اسطورۀ سومری-اکّدی گیلگمش با دو ترجمه از داوود منشی زاده (۱۳۳۳ ) و احمد شاملو (۱۳۴۰ : کتاب هفته، ۱۳۷۹: نشر چشمه) در ایران شناخته شد. فارغ از ترجمههائی که دیگران پس از آن عرضه کردند، این دو ترجمه تاکنون مورد توجه بیشتری قرار گرفتهاند. در این میان تنها ترجمۀ شاملو است که آماج حملات و “افشاگریهای” منتقدان قرار دارد. در دویچه وله میخوانیم:
“گیلگمش را نخستین بار داوود منشیزاده ترجمه و در سال ۱۳۳۳ منتشر کرده بود. انتشار بازنویسی شاملو از این متن در شماره ۱۶ کتاب هفته ۱۳۴۰، که بدون اجازه منشیزاده انجام شده بود اعتراض شدید او را در پی داشت. گردانندگان این هفتهنامه که شاملو سردبیری آن را بر عهده داشت مجبور شدند ترجمهی اصلی را نیز ضمیمهی همان شمارهای کنند که روایت شاملو در آن منتشر میشد.”
(نگا: بهزاد کشمیری: ترجمهها و بازنویسیهای بحثبرانگیز احمد شاملو، در: دویچه وله، ۱۱.۰۷.۲۰۱۰)
یک بررسی هم بعدتر دربارۀ ترجمههای شاملو از متن گلیگمش منتشر شده است.
(نگا: آرش نقیبیان ۱۳۷۴ : در جستجوی زبان معیار: مروری بر ترجمه های احمد شاملو از حماسه ی گیل گمش، گوهران پاییز و زمستان ۱۳۸۴ شماره ۹ و ۱۰ ، ویژه نامه شاملو)
به جز اینها، گزارشی از کاظم کردوانی هست که تصویر دیگری میدهد.
(ن:. ک به کاظم کردوانی ۲۰۲۰ : شاملو در سه تجربه، در: سایت زمانه، ۲۳.۰۷.۲۰۲۰ )
کردوانی مینویسد:
” [شاملو] به من گفت که خودت میدانی که من از سالهای چهل به کارِ ترجمهیِ «حماسه گیل گمش» پرداختم و حالا هم دو باره از نو شروع کردهام به این کار ولی، پس از پایانِ این کار به این نتیجه رسیدهام که نتیجهاش چندان برایم رضایتبخش نیست (حقیقت این است که شاملو از سر فروتنی دربارهیِ این کارِ خود تعبیرِ تندی به کار برد که به خود اجازه نمیدهم آن را با همان واژههایی که خود بهکاربرد نقل کنم). و اضافه کرد که حالا [سال ۱۳۷۷ ] این کار دستِ خودت. بِبَرش. هم فرانسهات را قبول دارم و هم فارسیات را. هرکاری که لازم میدانی روی آن انجام بده و این کار به اسم هر دوی ما منتشر شود.” کردوانی منبع فرانسوی شاملو ذکر را میکند که در حوزۀ آشورشناسی معتبر است. برگردانی است علمی از متن استاندارد بابلیِ گیلگمش.(ن. ک به Les religions du Proche-Orient, babyloniens-ougaritiques-hittites,Les religions du Proche-Orient asiatique, Textes babyloniens, ougaritiques, hittites) Présentés et traduits par: René LABAT, André CAQUOT, Maurice SZYCER, Maurice VIEYRA,Librairie Arthème Fayard et Editions Denoel, 1970, Paris. (
گویا کردوانی به وقت بیشتری نیاز داشت و یاری وی در زمانی که شاملو میخواست میسر نشد. سرانجام ترجمۀ دوم شاملو ظاهراً به همان شکلی که خودش انجام داده بود، منتشر شد. گزارش کردوانی نشان میدهد که شاملو در ارزیابی بازآفرینی خود در نخستین ترجمه از هر کسی دیگر سختگیرتر بود و بیرحمانه آن را باطل میدانست. کاش یک دهم آگاهیای را که شاملو بر امر خطیر بازآفرینی گیلگمش پیدا کرده بود، دیگر مترجمان هم پیدا میکردند. شاملو میخواست سرایش بهتری را در زبان فارسی با تکیه بر یک خوانش دقیق و تصحیح علمی (در زبان فرانسوی) به دست بدهد.
واقعیت این است که ترجمۀ شعر در شکل مطلوبش همیشه گونهای نوسرائی و بازآفرینی در زبان مادری مترجم است. ترجمۀ شاهکاری ادبی چون گیلگمش به زبان فارسی نیز میبایست به دست کسی چون شاملو انجام میشد. منتها مسئله در این بود و هست که خوانش و ترجمۀ متن گیلگمش از سال ۱۸۷۳ که برای نخستین بار بخشی از آن از سوی جورج اسمیت رمزگشائی شد تا به امروز، مدام در دست نقد و بازنگری و تکمیل بوده است. و این در مورد همۀ متونی که به خط میخی و زبانهای مردۀ بینالنهرین هستند، صدق میکند. افزون بر این شاعر-مترجمِ چنین متنی باید بتواند به اصل متن دسترسی داشته باشد. امّا کجاست آن شاعر بزرگی که بتواند این متن را به زبان اصلی بخواند و بفهمد؟ آن هم در ایران؟ ایدآل این میبود که شاعر-مترجم با یاری یک آشورشناس که بر ادبیّات باستانی و اسطورههای بین النهرین تمرکز داشت، گیلگمش را بازسرائی کند. و چنین چیزی برای شاملو ناممکن بود.
تا به امروز کاملترین خوانشها و ترجمههای علمی از متنِ اصلیِ گیلگمش را اشتفان ماول به زبان آلمانی (۲۰۱۴) و اَندرو جورج در دو جلد به زبان انگلیسی (۲۰۰۳) عرضه کردهاند. اگر چه کار این دو نیز کامل نیست. هنوز بیش از سی درصد این روایت در دست نیست و ما به همۀ خطوط داستانی رویدادها آگاهی نداریم. جورج تمام نسخهها و تکّههائی را که تا دو دهه پیش به دست آمده بود، با هم مقابله کرده است. وی روایتِ بابلی استاندارد گیلگمش را (به زبان اکّدی، حدود ۱۲۰۰ ق.م.) با نسخههای کهنتر و نوتر کنار هم قرار داده و به متن دقیقتر و کاملتری رسیده است. افزون بر این، جورج ترجمۀ سومری این اسطوره را نیز به دست داده و نگاهی هم به ترجمه های آن در زبانهای باستانی مردۀ هیتی و هوری داشته است. نام سومری این قهرمان بیلگمش است. سرنوشت وی در پنج داستان مجزا به سرایش درآمده است:
۱ – بیلگمش و اَگَّه
۲ – بیلگمش و هُووَوَ (هومبَبَه)
۳ – بیلگمش و گاومیش آسمان
۴ – بیلگمش و جهان زیرین
۵ –مرگ ِ بیلگمش
گمان بر این است که این پنج داستان در حدود ۲۱۰۰ ق. م. در زمان شولگی (شاه سومری از سلسلۀ سوم اور) سرایش نهائی خود را یافتند و بعدها با دگرگشتها و افزودههائی در یک روایت (به زبان اکّدی) جمع شدند. تا یک هزاره بعدتر که روایت اکّدی نیز با دگرگونیهائی به قلم کاتبِ بابلی “سین-لیقی-اونینی” فرمی نهائی و استاندارد یافت.
با این پیشدرآمد میخواهم نگاهی به منبع ترجمۀ داوود منشیزاده بیاندازم. برگردان او از یک ترجمۀ ناقص، بیش از حدّ آزاد و بدون رعایت امانت به زبان آلمانی است. مترجم آلمانی گئورک بورکهارت نه آشورشناس بود و نه شاعر. وی در سال ۱۹۱۶ این سرایش درخشان باستانی را به نثری نه چندان گیرا به زبان آلمانی برگرداند. از نظر محتوائی نیز امانت را رعایت نکرد. واژهها و سطرهای آسیبدیده و از دست رفته را با فانتزی و تصّوراتی کلیشهای که از بابل باستانی داشت، خودسرانه و به شکلی تزئینی، باب سلیقۀ خوانندۀ غربی آن زمان، ساخت و پرداخت. در ترجمههای علمی، مترجم تنها با مقابلۀ دقیق نسخههای کهن متن است که میتواند به جای واژه ها و سطرهای آسیبدیده و غایب، واژهها و سطرهائی را پیشنهاد کند که آن هم اغلب گمانهزنیهای صرف است و قطعیت ندارد. دیگر بگذریم از اینکه برخی از این کارشناسان چه بسیار تصّورات و کلیشههای زمانۀ خود را به ترجمهها و تفسیرهای علمیِ متون کهن افزودهاند. در مورد ترجمۀ بورکهارت باید گفت که از نظر ادبی نیز در گسترۀ زبان آلمانی اثرگذار نبوده است. چنانکه راینر ماریا ریلکه که شیفتۀ داستان اسطورۀ گیلگمش بود، کار بورکهارت را به دور از بزرگی و اهمیّت میدید و خود به بازآفرینیِ ادبی گیلگمش میاندیشید. ( ن. ک به Reiner Maria Rilke, Katharina Kippenberg: Briefwechsel, 1954, S.191-192 )
بورکهارت در پس گفتار کوتاهش از ترجمههای شرق شناسان آلمانی پتر ینسن (۱۹۰۶ ) و آرتور اونگِناد (۱۹۱۱ ) نام برده و روشن کرده که چرا از کار آنان فاصله گرفته است:
“[…] به محض اینکه خط داستانی هیجان انگیز میشود، طبق معمول “خلاء بزرگ” میآید [منظورش بخشهای ریخته و آسیب دیده است. ه.ت.]، حال بگذریم از همۀ خلاءهای کوچکی که مانع لذت بردن بیواسطه از تمامی متن میشوند، و در هر حالت پیوند یکپارچه [داستان] را نابود میکنند. […] گیلگمش درخور ستودن و ارجگذاری است اگر که مایۀ تاریخی آن، همانگونه که نیچه بیان میکند، در مفهومی پرعظمت آورده شود، یعنی با نهایتِ آزادیِ تخیّل به شکلی یکپارچه صیقل بخورد. تجربۀ حاضر در پرداخت [این اثر] به تمامی علاقۀ ناب هنری را مدّ نظر دارد. کسی که میخواهد به گیلگمش تاریخی و عتیقهای بپردازد، بهتر است سراغ کتابهای نامبرده برود.” (چاپ آلمانی ۱۹۲۰، لایپزیگ، ترجمه از ه.ت.) در خور توجه است که در ترجمۀ منشیزاده جملۀ آخر حذف شده است.
جای پرسش است که چرا داوود منشیزاده سراغ ترجمه های اصلی و معتبر علمی به زبان آلمانی نرفت؟ سالها پیش از آنکه او این اثر را ترجمه کند، خوانش و ترجمۀ آلبرت شُوت (Albert Schott,1934) دینشناس و شرقشناس آلمانی منتشر شده بود که به شعر بود و از قضا رو به سوی مخاطبانی همگانی داشت. چرا منشیزاده رفت سراغ ترجمۀ اقتباسگونه و بازارپسند گئورگ بورکهارت؟ و چرا منتقدان ترجمۀ شاملو نگاهی به کم و کیف کار منشیزاده نمیاندازند؟ از سوی دیگر میبینیم که منشیزاده همان پسگفتار دو صفحه ای بورکهارت را هم درست و با امانت ترجمه نکرده و جملههائی با فانتزی خودش بر آن افزوده است. نامش را گذاشته است “خلاصهای از پیشگفتار بورکهارت”. تقریباً یک پاراگراف از آخر پس گفتار دو صفحه ای بورکهارت حذف شده و در عوض این سطر افزوده شده که مطلقاً در پسگفتار بورکهارت وجود ندارد: “هر کجا سطور خط میخی موجود بوده، ترجمۀ دقیق آن ذکر شده”.
بورکهارت در لوح دهم متن گیلگمش ترجمه کرده است:
Sieh froh die Kinder an, die deine Hand erfassen! Freue dich in den Armen des Weibes! Drum kehre zurück nach Uruk, in deine Stadt, als der gepriesene König und Held!
یعنی: با خرسندی به کودکانی بنگر که دستت میگیرند! در آغوش زن شاد باش! پس بازگرد به اوروک، به شَهر ِ خود، به صورت شاه و قهرمانِ ارجمند!
واژۀ Weib در آلمانی بار تحقیرآمیزی برای “زن” دارد. منشیزاده “زن” را که در ترجمۀ بورکهارت مفرد است، جمع بسته و ترجمه کرده است:
“از دیدار فرزندانی که دست تو را میگیرند، لذت ببر! در آغوش زنان شاد باش! از این رو به اوروک برگرد، به شهر خود، که آنجا شاه ستودهی خلق و پهلوانی”
شاملو دستکم در ترجمۀ دومش (۱۳۷۹) به متن اصلی نزدیکتر است:
شایستهتر آنست که […] کودکی که دستت را گرفته گرامی بداری و همسرت را در اغوش بکشی و شادی را به او هدیه کنی. برای انسان همین کافی است.”
در ترجمۀ قدیمی، ناکامل امّا با اعتبار آلبرت شوت به زبان آلمانی نیز دقیقاً همین مضمون میآید:
Schau den Kleinen an deiner Hand
Die Gattin freu‘ sich auf deinen Schoß
Solche Art ist das Werk der Menschen
یعنی:
پسرک نگر گرفته دستت
همسر به شوقِ آغوشت
چنین بباید کار انسانها
میبینیم چه شکاف فاحش معنائی و تصویری در دو ترجمۀ آلمانی بورکهارت (۱۹۱۶) و شوت (۱۹۳۴ ) وجود دارد. موارد دیگری هم هست که باید در یک بررسی مفصّل به آنها پرداخت.
خلاصه بگویم: منشیزاده یا از ترجمۀ شوت و دیگر ترجمههای معتبر معاصر زمانهاش بیاطلاع بوده و یا به دلیل دشواری ترجمه از شعر و متون کهن به سراغ آنها نرفته و شاید ترجمۀ بازارپسند بورکهارت باب سلیقهاش هم بوده است. در هر حالت، او مترجم آگاهی در این حوزه نبوده است. او با ترجمهاش اسطورۀ گیلگمش را به ایرانیان معرفی کرد، امّا حاصل کارش هرگز به توفیق و جدّیت کار شاملو نمیرسد. شاملو در ترجمۀ دوم بیتردید بر ترجمهای علمی تکیه داشته و به همین دلیل کار او به اصل متن گیلگمش نزدیکتر است. اگر چه منبع او هم آخرین و کاملترین نبوده است. افزون بر این، شاملو توانسته است تا اندازهای شاعرانگیِ این شاهکارِ ادبی را در زبان فارسی بازتاب دهد، اگر چه خود میدانست که این کافی نیست.
حال نگاهی بیاندازیم به فیلمی از مجلس دروس بیضایی که در یوتیوب هم در دسترس است:
موضوع: سخنرانی علمی و دروس بهرام بیضائی دربارۀ اسطورۀ گیلگمش.
مکان: دانشگاه برکلی.
زمان: دهم نوامبر ۲۰۱۳ .
استاد پایۀ خوانش خود را بر ترجمۀ غیر علمی و بیامانت بورکهارت نهاده که متعلق به یک قرن پیش است. هر چه بورکهارت آورده، پذیرفته و نقل میکند. همۀ افزودهها و مونتاژهای غیر علمی و خودسرانۀ بورکهارت را مشروع میبیند. فکر میکند که بورکهارت “مانند همۀ کسانی که این متن را ترجمه کردهاند”، گیلگمش را برای همگان قابل فهم کرده است. به عیبهای بزرگ ترجمۀ منشیزاده اشارهای نمی کند. همۀ نقل قولهای وی از داستان، برگرفته از کتاب منشیزاده است. به ترجمۀ دوم شاملو و نیز به متن گیلگمش در ترجمۀهای علمی به زبان انگلیسی هم رجوعی نمیدهد. از جایگاهی علمی میگوید که زبان سومری و اکّدی همخانواده هستند، در حالیکه مطلقاً نیستند. هنگامی که با پرسش و تردید شنوندهای در این مورد روبرو میشود، باز بر حرف غلط خود پافشاری میکند. حتماً نباید اهل مطالعات خط میخی بود تا دانست که زبان اکّدی عمیقاً زیر تأثیر زبان سومری قرار داشت.خط میخی سومری برای نوشتن به زبان اکّدی به کار گرفته شد. به همین دلیل این زبان شمار زیادی از واژه های سومری را در خود پذیرفت. امّا ساختار زبان اکّدی مانند همۀ زبانهای سامی (آرامی، عربی، عبری) تصریفی است و هیچ گونه خویشاوندی زبانشناختی با زبان سومری ندارد. سومری یک زبان تک افتاده با ساختار باصطلاح پیوندی و “چسبنده” است که تاکنون هیچ خویشاوندی برای آن نشناختهاند. فرضیههای دیگر همه ردّ شده و کهنه است. سومری همان اندازه به اکّدی نزدیک است که فارسی به عربی.
افزون بر اینها، بیضائی معانی نمادها و نامها را درست منتقل نمیکند. الهه نین.سون یا نین.سومون (DINGIR.NIN.SUMUN2) در زبان سومری به معنی “گاو مفید” نیست، بل که به معنی “خدا-بانوی گاو وحشی” یا “زن-سرورِ گاو وحشی” است. و rīmtu هم معادل اکّدی برای SUMUN2 سومری است. هر دو به معنی “گاو وحشی” (ماده) است. امّا “ریشَت” (rīšat) در زبان اکّدی صفت فاعلی (مؤنث) است به معنی شاد و سرخوش و ربطی به “گاو وحشی” ندارد. “ریشات” آن گونه که در ترجمۀ فارسی منشیزاده (برگرفته از بورکهات) آمده است، بخشی از لقب مادر گیلگمش است: “بانوی شاد” یا “بانوی سرخوش”. در زبان اکّدی میشود: bēltu rīšat که دقیقاً “بانوی شاد” یا “زن-سرور شاد” معنی میدهد.
بیضائی بیخبر از پژوهشهای دهههای اخیر دربارۀ نقش زنان در بینالنهرین، از “روسپیگری مقدّس” به عنوان یک ویژگی برای جامعۀ بینالنهرین می گوید. در حالیکه زنان یا کاهنههای سومری و بابلی دارای چنین ویژگیای نبودهاند. بخش عمدۀ این زنانِ آزاد در تولید کشاورزی و کارخانههای باستانی ریسندگی و سفالگری و غیره کار میکردند. تنها زنانی به روسپیگری کشیده میشدند که برده محسوب میشدند و دارای حقوقی نبودند. ما هیچ سندی از خود بابل و سومر در دست نداریم که نشان دهد زنان در نیایشگاهها به روسپیگری مشغول بودند. این یک کلیشه و پیشداوری کهنه است که از راه تاریخنویسی هلنی و کتابهای مقدّس (انجیل و تورات) وارد اذهان شده است. کاهنهها تا دورههای نزدیک به فروپاشی بابل و دیگر شهر-دولتهای بینالنهرین نیایشگاههایی را سرپرستی میکردند و دارای املاک و اراضی بودند. “عروسی مقدّس” نیز یک نماد و استعارۀ آئینی بود. شاه و همسرش به موازات عروسی خدایان “جشن عروسی” را در سال نو برگزار میکردند. ضمن اینکه در این متون ما به ندرت به اشارهای دربارۀ “جشن عروسی” آئینی بر میخوریم.
حال بیضائی باز بر پایۀ همان ترجمۀ ناقص بورکهارت به اجرای “عروسی مقدّس” گیلگمش با عِشتر (الهۀ عشق) در لوح دوم اشاره میکند. در حالیکه در ترجمههای علمی در لوح دوم شرح داده میشود که چگونه رهگذری به انکیدو میگوید که گیلگمش مانع مراسم یک آئین عروسی است و “حقّ ارباب” میخواهد. یعنی: تصّرف عروس در شب اول زناشوئی. در ترجمۀ اندرو جورج نیز همین است:
For the goddess of weddings, the bed was laid out, Gilgamesh met with the maiden by night. Forward came (Enkidu), he stood in the street, blocking the path of Gilgamesh.
یعنی:
الهۀ عروسی را بستری نهادند، گیلگمش با دختر در شب دیدار کرد.
پس انکیدو آمد، در گذر ایستاد، سدّ معبر گیلگمش
در اینجا گیلگمش میخواهد با دختر که عروس دیگری است، همبستر شود و نه با عِشتر الهۀ عشق. بستر به نام “الهۀ عروسی” نهاده میشود. امّا همبستری با دختری زمینی است.
به دیگر موارد درخور نقد در دروس بیضائی نمیپردازم تا این سخن به درازا نکشد. او کسی است که شاملو را به کمدانی یا ندانی در حوزۀ اسطوره و تاریخ و دست بردن در ترجمۀ دیگری (بخوان تقلب) متهم میکند. آیا بیضائی به حدّ کافی زبان و فرهنگ و تاریخ بینالنهرین را می شناسد؟ براستی آیا او صلاحیت علمی لازم برای داوری و مقابلۀ ترجمههای گیلگمش به زبان فارسی را دارد؟
ترجمه احمد شاملو از الواح گیبلگمش.
بیشتر بخوانید: