است. اگر اشتباه نکنم به سردبیری پرویز نقیبی. مجلهای که مسئول صفحهی ادبی آن فریدون مشیری بود، و آن شعر جنجالبرانگیز فروغ که به تظاهرات و اتفاقات قم ختم شد در همان مجله و چند سالی پیش از آن دوران چاپ شده است.
از ۴۳ به بعد براهنی به طور متمرکز در فردوسی مقاله چاپ میکند، و همزمان در نشریات دیگری مانند انتقاد کتاب به سردبیری غلامحسین ساعدی، اوایل دههی پنجاه ویژههای ادبی و فرهنگی اطلاعات به سردبیری جواد مجابی، و حتی پیش از آن مجلهی “جگن” به سردبیری فریدون گیلانی مقاله و مطلب و شعر و ترجمه از براهنی به چاپ رسانده است. این مجلهها شعرهای براهنی را پیش از نشر کتاب شعر او “آهوان باغ” چاپ کردهاند.
در همان سالهای اوایل دههی چهل است، که براهنی در مجلهی آرش به سردبیری سیروس طاهباز اولین ترجمه الیوت را با نام “سرود عاشقانه جی الفرد پروفراک” چاپ میکند.
اولین ترجمههای اشعار ازرا پاوند هم در مجلهی آرش و به همت براهنی در همان سالها منتشر میشوند. از آثار دیگر براهنی که در آرش چاپ میشود میتوان به ترجمهی منتخبی از اشعار شاعران ارمنی ایران اشاره کرد.
در مجلهی جگن گیلانی، براهنی مقالهی “افسانه سیزیف” آلبر کامو را که مقالهی فلسفی است ترجمه و چاپ میکند. و نیز یادداشتهای روزانهی شارل بودلر شاعر بزرگ فرانسوی را که در آن شاعر میگوید: ”هنر نوعی فاحشگی است”. در همان مجله براهنی منتخبی از اشعار “لورکا” شاعر بزرگ اسپانیایی را ترجمه و چاپ میکند.
در جگن گیلانی، چندین شعر از براهنی، منجمله “اهورا”، چاپ شده است.
در همین سالهاست که سیروس طاهباز، براهنی، و ساعدی در خانهی براهنی در خیابان حقوقی و خیابان آمل در شمیران قدیم جمع میشوند و مشورت میکنند که در مجلههایی که آن زمان توسط آنها و یا با همکاریشان منتشر میشد چه چیزهایی را چاپ کنند.
در این دوره است که شعرهای جدی براهنی در آرش منتشر میشود، شعرهایی که بعدها کتابهای “آهوان باغ” و “شبی از نیمروز” را تشکیل میدهند.
آهوان باغ براهنی (کتاب اول او) و لالبازیهای ساعدی، با سرمایه سیروس طاهباز منتشر میشوند. که دیرتر ساعدی و براهنی سرمایه طاهباز را به او برمیگردانند.
کتاب شعر دوم براهنی منظومهی “جنگل و شهر” به پیشنهاد جلال آل احمد توسط همان انتشاراتی که چاپ دوم “زن زیادی” آل آحمد را چاپ کرده بود چاپ و منتشر میشود، همان ناشر یکی از نمایشنامههای ساعدی را هم با حمایت آل احمد منتشر میکند. در همین دوره است که بر اثر جلسات و گردهمایی مجلات و کافهنشینیهای روشنفکران دو نسل از شعر ایران از جمله براهنی (که آن دوره افسر وظیفه بود و از سربازخانه به آن نشستها میرفت)، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، مهدی اخوان ثالث، نادر نادرپور، یدالله رویایی، منوچهر آتشی در انجمن ایران و آمریکا جلسات و نشستهایی را به وجود میآورند.
در همان زمان اولین مجموعه شعر منوچهر آتشی به همت رضا سیدحسینی به نام “آهنگ دیگر” منتشر شده است.
دو سال پیش از آن “هوای تازه” شاملو چاپ شده است و در سال ۴۰ــ۳۹ “بر جادههای تهی” رویایی درآمده است. و حدود شش ماه بعد “آهوان باغ” براهنی درمیآید.
در نشستهای انجمن ایران و آمریکاست که قرار میشود گزیدهای از شعرهای شاعران ایران توسط براهنی ترجمه و در همان انجمن خوانده و بعد منتشر شود.
از آن جلسات عکسی هست که در آن رویایی، براهنی و نادرپور حضور دارند. در همین نشست انجمن ایران و آمریکاست که از دکتر محمود عنایت به عنوان روزنامهنگار برجسته تقدیر میشود، و نادر نادرپور درباره او به تفصیل سخنرانی میکند.
علاوه بر همکاری ادبی براهنی با کتاب هفته شاملو، در سالهای اولیه دهه چهل هنگامی که براهنی افسر وظیفه بود، جلال آل احمد از او میخواهد به کتاب “ماه” که زیر نظر او و سیمین دانشور درمیآید، مطلب بدهد. تا مطالب براهنی چاپ شود، مجله به علت چاپ “غربزدگی” تعطیل شده است. شعرهای براهنی، و رمان کوتاهی که او از “سنت اگزوپری ترجمه کرده، تحویل دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی و دکتر خبرهزاده میشود که پس از رفتن شاملو از کتاب هفته، سردبیری آن را بر عهده گرفتهاند.
همان زمان است که آل احمد تصمیم میگیرد غربزدگی را به صورت کتاب و مخفیانه منتشر کند.
همهی این اشارات در دور تند، برای بیان موضوعی است که نقش کلیدی و اصلی مطبوعات را در زمینهی ادبیات جدی و اصلی معاصر ایران نمایان میکند. آنچه نام بردم و از مهمترین آثار ادبی ایران امروز محسوب میشوند، از همان سنتهای روزانه و شبانهی کافهها و از دل همنشینی نویسندگان و همکاران همان مجلهها و روزنامهها درآمده است. کارنامهی براهنی در امر روزنامهنگاری ادبی هم درخشان است. به قول گابریل گارسیا مارکز نویسندهای که روزنامهنگاری نکرده باشد خود را از یکی از زیباترین تجربههای نویسندگی که خمیر مایه اصلی ادبیات میتواند باشد محروم کرده است.
آنچه آمد گزیدهای از گفت و گوی در حال انجام من با دکتر براهنی در کسوت روزنامهنگار ادبی است، دامنهی این گفت و گو بسیار گسترده است و خود کتاب خواندنی؛ از خاطرات روزنامهنگاری براهنی است. امیدوارم به زودی مجال انتشار یابد.