به زودی انتشارات سرای بامداد در آنتاریو کانادا به همت سعید چوبک کتابی در بررسی و نقد آثار صادق چوبک منتشر میکند. این اثر «با بوطیقای نو در آثار صادق چوبک» نام دارد و نوشته جواد اسحاقیان، از منتقدان و پژوهشگران ادبی برجسته ایران است. این اثر کوششی برای خوانش برخی آثار برجستهتر «چوبک» بر پایهی «رویکردهای نو در نقد و نظریهی ادبی معاصر» و سخت هنجارمند و روششناسانه است. در فهرست کتاب، این فصول آمده است:
۱. در برزخ رآلیسم و ناتورالیسم
۲. ” گلهای گوشتی” به عنوان “طرحواره”
۳. بوطیقای ساختگرا در ” گلهای گوشتی”
۴. خوانش اسطورهای “پریزاد و پریمان”
۵. فراز و فرود زن در آثار “چوبک”
۶. “محور همنشینی” در داستان کوتاه “نفتی”
۷. خوانش اسطورهای رمان “تنگسیر”
۸. گفتمان متون در آثار “چوبک”
۹. سازههای “مدرنیته” و “مدرنیسم” در “سنگ صبور”
۱۰. از “ملکوت” صادقی تا “سنگ صبور” چوبک
۱۱. “چوبک” و “شگردهای برجسته سازی” در “سنگ صبور”
اسحاقیان درباره این کتاب به «بانگ» میگوید:
«این کتاب، کوششی برای بازخوانی برخی از آثار “صادق چوبک” است که متأسفانه به دلیل ضعف تئوری ادبی یا “نقد و نظریهی ادبی معاصر” در دهههای چهل و پنجاه و پیش از “انقلاب” – چنان که شایستهی آن بود – شناخته نشد. آنان که در بارهی آثار برجستهتر ادبی و ادبیات داستانی چیز مینوشتند، از آنچه امروز به آن “بوطیقای نو” (New Poetics) میگویند، آگاهی نداشتند و تنها پس از انقلاب بود که اندک اندک، آثاری با محوریت “نظریه ادبی” از راه ترجمه به بازار بی رونق “نقد و نظریهی انتقادی” آمد و به خوانندهگان کمک کرد تا با تازهترین دیدگاههای ادبی در گسترهی “نظریهی ادبی” آشنا شوند.»
اسحاقیان در ادامه به دو مانع دیگر در شناخت صحیح صادق چوبک اشاره میکند: تسلط اندیشهی مارکسیستی در سالهای قبل از انقلاب بر بخش عمدهای از محیط ادبی ایران و نیز مفهوم ادبیات متعهد متأثر از اندیشههای ژان پل سارتر که در آن ایام هواداران بسیار داشت. اسحاقیان میگوید:
«دومین مانع در شناخت چوبک اندیشهوررزی در پهنهی “نقد ادبی” چیرهگی ذهنیت مارکسیستی و میراث نظری و ادبی و زیر تأثیر “رآلیسم سوسیالیستی” در ادبیات و هنر کشور شوراها و به تَبَع آن در آثاری بود که نویسندهگان وابسته یا هوادار “حزب تودهی ایران” که همان رسالت ادبی کارگری، مارکسیستی و کمونیستی را تبلیغ و ترویج میکردند؛ رویکردی که تنها به محتوای اثر ادبی و هنری آن هم با محوریت دفاع از طبقات زحمتکس و آسیب پذیرتر جامعه نوشته میشد. در این حال، حتی “فورم” و “ساختار ادبی” و “زیبایی شناسی” هنر، به پس زمینه میرفت و محتوای پوپولیستی و شبه انقلابی و یکسونگرانه به “پیشزمینه” کشیده و برجسته میشد.
اما سومین مانع جدی، سیاسی شدن صِرف فرآوردههای فرهنگی، ادبی و هنری بود که از کتاب “ادبیات چیست” سارتر منشور ادبی یگانهای میساخت تا آثاری ادبی خلق شود که لزوماً به “هنر متعهد یا ملتزم” میانجامید و نتیجهی آن، انبوه آثاری بود که بیشتر جنبهی شعارگونه و به شدت پوپولیستی داشت؛ به جوهر و ذات خود هنر نمیپرداخت و برای هنرمند، استقلال و هویت فردی قایل نبود و به شدت جامعهگرا مینمود.»
به گفته اسحاقیان طیف ناهمگون منتقدان ادبی به یک معنا «قلمآشوبی» را ایجاد کرده بود. اسحاقیان میگوید:
«اما واپسین مانع در رشد و شکوفایی “نقد و نظریهی ادبی و انتقادی” طیف ناهمگون منتقدان ادبی بود. هر نویسندهی داستان، مترجم و کتابخوانی به خود اجازه میداد در بارهی آثار ادبی، نظر بدهد، در حالی که از تاریخ “نقد و نظریهی ادبی” در غرب یک قرن میگذشت و حتی نم و نسیمی هم از آن به این کویر خشک نمیرسید و در نتیجه، داوری در باب ادبیات داستانی کشورمان، در معرض نظرهای فردی، شخصی و غیرعلمی و ناهنجارمند قرار گرفت و هرکس از ظن خود یار اثر ادبی و نویسندهی آن میشد.»
اسحاقیان پیش از این در مصاحبهای گفته بود که یکی از مهمترین ویژگیهای صادق چوبک این است که شخصیتهای آثار او با او همسان نیستند.