فرهاد کشوری: «چهارده سالگی بر برف»ِ حسین آتشپرور
«چهارده سالگی بر برف»: یک شخصیت فرصت طلب، سمیع آذری که در هر شهری انواع مشابهاش کم نیست. افرادی که جمع اضدادند. در هر جایی جایشان است و مثل جیوه، در هر ظرفی که بریزندشان، به قالباش در میآیند.
«چهارده سالگی بر برف»: یک شخصیت فرصت طلب، سمیع آذری که در هر شهری انواع مشابهاش کم نیست. افرادی که جمع اضدادند. در هر جایی جایشان است و مثل جیوه، در هر ظرفی که بریزندشان، به قالباش در میآیند.
جِرق وجِرقِ اسپند بر آتش. دود. قربانیِ شتر. صدایِ تلاوت قرآن. شربت. سربندهای سبز و سرخِ هیهات مِنهَ ذلّه و مسافرِ کربلا.
«بانگ» این اثر را که سندی است بیهمتا از برخی رویدادهای ماههای نخست بعد از پیروزی انقلاب در چهل و یکمین سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ در شش بخش منتشر میکند.
«بانگ» این اثر را که سندی است بیهمتا از برخی رویدادهای ماههای نخست بعد از پیروزی انقلاب در چهل و یکمین سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ در شش بخش منتشر میکند.
«بانگ» این اثر را که سندی است بیهمتا از برخی رویدادهای ماههای نخست بعد از پیروزی انقلاب در چهل و یکمین سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ در شش بخش منتشر میکند.
«بانگ» این اثر را که سندی است بیهمتا از برخی رویدادهای ماههای نخست بعد از پیروزی انقلاب در چهل و یکمین سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ در شش بخش منتشر میکند.
قصههای مجموعه داستان «انتظار خواب از یک آدم نامعقول» مهدی گنجوی به یک آلبوم عکس میمانند و «عکس» چیست مگر جز لحظهای که ناگهان هست، و ناگهان نیست؟
داستانکهای مجموعه داستان مهدی گنجوی داستاننویس و پژوهشگر ساکن تورنتو لحظهنگاریها از لحظه هاییاند که ناگهان در زندگی پدیدار میشوند و سپس میگذرند.
نگاهی به رمان «زندهباد زندگی»، نوشته رعنا سلیمانی. روایتی تراژیک از یک سحرگاه تا سحرگاه اجرای حکم اعدام.
داستان در یک شبانهروز اتفاق میافتد: از یک صبح که زندانیان از خواب بیدار میشوند تا پیش از طلوع آفتاب روز بعد که زمانی است معین برای اجرای حکم محکومان به اعدام.
حتی غلت زدنتم میتونه لهجه داشته باشه. حرکت تنت. تصور کن. از ک به و. از و به ج. اینا رو باید همین الان بهت بگم نیلوفر.
کوچههای بهشت خرم و بهشت اِرم و بهشت شمس و بهشتهای دیگر موازی هم از شمال به جنوب شهرکی ساخته بودند که نامش بهشت ِامام بود وهست و این بهشت …
یک بار دیگر آمده است نقال تا از تصویر زندان در ده رمان بگوید؛ با تابلوهایی بر دیوار؛ با چوبی در دست؛ در مقابل تماشاچیان.
باید مسجدی بوده باشید و در دههی اول پس از انقلاب در شهرآرای تهران ساکن بوده باشید تا حلیمهخانوم را بشناسید. من البته نه مسجدی بودم و نه ساکن شهرآرا، ولی حلیمهخانوم را خوب میشناسم، خیلی بیشتر از مسجدیهای شهرآرا که نه از سر شوخی که از روی ارجگذاری او را آیتالله حلیمهخانوم مینامیدند. حلیمهخانوم در واقع عمهی من بود یعنی یکی از خواهرهای چهارگانهی پدرم، گرچه برای من و برادر خواهرهایم بیشتر مادری کرده بود تا عمهگی!
الاهه نجفی خویشاوندی دوری بین این داستان با داستانهای «با مردی با کراوات سرخ و «عروسک چینی شکسته من» گلشیری تشخیص داده است.
ماجرا کنار یک کیوسک رقم میخورد و در در تابستان ۶۱ در زندان قزل حصار با اعدام به پایان میرسد.
«راحله» نوشته کوشیار پارسی داستان عشق امید به راحله است در شهری که ابتدا فقط یک مسجد داشت.
داستانی که بر وصف بنا شده و در آرامش، یک زندگی از دست رفته را با تهرنگی از حسرت بازمیآفریند.
نشست تکنیکها در عمق داستان «اصطبل تشریفات» داستانی چند لایه را پدید آورده با روایتهایی مستقل.
داستانی در نقد نظامیگری و روابط ویژه در پادگانها که در رابطه یک سرباز رند با یک افسر شکل میگیرد.
این داستان یا تأکید بر تن شروع میشود و به مشکل بزرگی هم اشاره میکند: سرطان سینه
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.