هایده ترابی: جهانی محصور در آب‌ها

لوحی گلی (BM 92678 ) به زبان اکدی در موزۀ بریتانیا هست که نقشۀ جهان آن عصر را از چشم‌انداز سیاسی، نجومی و اسطوره‌ای بابلیان نشان می‌دهد. تاریخ آن نباید کهن‌تر از سدۀ نهم ق. م. (دورۀ نو-بابلی) باشد و احتمالاَ در کپی‌های بعدی (سدۀ ششم / پنجم ق.م.) نقش و تذکره‌ای به آن افزوده شده است.
بابلیان با خطوط دقیق هندسی طرحی از جغرافیای سیاسی زمانۀ خود، با چشم‌اندازی که از جهان پیرامون خود داشتند، بر این لوح ترسیم کرده و از همسایگانی که برایشان مهم‌تر بودند، نام برده بودند. از نواحی دوردست زیر عنوان “دیگری‌ها” (nagû ) یاد می‌کردند. آنان این جهان را محصور در حلقه‌ای از «دریای تلخ» (ÍD marratu)‌ می‌دیدند. همین دریا را پیشتر سومریان “دریای بزرگ” (َA.AB.BA)  یا “دریای خورشید برآینده» (A.AB.BA UTU-e3 )  می‌نامیدند، در دورۀ آشوریان نیز نام «دریای تلخ» بکار می‌رفت. در استوانه گلی کورش (سطر ۲۹) نام “دریای پائینی / دریای زیرین»   (tamti šapliti) آمده است.  اینها نخستین نام‌های تاریخی همان خلیجی است که امروز بر سر نامش ستیزهای سیاسی و دولتی جریان دارد.

اسناد دیگر از زمان داریوش اول و یونانیان در دست است. داریوش اول در پی فتوحاتش در مصر فرمان داد یک کانال آبی از رود نیل به دریای سرخ ساخته شود، راهی که رساندن باج و خراج‌ها به قلمرو پارس را تسهیل می‌کرد. او در کتیبه‌هایی به همین مناسبت (به زبان‌های عیلامی، اکدی، مصری-هیروگلیف و پارسی باستان) خود را «پارسی» خواند و این «دریا» را به «پارس» منسوب کرد. در متن اکدی به این شکل آمده است: «دریایی که از پارس می‌رود». در متن پارسی باستان از «دریایی که از پارس آغاز می‌شود.» یاد می‌شود. در نگاه راویان، کاتبان و فرمانروایان بین‌النهرینی این آب‌ها مرکز جهان آن عصر را محصور کرده بودند و منشأ آن در کائنات دیده می‌شد و نه در یک قلمرو مشخص. از دورۀ هخامنشیان است که این «آب‌ها» به گروهی از قبایل باستانی منسوب می‌شود. تا پیش از این تاریخ هیچ اشاره‌ای مبنی بر انتساب و مالکیت اتنیک و دولتی این «آب‌ها» در اسناد نیست.

از زمان جنگ‌های هخامنشیان با یونانیان، در منابع یونانی نیز به «خلیج پارس» اشاره شد. باید توجه کرد که نام‌های کهن‌تر تا قرن‌ها پس از استیلای پارسیان و یونانیان هنوز بکار می‌رفتند و در فرهنگ‌های مردمان این منطقه محو نشده بودند. و البته می‌دانیم که پس از اسلام نیز تا به امروز به فراخور جغرافیا و فرهنگ و حافظۀ تاریخی مردمان گوناگون و رویکرد سیاسی دولت‌ها چندین نام و انتساب برای این آب‌ها وجود داشته و دارد.
بر یک روی لوح مذکور یازده سطر باقی مانده است. در دو سطر نخست از “شهرهای ویران شده” یاد می‌شود که نام آنها مشخص نیست. سطر سوم تا نهم به افسانۀ آفرینش مردوک در اسطورۀ “انوما الیش” بر می‌گردد. در این بخش نام جانوران فلکی که مردوک آفریده، ثبت شده است. این موجودات اسطوره‌ای (اسد، عقرب، ثور و…) پیش از پیدایش اسطورۀ مردوک هم در ستاره‌شناسی و تقویم بین‌النهرینی وجود داشتند. در متن “انوما الیش” مردوک این جانوران را بر فراز “دریای تلخ” می‌آفریند.
در همین سطرها به پیروزی مردوک بر الهه‌ای اشاره می‌شود که مادر وی است. مردوک همان خدائی است که بر مادر خود تیامَتوم (tiāmatum)  الهۀ “دریای تلخ”، می‌شورد، تن او را دو شقه می‌کند و با آنها آسمان و زمین را می‌سازد.
تیامتوم همسر “اَب-زو” (آب شیرین، جریان آب شیرین دریای عمان) است. از دوره ای این باور اسطوره‌ای پدید آمده بود که خشم ِ تیامتوم عامل توفان و سیل می‌شود. در سطر دهم از چهره‌هائی حماسی مانند “اوت-ناپیشتیم” قهرمانِ نامیرا در اسطورۀ گیلگمش (نوح در کتب مقدّس)، “سارگون اکد” و دشمنش “نور-دگن” یاد می‌شود.
.
روی دیگر لوح نقشه‌ای است با دو دایره (شماره های ۱۷-۱۴) که “دریای تلخ” را نشان می‌دهد. درون دایرۀ کوچک‌تر نام دولت-شهرها و سرزمین‌هائی آمده است. هشت ناحیۀ دوردست، ماورای دایرۀ “دریای تلخ”، زیر عنوان “دیگری ها” در کنار یا درون مثلث‌هائی نشانه‌گذاری شده‌اند که ناشناخته مانده‌اند.

درون دایرۀ کوچک‌تر در شمال، شمارۀ ۱ کوهستان (زاگرس) است و کمی پائین‌تر (شمارۀ ۱۳) دولت-شهر بابل قرار دارد که رود فرات (ÍD Purattu) از میان آن می‌گذرد. قلمروهای عیلام (شمارۀ ۸) و اورارتو و آشور نیز در کنار چند سرزمین دیگر نشانه‌گذاری شده‌اند. در مجموع سیزده منطقه یا قلمرو درون دایره شماره گذاری شده‌اند.
بنیاد برج‌های دوازده‌گانۀ فلکی هلنی و رومی در همین طرح و نقشۀ جغرافیای سیاسی-اسطوره‌ای بابلی دیده می‌شود. سه سده حکومت یونانیان بر آن منطقه کافی بود تا به جذب عناصر زیادی از علوم و اساطیر بین‌النهرینی بیانجامد. این جریان ِ تأثیرگیری با دگرگشت‌های عناصر تاریخی و اسطوره‌ای ادامه یافت تا دورۀ پارسیان و یونانیان، و تا دورۀ ساسانیان و رومیان، و تا ناف کنیسه و آتشکده و کلیسا، و تا دورۀ اسلام و علوم در قرون وسطی، بی‌آنکه در کتب مقدّس و احادیث و روایت‌های ادیان تک خدایی از انواع لعنت‌ها و نفرین‌ها به بابل و آشور و نمادهای فرهنگی آن اندکی کاسته شود.

بیشتر بخوانید:

هایده ترابی: ترجمۀ گیلگمش (از منشی‌زاده و شاملو تا بیضائی)

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی