از ما

از ما

مرتضی خبازیان‌زاده: باران سیاه

در کابل گویه است که بالای زور تسلیم نشو، الا اینکه زور پُرزور باشد و همگان گفته مه‌کنند که زورِ نداری پُرزور است. اینها در خاطر، نه یک افغانی پیسه در جیب، نه یک تکه نان قوتِ جان، از پُلچرخی بیرون رانده شدم.

ادامه مطلب »
از ما

بهروز شیدا: «یکی زخمِ دیگری را لگد می‌کند» – خوانشی از رمان مستانه خانوم، نوشته‌ی شیرین کبیری

می‌خواهیم رمان مستانه خانوم، نوشته‌ی شیرین کبیری، را‌ بخوانیم. می‌خواهیم چند وتر از دایره‌ی یک هستی‌ را در آینه‌ی سخنانی دیگر به‌‌کوتاهی‌ بخوانیم.

ادامه مطلب »
از ما

محمود رنجبر: مؤلفه‌های زمانمندی پیشبرد روایت بر اساس الگوی ژرار ژنت در رمان «وقت سایه‌های» محمود فلکی

در این پژوهش بر اساس الگوی زمانمندی روایت از ژرار ژنت، رمان وقت‌ سایه‌ها (۱۳۹۳) نوشته محمود فلکی مورد بررسی قرار گرفته است. در این رمان نویسنده‌ای تلاش می‌کند با مرور خاطرات، راز قتل عموی خود را کشف کند.

ادامه مطلب »
از ما

فرناز خسروی: یکی از آن‌ها

از میدان ساعت به سمت خیابان الرِقه می‌‌پیچم مثل همیشه ترافیک است. تا انتهای بلوار می‌رانم تا به خیابان مکتوم می‌رسم. به دنبال جای پارک هستم که علی زنگ می‌‌زند.

ادامه مطلب »
از ما

رضیه انصاری: درباره «سنگام» نوشته مهرنوش مزارعی

«سنگام و دیگر داستان‌ها» عنوان کتابی از مهرنوش مزارعی، نویسندهٔ مقیم آمریکاست که در سال جاری از سوی نشر رها در ونکوور کانادا به چاپ رسیده است. این کتاب، گلچین ۳۳ داستان کوتاهِ ویراسته از سه مجموعهٔ‌ منتشرشده از این نویسنده به نام‌های «بریده‌های نور»، «کلارا و من» و «خاکستری» را دربرمی‌گیرد. در این مجال کوتاه، داستان «سنگام» از این مجموعه بررسی می‌شود.

ادامه مطلب »
از ما

علی نگهبان: بازاندیشی زبان فارسی چونان ضرورتی برای گذار به مدرنیته- پیگیری اندیشه‌ی زبان‌ باز در کارهای داریوش آشوری

کار داریوش آشوری پهنه‌ی گسترده‌ای را می‌پوشاند از تلاش برای بازاندیشی و بازآفرینی زبان فارسی، جستارهای ادبی، بررسی‌های فرهنگی یا ایستارهای سیاسی. اما کدام رشته این گستره‌ی پهناور را به هم پیوند می‌دهد؟

ادامه مطلب »
از ما

حسین آتش‌پرور: نقش جهان

آن ماهِ تابان را که مى‌بینى، یوسفِ کنعان است. یوسفِ کنعان در وسطِ بشقابِ سفال نشسته است. آن عمارت هم عالى‌قاپوست و آن نگارشیرین رفتار

ادامه مطلب »
از ما

وحید ذاکری: آزاده و بایِسته

راه دیگری نخواهم داشت. استادْ «بایسته» را خواهم کشت. چگونه؟ در راه بازگشت از آزمایشگاه به خانه خواهد بود. نشسته بر صندلی خودرواش. در حال تماشا کردن بیرون خواهد بود؟ ذهن انسانی‌اش نور چراغ‌های خیابان را در سرعت به شکل خطی پیوسته خواهد دید؟ شاید.

ادامه مطلب »
از ما

 حافظ موسوی در گفت‌وگو با حسین حضرتی: خاستگاه‌های شورش در ایران باستان در رمان «داو»

ته احضار گذشته به امروز و نه غوطه‌ور شدن در گذشته‌ی تباه شده. حسین حضرتی در رمان «داو» می‌خواهد آنچه را که تاریخ نمی‌تواند بیان کند، مقابل ما قرار دهد. رمان او در زمان شکست ایرانیان از اعراب و در شیراز اتفاق می‌افتد. حافظ موسوی با او گفت‌وگو کرده است.

ادامه مطلب »
از ما

فرخنده حاجی‌زاده: «دلِ سیم پیچ» – معرفی مجموعه داستانِ پژمان سلطانی

من پدر هفتاد و چهار بچه هستم مجموعه‌ی ۲۹ داستان کوتاه است که به قلم پژمان سلطانی در نشر مهری در لندن منتشر شده. قرار بود این کتاب در تهران منتشر شود اما مجوز نگرفت. نظر فرخنده حاجی‌زاده درباره این کتاب را می‌خوانید:

ادامه مطلب »
از دست ندهید

محمدرفیع محمودیان: (جهان موازی) در ادبیات

جهان موازیْ جهانی محدود و فاقد ساختار اجتماعی است. فقط جنبه‌هایی از زندگی را پوشش می‌دهد و به آن خاطر از هر گونه شکوهی تهی است. برای زیست موقت، زیست گهگاهی است. غایتی سیاسی اجتماعی نیز در طراحی آن در کار نیست.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

بهروز شیدا: دست‌های خسته‌ی نویسنده‌گانِ خرابِ کافه‌ها

در هر دو رمانِ کافه رنسانس، نوشته‌ی ساسان قهرمان و اتفاق آنطور که نوشته می‌شود می‌افتد، نوشته‌ی ایرج رحمانی کافه‌ای هست که پاتوق آفریننده‌ی یک رمان است. مشتریانِ دو کافه‌ی کافه رنسانس و اتفاق آنطور که نوشته می‌شود می‌افتد، ماجراهایی یک‌سان را نمی‌زیند. خاکی که این دو کافه بر آن روییده‌اند اما از یک زمین اند. واژه‌ها بسیار اند: کافه، خاک، زمین، تخیل، اتفاق.

ادامه مطلب »
از ما

حسین حضرتی: «داو»

اکثریت مردم شیراز در این رمان پیرو آیین زرتشتی و رسم و رسوم نیاکان خودند. اما در زیر پوست جامعه گروه‌هایی از مزدکیان حضور دارند که مخفیانه به ترویج عقاید خود و مبارزه با اشغالگران عرب و دست‌نشاندگان ایرانی آن‌ها می‌پردازند.

ادامه مطلب »
از ما

لیلا تقوی: اتاق سفید

چراغ‌های ساختمان روبه‌رو همیشه روشن بود. نوری سفید و زننده  که منبع آن روی سقف و دیوارهای آن‌طرف معلوم نبود، عرض کوچه را طی می‌کرد، از پرده‌های تور قلاب بافی اتاق رد می‌شد و یک راست می‌نشست توی چشم‌های بی‌خواب من.

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: دانیال و پدرش

از تخت لیلی فاصله می‌گیرد. فهمیده که لیلی به شنیدن حرف‌های او علاقه دارد و یا تظاهر می‌کند که علاقه دارد. ادامه می‌دهد: وقتی پسر توی شکم داری اینطور هستی. برعکس وقتی دختر داری آرامی و همه‌اش دلت می‌خواهد دور و برت بگو و بخند و شادی باشد.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

شهریار مندنی‌پور: دیوانه‌ای سنگی…

دِهی بود و دهی نبود. یک دهی بود و چاهی بود. توی هر دهی هم حتمنا یک دیوانه ای هست و صد عاقل. عاقل‌های آن دهی که بود،  دایم به اندروای و هول و ولا بودند که نکند  دیوانه سنگ را بیندازد توی چاه.

ادامه مطلب »