آتفه چهارمحالیان، شاعر و فعال حقوق کودک ۱۰ مهر بازداشت شد. از نحوه بازداشت او اطلاعی در دست نیست. مانند سایر بازداشتیها، اتهامات آتفه چهارمحالیان هنوز اعلام نشده است.
آتفه چهارمحالیان متولد ۱۳۶۰ در خوزستان، دانشآموخته کارشناسی جامعهشناسی و کارشناسی ارشد رشته مدیریت شهری از دانشگاه تهران است. نخستین مجموعه شعر او در سال ۱۳۷۸ با نام «معشوق کاغذی» چاپ شد. چهارمحالیان پس از معشوق کاغذی چهار مجموعه شعر دیگر را نیز به دست چاپ سپرد. «بهشت دسته جمعی» محصول نزدیک به چهار سال کار او با کودکان محروم دروازه غار است که به داستاننویسی مشغول شدهاند.
خدا را ببین
آنگاه که خشم میورزد
خود را
که کبوتران را میجوی
و کلماتت شکنجه ایست
که بر پوست درخت، میپوسد
اجتنبو! از گاهوارهی میان دو ران
جوانهسارِ چه خونهایی آویخته از جان، آویخته از بی جان
برای آن همه دل ِبی تن
دریایی کفش شدهام
تا به گامی عمومی خیابان را له کنم
نجات قبرها از مرگ، رایِ نوحه نبود
هوا را – بوس بوس! به جای همه دل ِ بی تن
و جمعیتِ معترض
زیبایی تناسلیاش را
بر ستونها، اسپری کرد
آه فقدان ِ اعظم! اسامی ِ مسلسل! کلمهی اول!
گلدان من گشوده است
بیا!
همهی خاک وطن را بریز تویش
بیا هر که را بریز در سوراخی جدا، کابوسی جدا
پیروز شو در کشالهام
سپس گردنم را با تبر از آن رگ ِنیمه شاد، بِکَن!
نام فرزند تو زوال است
به زندگی و مرگت هردو گفتهام بیایند
با هم تلف شویم
مگر آن تظاهرات ِ جگر، از رحم کوچهها بیرون بریزد
تجمع جنازه،
کپک نور
و جسد جامعه را از خاک بالا بیاورد
دیگر مهم نباشد
کی
کدام الوارِ قایق را جویده است
بیامرز کوبیدنِ پیراهنی بوسیده را بر پستانهای حرامم
اینجا بسترها تا تنی دیگر زندهاند
و وطن، پیکِ جرعهای است به سلامتی بیا!
تو را هم با حیوانم بپرستم
وقتی با دیلدوهای ستبرت شراب مینوشی
ناف ملتمسام را میساییم به درگاهت و نمیآیی
ناخنهای نذریام را میلیسی و نمیآیی
اصلا افشردهی خون میخواهم
اگر نمیآیی
ماسکم را تسلیم میکنم به ویروس تنهایی
و قوانین هستی را از زندان عادل آباد تا سلولهای ارزانم میپذیرم.
لحظههای بعد مرگ میگویند
چشم آدم به روی خیلی چیزها باز میشود
من هم
میروم گرسنه از آمدنت بمیرمای خداوند!
بعد هم برویم از بناگوش یک کلاغ
که منقارش را فروبرده در تاریکی
قلب جیرجیرکی را مینوشد.
بیشتر بخوانید: