میزگرد: چالنگی و مسأله انزوا (بخش نخست)

شرکت‌کنندگان: علیرضا آبیز، آتفه چهار‌محالیان، مهدی‌ گنجوی، فرشاد سنبل‌دل

آتفه چهارمحالیان، متولد ۱۳۶۰ خوزستان، شاعر و پژوهشگر ادبی.
از وی تاکنون مجموعه شعرهای «معشوق کاغذی» نشر سه‌شنبه ۱۳۷۸، «دارم با رشد شانه‌های میت راه می‌روم» انتشارات نگاه سبز ۱۳۸۰، «بغلم کن شبلی» نشر آفتاب ۱۳۸۴ چاپ اول، نشر نیماژ ۱۳۹۵ چاپ دوم، «کتابی که نمی‌خواستم» نشر چشمه ۱۳۹۲ و نیز بهشت دسته‌جمعی (مجموعه داستان گروه داستان نویسی کودکان کار؛ گردآوری، تدوین و ویرایش)، چاپ اول۱۳۹۷، چاپ دوم وسوم ۱۳۹۸ نشر نیماژ منتشر شده‌است. برخی از مقالات وی درمجموعه «کتابت روایت» نشر آگه ۱۳۹۵ آمده و جز آن مقالات، مصاحبه‌ها، اشعار و نقدهای متعدد در نشریات و رسانه‌های گوناگون ادبی، فرهنگی- اجتماعی داخل و خارج از کشور منتشر کرده‌است.

مهدی گنجوی (فارغ التحصیل دکترا از دانشگاه تورنتو) شاعر، مترجم ادبی و پژوهشگر تاریخ ادبیات مدرن فارسی است. گنجوی مدخل «بیژن الهی» را برای دایره‌المعارف ایرانیکا نوشته‌ است. از او تاکنون چهار مجموعه شعر منتشر شده است. ترجمه‌های گنجوی از شعر زیست بومی، فرامدرنیستی و مکتب نیویورک در مجلاتی چون نوشتا و ناممکن منتشر شده است. ترجمه‌های مشترک او از لیکو، شعر هجایی رودبار، در Modern Poetry in Translation و همچنین Asymptoteبه چاپ رسیده است.
یکی دیگر از زمینه‌‌های فعالیت های او ویرایش و احیای آثار ادبی پس از مشروطه است. تاکنون ویرایش او از پنج اثر عبدالحسین‌ صنعتی‌زاده، از جمله «رستم در قرن بیست و دوم» و «مجمع دیوانگان»، و همچنین رمان «صادق ممقلی، شرلوک هلمس ایران، داروغه اصفهان» اثر کاظم مستعان السلطان به چاپ رسیده و به زودی ویرایش انتقادی او از «ترجمه هِنریه» به قلم محمد باقر خراسانی بزنجردی، قدیمی‌ترین ترجمه هزارو‌یک شب به فارسی، منتشر خواهد شد.

فرشاد سنبل‌دل شاعر و پژوهشگر، فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و دکتری ادبیات مدرن از دانشگاه سنت‌اندروز بریتانیا است. او در سالهای اخیر مقالات متعددی در زمینه شعر مدرن فارسی به زبان‌های فارسی و انگلیسی منتشر کرده و یا در کنفرانس‌های بین‌المللیِ مطالعات ادبی ارائه داده است. از وی دو کتاب شعر با عنوان «متروپلیس» در سال ۱۳۹۴ (نشر زیرزمینی) و‌«شعر بلند شرایط» در ۱۳۹۸ (نشر افراز) منتشر شده‌است. اثر پژوهشی وی «گزارش نهیب جنبش ادبی شاهین» در بررسی آثار تندرکیا (شاعر آوانگارد نیمه اول قرن بیستم) را نشر گوشه در سال ۱۳۹۵ منتشر کرده‌است. او در سال جاری مجموعه مقالاتی از فعالین حوزه نقد ادبی خارج از کشور جمع‌آوری و با عنوان «نقد ایراد» از سوی نشر فارسی در تهران منتشر کرده است. سنبل‌دل در حال حاضر به عنوان کتابدار مجموعه خاورمیانه و استراتژیست مجموعه مطالعات منطقه‌ای در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا مشغول کار است.

اشاره: برای گفت‌وگو پیرامون شعر هوشنگ چالنگی، از سه‌تن از صاحب‌نظران، آتفه چهارمحالیان، مهدی گنجوی و فرشاد سنبل‌دل دعوت کردم و در یک گفت‌و‌گوی آنلاین در اسکایپ از شعر و میراث ادبی چالنگی سخن گفتیم. گفت‌وگو از روی فایل ویدیویی پیاده شده و با ویرایش مختصر منتشر می‌شود. برای حفظ وجه زنده‌ی گفت‌وگوی شفاهی، لحن شکسته را تا جایی که ابهام‌انگیز نباشد حفظ کردیم. توضیحاتی که در پرانتر یا کروشه آمده، از باب توضیح و تصریح افزوده شده‌اند. (ع.آ.)

علیرضا آبیز: خب داره رکورد [ضبط] میشه. سلام بر دوستان عزیز. در خدمت آقای مهدی گنجوی، فرشاد سنبل‌دل و خانم آتفه چهارمحالیان هستم و من هم علیرضا آبیز . می­خواهیم درمورد شعر هوشنگ چالنگی صحبت کنیم. طبیعتاً ممکنه به زندگی‌ش هم بپردازیم و هدفمون این هست که در حد دانش خودمون ببینیم که چالنگی چه‌جور شاعری بود، چه درس­هایی می­تونیم ازش بگیریم  و جایگاهش در شعر معاصر چی می­تونه باشه. گفتگو رو همون‌طور که پیش از ضبط خدمت‌تون عرض کردم تقریباً به طور غیر رسمی پیش می­بریم و اگر دوستان نکته‌ای به ذهشون رسید و خواستند مطرح بکنن در خلال صحبت بقیه می­تونن مطرح بکنن. من دیدم که خانم چها‌محالیان  گفتگویی با چالنگی انجام داده‌بودن در سال ۱۳۸۷، درست میگم؟

آتفه چهارمحالیان: بله

علیرضا آبیز: بله و جزو معدود گفتگوهایی‌ست که با ایشون انجام شده و در اون گفتگو ایشون به اصطلاح در مورد ذهنیتش و درکش از شعر صحبت می­کنه ولی یه نکته ای رو هم میگه که من از خلال اون به این نتیجه رسیدم – حالا ممکنه نتیجه­گیری من خیلی درست نباشه-  که نشریات ادبی در دهه­ی چهل که ایشون آغاز کار شاعریش بوده واقعا اهمیت تعیین کننده­ای داشته‌اند تا جایی که برای برخی ها انگار جای چاپ کتاب رو می­گرفته و همین که مثلا شعرشون در نشریاتی منتشر می­شده به ویژه اگر اون نشریات، نشریات معتبری محسوب می­شدن انگار که اون میل به چاپ کتاب در اون‌ها ارضاء می­شده و ضرورتی برای چاپ کتاب حس نمی­کرده‌اند. حالا ممکنه دلایل دیگه‌ای هم البته داشته باشه ولی این یکی از استنباط­هایی بود که میشد از اون گفتگو کرد. چالنگی در دهه­ی ۴۰ شعرهایی رو در نشریات منتشر می­کنه ولی اولین کتابشو در ۶۳ سالگی منتشر می­کنه و تا ۶۳ سالگی هیچ کتابی منتشر نمی­کنه. میتونیم از آتفه جان شروع بکنیم و بپرسم آیا شما با این نکته­ای که من گفتم بر اساس شناختی که از چالنگی داری و از دل گفتگوهایی که با ایشون داشتی و به طور کلی از فضای شعری دهه­ی ۴۰ تا چه حد موافقی و اگر موافقی فکر میکنی که چه عوامل دیگری علاوه بر این عامل سبب شد که برخی از شاعرانی که الان نامی پیدا کرده‌اند و شاعران مهمی تلقی میشن- دست کم برای بخشی از خوانندگان و صاحب نظران- اصلا هیچ کتابی منتشر نکردن در اون دهه و حتی دهه­ی بعد.

آتفه چهارمحالیان: فکر می‌کنم قاعدتاً چند مجله محل تبلور این نحله­ یا موج­ و جریان­ها بود؛ مثل تماشا، طرفه، بارو؛ حتی قبل‌ترش موج نو که هوشنگ ایرانی در فرانسه منتشر می‌کرد. اما تاثیرگذارتر، آدم‌هایی بودند که در این نشریات این افراد را معرفی می‌کردند. به طور مثال در مجله تماشا چالنگی بود، در طرفه بیژن الهی بود [اگر اشتباه نکنم] ، بعدها فریدون رهنما که آمد و  این‌ها را نامگذاری کرد و قبل‌تر از اینکه مانیفست شعر حجم منتشر بشه، خود رویایی بود که این شاعران رو حمایت می‌کنه…

مهدی گنجوی: مجله تماشا را خیلی عذر می­خوام آتشی ]مسئول[ بود.

آتفه چهارمحالیان: بله آتشی! عذر می‌خوام اگر گفته‌ام چالنگی. اینها در واقع این دوستان رو پیدا می‌کنند. بین این بچه‌های عموماً شعرِ دیگری، یک چیزی که نمی‌دونم اسمش رو بذاریم گارد ذهنی، یک]سنت[یا فرهنگ عرفانی بوده مبنی بر اینکه عموماً خودشان ارائه‌دهنده و منتشرکننده‌ی شعرشون نباشند؛ یعنی اگر کسی آثار رو از آنها می‌گرفت و منتشر می‌کرد، این شعرها تجلی بیرونی پیدا می‌کردند، در غیراین‌صورت خیلی براشون مهم بوده که خودشان ارائه دهنده شعرشون نباشند. اما افرادی مثل بیژن الهی، فریدون رهنما یا قبل‌تر مثلاً یدالله رویایی کسانی بودند که در واقع این نکات مشترک و این «آن‌»ها و دقایقِ شعر دیگری­ها رو یافتند و سعی کردند که به هرحال دریک قالب­هایی شکل و شمایل‌شان دهند، جمع­هایی رو پیرامون‌اش صورت بدهند، نشست­هایی رو برایش بگذارند یا مثلاً توی همون مجموعه‌ی« شعر به دقیقه‌ی اکنون» این شعرها رو یک مجموعه کنند وتا آخر هم، ما می‌بینم، انفعالی که خود این شاعران در زندگی ادبی و حرفه‌ای‌شان داشتند (به اون معنایی که مثلاً یک شاعر انتظار داریم نقطه ی آ الی آخر رو در حیات شعری اش طی کند) در این‌شاعران ادامه پیدا می‌کنه و وقتی کسی پیدا نمی‌شود اینان را بیابد و با آنها مصاحبه­ای کند یا شعری ازشان منتشر کند یا کتابشان را مجموعه کند، خودشون هم  در پی‌اش نمی‌روند. اینجاست که آن نشریاتی که این شاعران رو نمایان می‌کنند، قاعدتاً خیلی مهم می‌شوند.

