
فاطمه آزادی: لباسی که مانه آرزو داشت آن را نقاشی کند
کلمهی زیبایی در نظر ف با عشق، جدایی، دلشکستگی و جبر همراه شد و کلمهها آهنگی عاشقانه را در گوشش به صدا درآوردند.
کلمهی زیبایی در نظر ف با عشق، جدایی، دلشکستگی و جبر همراه شد و کلمهها آهنگی عاشقانه را در گوشش به صدا درآوردند.
توان و قدرت زبان تا کجاست؟ توان زبان در رساندن منظور گوینده تا به چه حد است؛ آیا افزوده بر آن دارای آن قدرت هست که ذهنیت و زیست ما در گسترهی زیست را شکل دهد؟
داستان بلند «یکروز با هفتهزار سالگان» که به غزل میماند، ذهنهای «معمولی» را با اندیشهها، احساسات و خاطرههای گفتنی آنها بهگونهای فارغ از منطق، دستور زبان یا کنترلهای اخلاقی، توضیح میدهد. بدین قرار نویسنده «واقعیت» را به دست آشفتگیهای اندیشه سپرده تا به «رمان واقعیتگرایانه» آنقدرها لطمه نزند.
در افسانهی کهن غولی از عمق اعصار، ناتوان از رهپویی، به ترفندی رذیلانه بر دوش سلیم نامی مینشیند و پاهای تسمهوار خویش بر بدن او دوال کرده و هرآنچه خواهد فرمان میدهد.
آنها دو نفر بودند. در جادۀ اسالم میرفتند. یکیشان آخوند بود. دیلاق. در آستانۀ سی سالگی. با ریشی به قاعدۀ آخوندی. عینکی. دور لب پایینش که ریشش نمیپوشاند و روی پرههای دماغش، زیرِ دماغیِ عینک، ردپای ضایعۀ پوستی سالها پیش.
از تیرکها بدم میآمد. تیرکهای سقف را میشمردم، تمامی نداشت. خسته میشدم. خواب آلود میشدم. بلند میشدم میرفتم سراغ دادا.
سهشنبه ۲ آبان در نشریه «ایران آزاد» با خاستگاه ملیگرایانه مقالهای منتشر شد به قلم مهشید امیرشاهی. این مقاله در میان مجموعه مقالات امیرشاهی به یادگار باقی میماند. به همین سبب هم آن را در نشریه ادبی بانگ، یک هفته بعد از انتشارش در ایران گلوبال، بازنشر میکنیم.
چند ماهی است که با سوزان آشنا شدهام. میتواند شخصیت خوبی برای یک داستان باشد. تازگی در اداره ما استخدام شده. اعتماد به نفس و بحثهای دائمش با تام و کِن توجهام را جلب کرده است.
پاهام روی هم کلید میشود گاهی. روی تختم، روی روتختی سبز سدری. با تخت فرو میروم در خون. تختم با رو تختی سبز سدری روی دریای خون است. فرومیروم در پیکر خونین زن جوانی در کارون. من و مهری.
چاپ نخست مجموعه شعر داوود بیات در نشریه ادبی بانگ. شاعر مینویسد: [در روزهای انقلاب] هر چیزی بهجز همانی که میدیدم و تجربه میکردم برایم اهمیت نداشت. گاهی آدم شُخم میخورد، حتی اگر پیش از این زمین بایری بوده باشد. شُخم خوردم و همراه جمع شدم.
می توانستم باز هم در واتساپ پیام بگذارم و بگویم که بالاخره آن چای «گیوکوروی» ژاپنی را که خواسته بودی برایت پیدا کردم و فقط منتظرم که پاسپورتم را بدهند تا خودم برایت بیاورم.
ح. طاهباز دستنویس یکی از آخرین آثار هدایت را برای نخستین بار در نشر پیام در آلمان به چاپ سپرده است. او در این مقاله ارزش این کتاب را به ما یادآوری میکند.
در چارچوب گفتمان مهماننوازی دریدا، مهاجر توسط خانهای گروگان گرفته میشود. زیرا اینگونه نیست که فرد بتواند به مدد کنش و هویت اجتماعی خود به مکان زندگیاش معنا ببخشد، بلکه مسکنی که سبک زندگی در آن از پیش مقرر شده است، خود را بر مهاجر تحمیل میکند.
قاضی ربیحاوی میگوید: یکی از کارهای ادبیات کشف حسها و حالات پنهان در وجود آدمیست و برملا کردن آن چیزهایی که ما حتی از خود خودمان هم پنهانش کردهایم. بازنشر گفتوگویی با او درباره ساز و کار سانسور در جمهوری اسلامی.
ارواح سرگردان اولین اثر سسیل پین درباره مهاجرت است. این کتاب ساده و کوتاه چند ماه پس از انتشار به چند زبان ترجمه شده و ستایش منتقدان را برانگیخته است. اهمیت کتاب اما در تجربهگرایی است.
هنوز چند دقیقهای از رسیدن به خانه نگذشته بود که زنگ اف اف به صدا آمد. بیموقع بود. زن از پنجرهی اتاق مهمانخانه که مشرف به کوچه بود به بیرون نگاهی انداخت و کسی را ندید.
دود نمیگذاشت برود جلوتر. تیر ناکارش کرده بود. شانهی راست را از زور درد با دو دست سفت چسبیده بود. آن روز کسی حکم تیر صادر نکرده بود. او تنها زخمیِ بداقبالِ خیلِ معترضان بود.
در جهان داستان «وارثان درگذشته» از آخرین آثار به جای مانده از محمد محمدعلی سرکوب و کشتار ادامه پیدا میکند. راهکاری که نویسنده ارائه میدهد این است که باید «ایمان بیاوریم به آنچه هستیم و نیستیم.» این همان وصیت ادبی محمد محمدعلیست.
اسم من، پروا بود و فامیلیام قربانی. کلاس چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانهاش مُرد، دلم میخواهد بگویم چطور کشته شدم.
داستان تازه محمد محمد علی هم حال و هوای گزارشی دارد و هم یک مسأله اجتماعی را به شکل نمادین بیان میکند.
شخصیت تو شفاف و حرفهایت پیچیده بود. مگر ذهن فیلسوفانهی تو میتوانست به زندگی نسبت شفافیت بدهد؟ اما شعرت نقطهی اتصال این شفافیت و پیچیدگی بود تا عادل باشی و هر کس به اندازهی توانش از آن برچیند.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.