بهروز شیدا: توپ هنوز در زمین ما میچرخد -در جستوجوی فوتبال در اتاقِ کار، سفری در ذهنِ سیال
بهروز شیدا – از فوتبال چه بنویسیم که ننوشته باشند؟ چه بگوییم که نگفته باشند؟ کجا را بگردیم که نگشته باشند؟
بهروز شیدا – از فوتبال چه بنویسیم که ننوشته باشند؟ چه بگوییم که نگفته باشند؟ کجا را بگردیم که نگشته باشند؟
خواجه افضلالدین؛ حَسّان العجم؛ سلامٌ علیکم. ماییم شیخ؛ در شب چل سالگی؛ دام نهاده و سیر از زندگی. مدتی است به خوابمان نمیآیی. مگر نمیدانی غیر از رویای تو دلخوشی دیگری نداریم؟ روزگارمان شده است دود گرفتن و دست زیر چانه گذاشتن و به گوشهای خیره ماندن.
در بیداری بعد از کودتای ۲۸ مرداد چند تن نقش اساسی داشتند. از زمرهی اینها میتوان به جلال آل احمد، احمد شاملو، و از نسل یک دهه جوانتر، به فروغ فرخزاد، رضا براهنی، و غلامحسین ساعدی اشاره کرد.
شبهای پرشور با ژوزفین را، کدام مردی بود که دلش نخواهد؛ آن بالاتنهای که مثل بخار چای در استکانِ کمرباریکِ بلورینِ شرقی، زیر نور آفتاب میرقصید و به آسمان میرفت و یکهو عطرش پخش میشد توی فضا و آن گونههایی که سایهاش روی ساعتِ شماطهدارِ دو پاندوله میافتاد.
تنها انتشارِ رمانِ «الیاس در نیویورک» ترجمهایست به زبان فرانسه که در سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات فایار منتشر شد. بریدهی کوتاهی از این رمان تحتِ عنوانِ «برخوردِ نزدیک در نیویورک» در سال ۱۳۸۳ در نشر جامهداران در تهران منتشر شد. در فرازی از این رمان براهنی در قالب سرگذشت چند زن محکوم به اعدام در زندان اوین برای کشتار زندانیان سیاسی بیان ادبی استادانهای یافته است.
نظر روبگریه، در رمان نو، انسان به دنیا خیره میشود اما دنیا نگاهش نخواهد کرد و این مسئله هرگونه نمادگرایی و برتری را از میان برمیدارد. وظیفه نویسنده این است که دنیای مادی را توصیف کند، نه آنکه آن را کاراکتریزه کند و خود را در آن شکل دهد.
بهروز ناصری با لحن و بیان استادانهای یکی از داستانهای قباد آذرآیین از مجموعه «شب مشوق» را در بانگ نوا اجرا کرده است. میشنوید.
و نیمۀ شبانگاه، سال تحویل میشد. به تقویم نیاز نداریم ما که ساعت تحویل بدانیم. ارغوان میگوید به ما که آخرین تپشهای قلب زمستان کی است. پچپچۀ شبنم با کاهگل بام میگوید که کدام تپش خاک، آغاز بهار است.
براهنی از اجبار تا تأثیر، سفری کرده است به درازای تاریخ ادبیات امروز و فردای ایران. سفری که از اجبار به لیسیدنِ متنی که به آذری نوشته بود آغاز میشود، و تا تأثیرگذاری در ادبیات امروز و فردای ایران پیش میآید. از اجبار تا تاثیر راهِ درازی است.
درون ظرف، آلتی مردانه غوطهور بود میان مایعی سبزْآبی. سریع نگاهی انداختم به تخت و شوهر. میانهی بدنش انگار با لایهی اضافهای از ملافه پوشانده شده بود. داد زدم: «چه کار کردی سیاما!؟»
حسین نوشآذر و امیر محمدی در یک گفتوگوی صمیمانه دونفره تم «عشق» و مرگ» در دو داستان نوشته محمدی را با توجه به جنس نظرگاه این دو داستان بررسی میکنند.
بار اول که برهنگیمان بهم رسید هول کرده بودم. خیس آب شدم. تا نگفته بودی نمیدانستم. دست خودم نبود. دست خودم نیست.
رمان “باد ما را با خود برد”، روایت سه مقطع زمانی را با جهتگیریهای سیاسی و تحلیل فرا رویههای فرهنگی پیش روی مخاطب میگذارد، روایتی از منظر زبانشناسی اجتماعی و الگوی تعدی، زاویه دید ایدئولوژیک، نظام باورها، ارزشها و مقولهها که بر پایهی پارامترهای فرهنگی و عقیدتی استوارگشته است.
در نگاه اول، از دور، مانکنی نشسته بود؛ سر خم کرده روی دست مشت شده زیر چانه اما از نزدیک، معلوم میشد مانکن نیست. اولاً به این دلیل که مانکنها را اغلب ایستاده میسازند و دوماً از نزدیک میدیدی که فقط یک تنه است به شکل استوانهای نامتوازن و دو دایره یکی برای سر و دیگری برای مشت، همین.
سِفر خروج ماجرای مهاجرت – تبعید – گریز یک مرد افغان به ایران است؛ موسی، سیودو ساله. سالهای پایانیی دههی ۱۳۸۰ خورشیدی است. روزهایی چند به دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوریی ایران مانده است؛ به انتخاباتِ ۲۲ خردادماه سال ۱۳۸۸؛ به رقابت محمود احمدی نژاد، محسن رضایی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی.
صبح اول فروردین هزار و سیصد و هشتاد و یک، جلوی تلویزیون نشسته بودم و داشتم به تکه تکههای پازلی که بهرنگ از صبح زود داشت کنار هم میچید نگاه میکردم. پازل را هفتهی پیش از آن برایش خریده بودم. خانهای آجری، با پنجرههای بزرگ که رو به برکهای پر از مرغابیهای رنگ به رنگ باز میشدند.
میروم زیر دوش، آب قطع است، شیرفلکه را که نبسته بودم! درست یادم نمیآید. دنبال آچار میگردم، آخرین بار کجا بود، میروم پشت پنجره، پرده افتاده روی زمین،کنار سرمریم که خون بسته.
در رویکرد شعری رضا براهنی میتوان طیفی از بیانگری تشدید شده تا نابیانگری در نظر گرفت که یک سویش کتاب “ظل الله” (۱۳۵۴) و سوی دیگرش کتاب “خطاب به پروانهها” (۱۳۷۴) است.
بلوغ مرحلهی مهمی در زندگی هر فرد است و آیینهای تشرف به بلوغ از جملهی کهنترین آیینهای بشری هستند. در همه ی این آیینها، فرد نوبالغ نیازمند کسب شناخت عمیقتری از خویشتن است تا نقش تازه ای در جایگاه تازه ای بر عهده بگیرد.
از بالکن میشد تا دوردستهای دور را دید. اینجا در آخرین طبقهی آپارتمانی در هایدلبرگ، انگار از بلندای بِهمِرد چشم به دشتهای روبهرو داشتم. هرگاه آن انتها گردوغبارِ باران برمیخاست، دهدقیقهای طول میکشید تا موکبش برسد به ما. تنها نکتهی مثبت این آپارتمان نقلی همین چشماندازش بود.
تفاوت شعر را با قصه و گزارش دقیقاً در این نکته میدانم که آیا آن کسی که دارد چیزی را بیان میکند میخواهد از حسهای خودش و از خبرهایی که از خارج گرفته به ما گزارش بدهد، یا اینکه میخواهد واکنشهای ذهن خودش نسبت به آن خبرها را به اطلاع ما برساند؟ من این دومی را شعر میدانم.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.