علیرضا آبیز: خُب با این وضع من فکر میکنم آتفه یک نکته دیگه‌ای رو اضافه کرد به اون استنباط اولیه‌ی من و اون نوعی سلوک شخصیِ انتخابیِ چالنگی و گروهی دیگر از شاعران بود و  در عین حال در پاسخی که به پرسش من داد اشاره کرد به انتساب چالنگی به یک‌سری جریان­های شعری. حالا باز من از همین ‌جا می­خوام  پرسش دیگری رو مطرح بکنم که البته پیشاپیش میدونم شاید پاسخ قطعی نداشته باشه و شاید دوستان هم پاسخ قطعی برای این پرسش نداشته باشن ولی دیدگاه‌شون به هر حال حتما مفید و کمک‌کننده خواهد‌بود. احساس من اینه، استنباط من اینه که چالنگی تقریبا میشه گفت شاعری گوشه­ گیر است؛ به جز مدت کوتاهی که در نشریات بوده،  کار کرده و فعال بوده. بعد به دلایل شغلی بر میگرده به شهرستان و در اونجا سال‌های طولانی معلمی می‌کنه و تقریبا جزو افرادی نیست که خیلی در مورد خودش اینور و اونور حرف بزنه یا اینکه اهل جمع و جماعت باشه. با این وجود می‌بینیم به دو جریان شعری منتسب میشه؛ هم شعر دیگر و هم به اصطلاح شعر ناب. آیا تناقضی در این می­بینید؟ به نظرتون  یک آدمی که منزوی است آیا در عین حال اهل کار جمعی است؟ یا این‌که این نوع انتساب­ها خیلی هم به اصطلاح دقیق نیست و دیگران یه همچین تصوری از این نوع جمع دارن؟ یا مثلا جریان شعر دیگر یا جریان موج ناب آیا میشه گفت که اینها جریان­ها، نهضت­ها یا حرکت­های شعری بودند اصلاً؟  یا این‌که یک تصور همگانی  شکل گرفت بر اساس نوعی اشتراکات در سبک یا حتی براساس حلقه­های دوستانه و ارتباطات دوستانه که بین چندتا شاعر وجود داشت؟ این نکته خیلی مهمه. با این‌که سال ها در مورد این جریانات شعری حرف زده شده ولی هنوز ما این نکات بدیهی را نمی‌دونیم که آیا میشه این‌ها رو یک جریان نامید؟ میشه این‌ها رو یک سبک نامید؟ آیا یک نهضت ادبی بودند این‌ها یا این‌که فقط یک محفل بودند که نامی هم بهشون داده شد؟ هر کدوم از دوستان که مایل هستند صحبت کنند. مهدی جان شما مثل اینکه می­خواین شروع کنید.

مهدی گنجوی : ممنون علیرضا جان، سوال سختی پرسیدی. خوب میدونی چالنگی خودش یک دوره­بندی برای شعر خودش قائله. شاید ما بتونیم این دوره‌بندیشو تکمیل بکنیم و بهش حواشی هم بزنیم. چالنگی سال ۴۶ رو سال ویژه­ای توی دوره‌بندی شعر خودش میدونه و میگه که قبل از سال ۴۶ من شعرهایی که صبغه اجتماعی داشتن میگفتم. و کارهاش هم از نظر نشریات، در خوشه چندتاش در اومده که بعضی‌هاش از معروف‌ترین‌هایی هست که در اذهانِ خیلی‌ها هم تکرار میشه. و از سال ۴۶  به نقل از خودش، در همون مصاحبه «شناسنامه به روایت دست» که با انتشارات مانیاهنر در اومده ]به کوشش علی عبدالله‌پور[ میگه که من گرایش پیدا کردم از اون نوع شعر به شعری که اسمشو میذاره «هستی­شناسی فردی» و شعرهای دوره ۴۶ به بعد خودش رو در واقع زیر مجموعه این دومی قرار میده.

خوب می‌دونید «زنگوله تنبل» شعرهای سال‌های ۴۷ تا ۵۰ ایشون هست. تقریبا یعنی این دوره دوم. این دوره دوم شاید در واقع یکی از تاثیرگذارترین‌ها از باب همین مسئله­ای هست که تو گفتی؛ هم در شکل‌گیری «شعر ناب»، ]یا به عبارت دقیق‌تر[ انتساب «شعر ناب» به چالنگی و هم از نظر «شعر دیگر». البته ما بعدا می‌تونیم در مورد شعر‌های ۴۰ سال آخر عمر چالنگی هم جدا صحبت کنیم. ببینیم اونها چه شکلی هستن و من بعدا به این موضوع دوباره برمی‌گردم وقتی ما بحث طبیعت توی شعر چالنگی رو خواهیم داشت.

درباره این دوتا موضوع: انتسابش به «شعر دیگر» و «شعر ناب». در مورد «شعر دیگر»، خودش بخشی از اون گروه بوده؛ گروهی که در اون دوران دوتا جزوه‌ی «شعر دیگر» رو چاپ میکنن. ولی در مورد «شعر ناب» خوب تفاوت داره چون «شعر ناب» عمدتاً حول مجله تماشا در سال‌هایی شروع به کار می‌کنه که دیگه چالنگی به‌شخصه چندان فعال نیست در عرصه ادبی؛ و در واقع سکوتِ طولانی‌ش آغاز شده. چند سالی هم هست که آغاز شده. انتساب چالنگی به «شعر ناب» به‌طور خاص توسط منوچهر آتشی هست. این‌طوری که من متوجه می­شم. این آتشی‌ست که یک جوری تبار شعر خودشون رو، یا این نوع شعرگویی رو، به شعر چالنگی برمی­گردونه و نه اینکه خود چالنگی لزوماً بخشی از اون ]ملاقات[ باشه. من خوشم آمد فیروزه میزانی گروه «شعر ناب» را به عنوان یک «ملاقات» معرفی میکنه، نه یک جنبش. چالنگی خودش بخشی از اون «ملاقات» افراد در محدوده‌ی شعر ناب نیست. در مورد «شعر دیگر» اما همین جور که گفتم چالنگی بخشی از آن جریان بوده؛ به طوری که بر سلوک ادبی‌ش هم تاثیر گذار بوده مشخصا؛ بخشی از اون چیزی که خانم چهارمحالیان هم اشاره کردن. اینکه حتی نوعی از رفتار ادبی که آیا یک چیزی رو منتشر بکنیم یا نه، اینها متاثر از این گروه بوده، یعنی مثلاً اگر درخواست مصاحبه ازش در اون دوره می­کردن به خاطر ورودش در این گروه «شعر دیگر» و اون صحبت­هایی که در اون گروه بوده اون مصاحبه رو رد کرده. یا ما می‌دونیم که در شبِ شعرِ خوشه که قرار بوده چالنگی شعر بخونه ولی به خاطر اینکه افراد گروه یک‌جور به این نتیجه میرسن که مثلا در این جریان شعرخوانی نداشته باشن اون شعرخوانی رو در خوشه رد می‌کنه. میخوام بگم این مراوداتش هم یک مراوداتی‌ست در حیطه نظری؛ یعنی مکالمات ادبی دارن، درباره زیبایی‌شناسی شعر صحبت میکنن. و در یک دیالوگ با هم هستن که روی هم تاثیر میذارن و از هم تاثیر میپذیرن. و هم مراوداتی که بر سلوک ادبی‌ش به عنوان یک شاعر تاثیر می‌ذاره. چون من چالنگی رو به یک معنا جزو اون شاعرانی میدونم که شعر درونشون یک وضعیته و نه فقط یک حرفه. یعنی یک انسانِ شاعر است به عنوان اینکه شعر به عنوان بخشی از هویتش است که در رفتار روزمره­اش هم حاکمه؛ یا میشه مشاهده‌اش کرد.

به طور خلاصه، درباره­ی نسبت چالنگی با «شعر دیگر» به نظرم نسبت درسته و بخشی از اون جریان است. ولی نسبتش با «شعر ناب» یک نسبت انتسابی است، و آن هم انتساب توسط بخشی از اعضای «شعر ناب». مثلا هرمز علیپور آن‌طور که من دنبال کردم آن‌چنان تاکیدی نداره بر هوشنگ چالنگی به عنوان شخصیت موثر بر شاعری خودش. یا فیروزه میلانی به طور خاص…

علیرضا آبیز: فیروزه میزانی

مهدی گنجوی: ببخشید فیروزه میزانی. میزانی  حتی از بیژن جلالی یاد می‌کنه به عنوان کسی که روی شعر خودش و در شکل­گیری نوع نگاه خودش به شعر موثر بوده. بیشتر اینکه چالنگی رو به شعر ناب انتساب بدن متاثر از آتشی و نقش مجله تماشا به عنوان یک ارگانی که تو اون دوره خیلی در پیشبرد این نوع صدا و گرد آوردن این «ملاقات» موثر بوده میشه یاد کرد.

علیرضا آبیز: خیلی ممنونم آقای سنبل‌دل یا خانم چهارمحالیان شما میخواید چیزی اضافه کنید یا برم سرِ پرسش بعدی.

فرشاد سنبل‌دل: من اگه اشکال نداره یه چیز کوتاهی اضافه کنم. خیلی موافقم البته با بحثی که مهدی مطرح کرد. یه نکته‌ی دیگه به نظرم میرسه در رابطه با جریان بندیها. ببین به هر حال ما منکر این نمی­تونیم بشیم که حرکت شعرِ دیگر درواقع تلویحاً اعم از سایر جریان­ها مثل موج شعر ناب یا موج سوم و قسّ‌علی‌هذا انگاشته شده. بحثی که وجود داره اینه که به نظر میرسه یه  نوع سیالیت تو این جریان بندی‌های شعردیگر-محور وجود داره. البته از اونجایی که ما تاریخ نویسی ادبی جدی برای شعر مدرن فارسی نداریم این سیالت اجتناب‌ناپذیز است. یعنی مشخصاً و صرفا محدود به جایگذاری چالنگی یا حالا این شاعر، این فردیت تاریخی خاص در این جریان‌های مشخص و ویژه نیست. مثلا فرامرز سلیمانی در کتاب «شعر شهادت است» چالنگی رو به عنوان محور یه جریان دیگه ای در نظر میگیره و براش نمودار و چارت هم درست میکنه که نشون بده این شعر چه نوع شعری است. سلیمانی نموداری ترسیم میکنه با عنوان خط تاثیرگذاری هوشنگ چالنگی. در این نمودار سه شاخه منشعب از شعر چالنگی رو معرفی میکنه که یکی از آنها موج نابه. مقصودم از این مثال این بود که عموما در میان شاعران نزدیک به هم، مشخصا کسانی که در طیف شعر دیگر تا شعر ناب میشینن هر گاه محوریت به یک شاعر ویژه داده میشه حولش یک صورت‌بندیِ شبه‌نظری به مقصود تولید یک ساختمان، یک موج، یک حرکت یا جریان صورت گرفته. حال این ممکن بوده شفاهی باشه به مناسبت. اصلاً این شاعران مایل به یک نوع سنت شفاهی غیرنظری هم هستن و تن به اینکه تحلیل بشن، تثبیت بشن نمیدن. این البته ویژگی مهمی هست در این شاعران. همین ویژگی هست که درواقع آوانگارد نگهشون میداره. این شاعران از اینکه صورت‌بندیِ نظری بشن و به یک تئوری شعر شفاف برسن فرار میکنن. و به واسطه‌ی همین ویژگی بیرون از صورت‌بندی‌های مین‌استریم ]جریان اصلی[  قرار میگیرن. پس هرگاه شما محوریت رو به یکی از شاعران شاخص در این جریان‌ها بدین جریان‌های دیگری شکل میگیرن و این احتمالا دلیل اصلی این مشکلات در صورت‌بندی‌های تاریخی و نظریِ شعر مدرنه.

مهدی گنجوی: علیرضا جان من می‌تونم یک نکته­ای رو بگم به‌خصوص درباره این بحث انزوا. آیا چالنگی شاعر گوشه‌گیری بوده یا نه؟ به نظرم اگر منظور این باشه که به چه میزان با حلقه­های ادبی در طول زندگیش در ارتباطِ فعال بوده، نمی­تونیم بگیم که همیشه گوشه­گیر بوده. تا سن حدود ۳۴ و ۳۵ سالگی ]مرتبط بوده[. خودش هم واضحاً حتی یک لحظه‌ی خیلی مشخصی توی زندگی خودش هست که هی مرورش می‌کنه که گویا از یک سفرِ هیپی‌وار به هند بر‌می‌گشته ایران؛ در مرز قرنطینه می‌شه به خاطر یه بیماری که در اون موقع درست یادم نیست از  افغانستان یا پاکستان میومده ایران. در قرنطینه میشنوه که معلم می‌خوان و می‌تونه بره معلم بشه. این به لحظه‌ای خاص در زندگیش تبدیل میشه که بعد از اون به سمت زندگی زناشویی – به نقل از خودش – می­ره و ]از محافل ادبی[ فاصله می‌گیره.

ولی مثلا دوره قبلشو نگاه میکنی ما با شاعری مواجهیم که در تهران تو بنگاه فرانکلین کار میکنه؛ با پرویز اسلامپور کار میکنه؛ با حلقه­های مختلف شاعری در ارتباط است. در شکل‌گیری نشریات ادبی و چاپ اشعار در نشریات ادبی فعال است. با شاملو رفت‌و‌آمد میکنه. به «خوشه» مطلب میده. ما در اون دوره با یک شاعر کم‌گو که مراودات ادبی محدود داره مواجه نیستیم. بعدش است که یک تصمیم می­گیره و این مراودات تغییر می­کنه.

علیرضا آبیز: درسته. البته این استباط من بود از همون گفت‌و‌گویی که خانم چهارمحالیان با آقای چالنگی انجام داده‌بود و در اون دستِ‌کم در مورد انتسابش به موج ناب با اما و اگر صحبت کرده‌بود. حالا البته ما میخواستیم بیشتر بر خود چالنگی متمرکز باشیم ولی برای اینکه از این بحث گذر کنیم یک پرسش دیگر از دوستان بپرسم. در‌واقع ما از ته شروع کردیم اومدیم به سر. خواستم از جزء به کُل برسیم حالا از کُل برمی‌گردیم به جزء. این نام‌گذاری که مثلا در همین دو کانسپت]مقوله[ -حالا هرچی اسمشو بذاریم-  مثلا «ملاقات» که چالنگی منسوب بهش هست هر دوشون از نظر نام‌گذاری ویژگی‌های خاصی دارند. مثلا شعرِدیگر یک نام سلبی  است به جای این که یک نام ایجابی باشه.  یعنی اگر واژه دیگر را به عنوان نام در نظر بگیریم داره خودشو به عنوان جریانی فارغ از یا سوای از جریان­های مسلط روز معرفی میکنه بدون اینکه هیچ‌گونه صفتِ ایجابی برای خودش قائل باشه. یعنی همان‌طور که آقای سنبل‌دل هم گفنتد مثل یک چتر گسترده ­است. تو گویی که اگر ما به یک جریان اصلی در شعر اون زمان قائل بوده باشیم، شعرِدیگر داره ادعا می‌کنه که ما اون نیستیم. نمی‌گه ما چه هستیم اما میگه ما اون نیستیم.  حالا یک پرسش اینه که اون چیه که این خودش رو از اون جدا میکنه؟ آیا منظور از جریان اصلی همون جریان شعرِ اجتماعی­ست که بخش قابل توجهی از شعر این دوره است؟ ما همزمان جریان شعر رمانتیک و غنایی و عاشقانه و این‌ها رو هم داریم اما در هر حال وجه نسبتاً مهمی از شعر دهه­ی ۴۰ و حتی تا بخشی دهه‌ی ۵۰ شعر اجتماعی و سیاسی است. در مورد شعر ناب هم من باز با همین نام‌گذاری مسئله دارم. عنوان شعر ناب هم هیچ چیزی درباره‌ی شعر به ما نمیگه چون یک صفت بسیار کلی و غالباً تفسیرپذیره ولی هیچ محملی، هیچ توصیفی نیست از این جریانات. این دو نکته را گفتم حالا میخوام این پرسشو مطرح کنم: با این وضع این نام‌گذاری‌ها به‌ جز اینکه به مورخ ادبی کمک بکنه چه سود دیگه‌ای داره؟  یعنی برای خواننده­ی عام شعر آیا این نام‌گذاری‌ها هیچ مفهومی داره یا فقط به درد تاریخ ادبیات می‌خوره؟

آتفه چهارمحالیان: علیرضا جان به نظرم دست روی نکته­ی مهمی گذاشتی، چون از مخاطبان حرفه­ایِ ادبیات گرفته تا مخاطبان دور­تر مدام درباره‌ی این نام‌گذاری‌ها و اینکه مثلا فلانی منسوب به آن جریان است و دیگری منسوب به این جریان‌ می‌شنوم. منتها می‌خواستم اشاره کنم که فکر می­کنم چرا در این دوره تاریخی این اتفاق افتاده؛ این باید مهم باشه که تعدادی از اصحاب و سران این چند جریان در همه­ی این نحله­ها دیده می‌شن. به طور مثال شما مثلا پرویز اسلامپور را در نظر بگیرید که در شعر دیگری‌ها دیده می‌شه، بعد بخشی از این شعر دیگری­ها که به نوعی خودشون رو میراث‌دار موج نو می‌دونند می‌آیند ومانیفست شعر حجم رو ابداع می‌کنند، ازآن طرف، بعدتر موج ناب منشعب می‌شه که خودش را متاثر از تعدادی از شعرِ دیگری‌ها می‌دونه. اشاره کنم به مصاحبه­ای از بهرام اردبیلی که در آن خیلی ساده و سر‌راست گفته که اصلاً آن موقع ظاهراً در چه گروهی بودن و شاعر بودن گویا لازم و ملزوم همدیگر شده‌بودند و همینطور گروهی پس از گروهی دیگر در حال زاده‌شدن بود. با دریافت شخصی خودم در مجموع فکر می‌کنم عناصر مشترکی، هم در شعر حجم و هم موج نو، هم شعر دیگر وهم در شعر ناب می‌توانیم پیدا کنیم. اما از میان این جریان‌ها، شعر حجم بود که آمد و مانیفست داد و در واقع بسیار آگاهانه، گذری از امپرسیونیسمی که مثلا در شعر دیگری‌ها دیده می‌شد به سمت نوعی اکسپرسیونیسم ادبی انجام داد و یدالله رویایی آمد اعلام کرد که اصلاً شعر دیگر وجود نداره؛ لحظه­ای بارقه­ای بوده،  درخشیده و از بین رفته و شکل تبلور یافته، فرموله شده و در واقع منتهی به سبک آن را ما قرار است در شعر حجم ببینیم. می دانیم رویایی مذاکراتی با این افراد داشته برای امضا گرفتن‌ ازشان، در مورد امضا ندادن‌شان وتا جایی که من می‌دونم، بیژن الهی که (در همون مصاحبه‌ چالنگی اشاره می‌کنه) به نوعی تئوریسین شعر دیگر بود، تاکید داشته که نباید مانیفست شعر حجم رو امضاکنند، آنچه بهرام اردبیلی از آن به عنوان دام-چاله نام می‌بره. اما در ارتباط با چالنگی، تاکید و اصرار خود اوست که شعر دیگری خونده بشه و نه موج نابی. حتی در همون مصاحبه هم می‌گه که او ۱۰ سال فاصله داره از اولین زمان‌هایی که چیزی به نام موج ناب در حال پا گرفتن بوده‌است. به‌هر رو در این قضیه به نوعی روی همون تاثیرگذاری شاخص­ها می‌شه بحث کرد. اینکه گفتی شعر دیگر یک نام سلبیه و ایجابی نیست رو هم قبول دارم چون در مصاحبه­های دیگرهم که قبل­تر تک و توک انجام شده مشهوده. چالنگی، اردبیلی و یک مصاحبه شجاعی انجام داد. آریاپور حرف زد. حتی خود اون‌ها هم در قالب مثلاً یک، دو، سه، چهار یا «ا» تا «ی» نمی‌توانند شعرشان رو فورمولایز [صورت‌بندی] کنند و نمی‌تونن بگن که الان اینها بر مبنای این محورها شکل گرفته و آنها تعمد داشته‌اند. دو تا سه تا محور بوده گویا که یکی‌اش این بوده که بله شعر اجتماعی رو برایش تعریف دیگری دارند و بر امرِ فردیت شعری بر اساس اینکه ذهن شاعر به مثابه یک اثر هنری بیش از یک اثر هنری فردیت یافته باشه، تاکید دارند و روی نکته‌ی درستی دست گذاشتی که حالا با این حساب ما باید به عنوان یه جریان به این آثار نگاه کنیم یا یک سبک ببینمیش یا در واقع چه صورت‌بندی ادبی می‌تونیم براش قائل باشیم.

در همین دوسیه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی