از خبرهاى ادبى مورد علاقه من، خبر انتشار رمانِ “شبهاى طاعونى”، اثر تازهى اورهان پاموک نویسنده ترکِ برندهى نوبل ادبیات است پس از حدود پنج سال که از انتشار رمان قبلىاش مىگذرد.
حالا من هم مثل میلیونها رمانخوان در سراسر جهان چشم انتظار رسیدن رمان تازهى اورهان پاموک به زبانى که بدانم هستم. با تحقیقى که کردهام ترجمههاى این رمان به زبانهاى اروپائى زودتر از ماه آینده در نخواهند آمد. با اینهمه از موضوع کتاب بىاطلاع نیستم که قصهاى است مربوط به آغاز قرن گذشته در دورهى امپراتورى عثمانى در یک جزیره خیالى در زمانهاى که طاعون به شکل یک بیمارى همگانى شیوع مىیابد. در معرفی کتاب توسط ناشر آمده که در این جزیره خیالی که نویسنده خلق کرده نیمی از ساکنین مسلمان و نیمی مسیحیاند که درگیریهائی با هم دارند:
“وقتی طاعون، یا از طریق زوار از سفر مکه یا توسط بازرگانان از اسکندریه، به جزیره وارد میشود در جزیره آشوب در میگیرد. سلطانِ عثمانی، عبدالحمید دوم برای جلوگیری از شیوع طاعون متخصصترین فرد در زمینه قرنطینه را به جزیره میفرستد که مسیحی است. برخی از مسلمانان بویژه حامیان شیخ حمدالله، رهبر یک فرقه از مسلمانان، به قرنطینه اهمیت نمیدهند و مقررات را نمیپذیرند. و آنگاه قتلی رخ می دهد.”
باید رمان را خواند و دید خلاقیت ادبى پاموک با این موضوع که بىتردید اپیدمى کرونا در شکلگیرى این سوژه در ذهنش نقش داشته، چه کرده است. یک رماننویسِ دیگر که شهرت جهانىاش دستِ کمى از او ندارد را مىشناسم که تازهترین رمانش را با الهام از همین اپیدمى کرونا نوشته ولى سخت در این ورطه کم آورده است: ایزابل آیّنده، و رمان “ویولِتا”.
ایزابل آیّنده که به قولى پر خوانندهترین رماننویس به زبان اسپانیائى است در رمانى که درست قبل از اپیدمی کرونا به نام “گلبرگ بلند دریا” منتشر کرد نشان داد پس از انتشار بیست رمان مطرح، همچنان از قدرتِ تخیل بالا، و زبان رساى ادبى برخوردار است (من قبلا معرفی کوتاهی در مورد این رمان در فیسبوک نوشتهام).
عجیب اما این است که او در رمان بعدىاش، ویولتا، که همین امسال منتشر شد و بیتردید همهگیری کرونا نقش تعیینکننده در انتخاب سوژهاش داشته، به اعتقاد من ضعیفترین اثرش را ارائه داده است. من علت این افت چشمگیر را در تعجیل او، و بىتردید فشار ناشرش، مىدانم براى انتشار اثرى که ممکن است ایده اصلىاش برای هر نویسندهای وسوسهانگیز باشد اما روند خلاقهی گسترش یک ایده به یک اثر ادبى را طى نکرده است.
ویولتا نام زنى است که در سال ۱۹۲۰ – سال همهگیرى جهانى گریپِ اسپانیائى – به دنیا میآید و در صد سالگى، در اوج همهگیرى ویروس کرونا مىمیرد. او در نامهاى به بلندى این رمانِ چهارصد صفحهاى، سعى مىکند نه تنها زندگى خود و تاریخ کشورش – شیلى – که حتى تاریخ امریکاى لاتین و اروپا و امریکا را در فاصله صدسالهى بین این دو بیمارى همهگیر جهانى، براى نوهاش توضیح دهد!
و نتیجه، رمانى است با شخصیتهاى غیرقابل باور که همه جا حضور دارند تا بهانهاى باشند براى پرداختن به مسائلى که بههم چسباندنشان حتى با خلاقیت نویسندهاى در سطح او، عملى نیست.
نویسندگانى با شهرت جهانى در این سطح، معمولا سخت زیر فشار ناشرانشان براى ارائهى کتابهاى تازهاند چرا که میلیونها کتابخوان در سراسر جهان آمادهی خریدن نوشتههایشان هستند. کتابهاى آنها با سرعتى باور نکردنى به اکثر زبانهاى دنیا ترجمه و در تیراژ وسیع در سراسر جهان توزیع مىشوند. عدمِ مقاومت نویسندگانِ مطرح در مقابل فشار ناشرانشان گاهى نتایج جبرانناپذیرى براى نویسندگان داشته زیرا توقع خوانندگان و منتقدین مطرح جهانى را بر نمىآورند ولى سودبرى ناشرانشان حتمى است چرا که میزان سرمایهگذارى براى نشر یک کتاب، مثلا در مقایسه با ساختن یک فیلم، بسیار پائین است و سود کتابى که بهدلیل اسم و رسم نویسندهاش صدها هزار نسخه پیشفروش داشته باشد، بسیار بالاست.
یکى از نویسندگانى که در دهه گذشته بیش از اهمیت دادن به کیفیت آثارش به تولید هرچه سریعتر کتاب دست زده، به نگاه من سلمان رشدى است که در سه رمان آخرش که از سال ۲۰۱۵ یک سال در میان نوشته و منتشر کرده، سیر نزولى تاسفبارى را پیموده است. از این سه رمان، من قبلا در باره رمان “دو سال و هشت ماه و بیست و هشت شب” – که جمعش همان هزار و یکشب مىشود – نقدى با عنوان “شلختهنویسى سلمان رشدى از اسطورههاى ایرانى در رمان جدیدش” نوشته و هفت سال پیش منتشر کردهام (لینکش را در زیر این مطلب خواهم گذاشت).
دومینش با عنوان “خانه طلائى” را منتقدین برجسته اینگونه تحویل گرفتند:
دوایت گارنر در نیویورک تایمز مىنویسد: “خانه طلائى رمان بزرگى است، پهن و کم عمق!” و لئو رابسون منتقد نشریه نیوسیلزمن مىنویسد: “کمى بیشتر از تمرین در جستجوى گوگل است، قالب کردنِ یک فهرست بهجاى ادبیات.” (لینک هر دو در صفحه سلمان رشدى در ویکىپیدیا موجود است). و رمان سوم از این سرى با نام “کیخوته” هم ناخنکى ناموفق است به رمان دنکیخوته (دنکیشوت) که سه سال پیش منتشر کرد و پس از آن فعلا دَم فرو بسته است.
به قول عارف قزوینى “پُر پَرت افتادم”! با این تفصیلاتِ نه چندان کوتاه، چشم انتظار دریافت رمانِ “شبهاى طاعونى” که نسخه انگلیسىاش را پیشخرید کردهام، هستم؛ اثرى تازه از اورهان پاموک که اغلب رمانهایش را خوانده و برخى را نقد و بررسى کردهام و دوستان آشنا با این قلم شاید آنان را دیده باشند.
“شلختهنویسى سلمان رشدى از اسطورههاى ایرانى در رمان جدیدش” (+)
بیشتر بخوانید: