اسد سیف: چند نکته پیرامون سانسور و خودسانسوری

سیزدهمین شماره «آوای تبعید» که به کوشش اسد سیف و در نشر پیام به مدیریت جلال رستمی گوران منتشر می شد، به سانسور آثار ادبی اختصاص داشت. بهرام مرادی، نویسنده سردبیری این شماره را به عهده داشت. او یادآوری کرده است که از میان ۷۰ نویسنده و مترجم و شاعری که با آن‌ها تماس گرفته شد، ۲۸ نفر همکاری کرده‌اند.
ما از «آوای تبعید» خواهش کردیم مطالب شماره ۱۳ این نشریه را در اختیار ما قرار دهد که در قالب دوسیه‌ای منتشر کنیم. اسد سیف در مقدمه می‌نویسد:
«بیان حقیقت اگر در جامعه‌ای خطرآفرین باشد، خودسانسوری نیز در آن رشد می‌کنند. خودسانسوری به جامعه پیشامدرن تعلق دارد. در جامعه‌ای که خودسانسوری در آن فرهنگ عمومی مردم است، نمی‌توان سخن از آفرینشِ آزادِ رمان و داستان گفت.»
مقاله اسد سیف را می‌خوانید:

دمکراسی که نباشد، زبان مردم بسته است. زبان که بسته باشد، مردم از سخن گفتن بازمی‌مانند. سخن که بر زبان رانده نشود، در ذهن انبار می‌گردد، روان را می‌آزارد، ذهن را از پویش و زایش بازمی‌دارد، بی‌راهه می‌جوید، به انفجار می‌رسد، شورشی می‌گردد.

حکومتی که شهروندانِ خویش را بالغ نداند، آنان را از شرکت در هستی جامعه بازمی‌دارد. چنین حکومتی هر حرکت و جنبشی از شهروندان را توطئه می‌پندارد. از آزادی و دمکراسی، از ابرازِ آزاد فکر و عقیده می‌هراسد و کینه تولید می‌کند.

دمکراسی در واقع حیاتی‌تر از نان است. بدون دمکراسی مشکل بتوان به بلوغ رسید. در دمکراسی‌ست که می‌توان از “صغارت” بدر آمد.

جامعه ضد دمکراسی جامعه‌ای خردگریز است. در این جامعه انسان‌ها نمی‌توانند به توان‌های عقلی خویش واقف گردند. در دمکراسی‌ست که بهبود وضع هر فرد در گرو بهبود وضعیت دیگری قرار خواهد گرفت.

سانسور فرزندِ هر حکومتی‌ست که آزادی را دشمن است. سانسور که بر جامعه حاکم گردد، خودسانسوری نیز به فرهنگِ آن تبدیل می‌شود. خودسانسوری را پیشینه‌ای دراز در تاریخ ماست. خودسانسوری نهان کردن عقیده است از سرِ ترس، از این‌که اگر سخن راست گفته شود، سرِ سبز بر باد خواهد رفت. و یا اگر شانس آورده باشد، از جامعه طرد می‌شود، به بند و زندان گرفتار می‌آید، مال و امنیت از کف می‌دهد و زندگی بر او و خانواده‌اش مشکل می‌گردد.

خودسانسوری سپرِ دفاعی شخص است برای ادامه‌ی زندگی. خودسانسوری در نظام‌های مستبد، از مادری که سانسور نام دارد، زاده می‌شود و رشد می‌کند، آن‌سان که مشروعیت می‌یابد و در رفتار و گفتار و پندار آدمی جاری می‌گردد.

خودسانسوری که مشروعیت یافت، گفتار و رفتار آدمی نیز تغییر می‌کند. این فرهنگ بر دایره‌ی اندیشیدن تأثیر گذاشته، آن را محدود می‌کند و اندک اندک خود به فرهنگ بدل می‌شود. خودسانسوری تنها بدین معنا نیست که خموشی گزینیم و سخن بر زبان نرانیم، بل‌که سخن به زبانِ دیگر گفتن است و پنهان کردن فکر و اندیشه‌‌ی شخصی. خودسانسوری در ژرفایشِ خویش بر گفتن و نوشتن نیز تأثیر می‌گذارد. سخنِ راست بر زبان نمی‌آید و بر کاغذ مکتوب نمی‌شود. آن را باید ورای گفته و نوشته یافت: چیزی می‌شنوی و یا می‌خوانی که باید چیزی دیگر از آن کشف گردد.

با نگاهی به تاریخ و ادبیات و فرهنگِ ایران می‌توان مفاهیمی هم‌چون ابهام‌گویی، ایهام‌گرایی، استعاره و به رمز سخن گفتن را در این راستا بررسید. می‌توان فراتر رفت؛ اشیاء را جان بخشید و حیوانات را به زبان آدمی به حرف درآورد و آنگاه به زبانِ اشیاء و حیوانات حرفِ دل بر زبان راند. آیا در پسِ این رفتار ترسی را نمی‌توان یافت که آدمی زبان خویش را بازمی‌نهد و به زبانِ غیر آدم پناه می‌برد تا شاید زبان سرخ او سرِ سبزش را بر باد ندهد؟

خودسانسوری در رابطه با ادیان نیز قابل بررسی‌ست. برای نمونه تقیه در اسلام. تقیه همان خودسانسوری‌ست که به کار گرفته می‌شود تا سر به سلامت بماند. تقیه دروغ گفتن مشروع است، و مجوزی رسمی برای خودسانسوری از سوی دین. تقیه آنگاه در میان شیعیان رشد یافت که آزار و تعقیب آنان گسترش یافت. با قدرت گرفتن تشیع در ایران کاربرد تقیه را در دیگر اقلیت‌های مذهبی می‌توان بازیافت.

در رسمیت بخشیدن به تقیه است که مسلمانان فهم حقیقت را برای همه کس ممکن نمی‌دانستند. طبیعی‌ست که عوام در فهم حقیقت عاجز باشند. شاید به همین علت است که در “کتاب‌های آسمانی” ادیان ابراهیمی گوسفندانی می‌شوند محتاج چوپان. و باز شاید به همین سبب، حقیقت به رمز و راز پیراسته می‌شود تا برای عامه مردم قابل فهم نباشد. عرفان و تصوف در اسلام بی‌شک با خودسانسوری نیز در رابطه است.

خودسانسوری از فرد شروع می‌شود و به اجتماع تعمیم می‌یابد. و بدین‌سان یک مسأله فردی به ضرورتی اجتماعی بدل می‌گردد. چه بسا افکار، عقاید و حتا فرقه‌های مذهبی که در کاربرد خودسانسوری اندک‌اندک نیست شده‌اند.

زبانی که سانسور شود، زبانی آزاد نیست و نمی‌تواند همخوان با دمکراسی گردد. این زبان با آزادی بیان در تقابل قرار می‌گیرد. در تقابلِ با قدرت، خودسانسوری پناهگاهی می‌شود برای قربانیان و محکومان، در واقع اما قدرتِ مستبد را تحکیم و تقویت می‌کند. زبان سانسور شده، زبانِ حقیقی محکومان نیست، اما سرشتِ سخنِ آنان را شکل می‌بخشد. اندیشه و سخنی دیگر خلق می‌کند که در چهارچوب آن زیستن نیز شکلی دیگر به خود می‌گیرد.

بیان حقیقت اگر در جامعه‌ای خطرآفرین باشد، خودسانسوری نیز در آن رشد می‌کنند. خودسانسوری به جامعه پیشامدرن تعلق دارد. در جامعه‌ای که خودسانسوری در آن فرهنگ عمومی مردم است، نمی‌توان سخن از آفرینشِ آزادِ رمان و داستان گفت.

این شماره از “آوای تبعید” به همین موضوع اختصاص دارد. به تجربه‌هایی از سانسور که کوشیده و می‌کوشد به هر شکلی در تقابل با خلاقیت ادبی قرار گیرد. بهرام مرادی دبیر میهمان این شماره در این راستا این دفتر را فراهم آورده است تا مشتی باشد نمونه از خروار.

به راه مبارزه با سانسوری که در پی حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران جاری گشت، متن “ما نویسنده‌ایم” (متن ۱۳۴ نفر) یک سند بزرگ و ارزشمند است. به همین علت با بازچاپ آن کوشش به عمل آمده تا در ارزش‌گذاری به این سند تاریخی گوشه‌هایی از راه دراز مبارزه با غول سانسور در این سال‌ها نشان داده شود.

طی چند ماه گذشته دگربار جنبش اعتراضی مردم برای دستیابی به نان و آزادی گسترش یافت. بسیاری از نویسندگان، هنرمندان و شخصیت‌های مدنی و فرهنگی جامعه، هم‌راه و هم‌گام با مردم، صدای اعتراض خویش را به شکل‌های گوناگون بازگفتند. در این میان فاجعه‌ “سقوط” هواپیما و مرگ تراژیک ۱۷۶ نفر حقایقی دیگر از واقعیتِ پنهانِ این رژیم را بر مردم آشکار کرد. مبارزه مردم اما هم‌چنان ادامه دارد. در روزهای آینده بی‌شک راه‌هایی نو از این مبارزه را شاهد خواهیم بود.  [اشاره نویسنده به اعتراضات آبان ۹۸. و همچنین حادثه انهدام هواپیمای اوکراینی با دو موشک سپاه پاسداران در ۱۸ دی آن سال. شماره سیزده آوای تبعید در بهمن ۹۸ منتشر شده بود. بانگ]

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی