از ما

از ما

عباس شکری: پرتاب از سکوی نیستی به هستی

داستان بلند «یک‌روز با هفت‌هزار سالگان» که به غزل می‌ماند، ذهن‌های «معمولی» را با اندیشه‌ها، احساسات و خاطره‌های گفتنی آن‌ها به‌گونه‌ای فارغ از منطق، دستور زبان یا کنترل‌های اخلاقی، توضیح می‌دهد. بدین قرار نویسنده «واقعیت» را به دست آشفتگی‌های اندیشه سپرده تا به «رمان واقعیت‌گرایانه» آن‌قدرها لطمه نزند.

ادامه مطلب »
از ما

ایرج خواجه‌پور: «ذات روایت بر دوش راوی و کاتب» – رمانِ «پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا» نوشته‌ی احمد درخشان

در افسانه‌ی کهن غولی از عمق اعصار، ناتوان از ره‌پویی، به ترفندی رذیلانه بر دوش سلیم نامی می‌نشیند و پاهای تسمه‌وار خویش بر بدن او دوال کرده و هرآنچه خواهد فرمان می‌دهد.

ادامه مطلب »
از ما

ت. پکچین: آن دو نفر

آنها دو نفر بودند. در جادۀ اسالم می‌رفتند. یکی‌شان آخوند بود. دیلاق. در آستانۀ سی سالگی. با ریشی به قاعدۀ آخوندی. عینکی. دور لب پایینش که ریشش نمی‌پوشاند و روی پره‌های دماغش، زیرِ دماغیِ عینک، ردپای ضایعۀ پوستی سال‌ها پیش.

ادامه مطلب »
از ما

محمد کلباسی: دادا

از تیرک‌ها بدم می‌آمد. تیرک‌های سقف را می‌شمردم، تمامی نداشت. خسته می‌شدم. خواب آلود می‌شدم. بلند می‌شدم می‌رفتم سراغ دادا.

ادامه مطلب »
از ما

مهشید امیرشاهی: به دو دلیل

سه‌شنبه ۲ آبان در نشریه «ایران آزاد» با خاستگاه ملی‌گرایانه مقاله‌ای منتشر شد به قلم مهشید امیرشاهی. این مقاله در میان مجموعه مقالات امیرشاهی به یادگار باقی می‌ماند. به همین سبب هم آن را در نشریه ادبی بانگ، یک هفته بعد از انتشارش در ایران گلوبال، بازنشر می‌کنیم.

ادامه مطلب »
از ما

خورشید رشاد: فرورفتگی در خون

پاهام روی هم کلید می‌شود گاهی. روی تختم، روی روتختی سبز سدری. با تخت فرو می‌روم در خون. تختم با رو تختی سبز سدری روی دریای خون است.  فرومی‌روم در پیکر خونین زن جوانی در کارون. من و مهری.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

داوود بیات: مُردن به وقت رمز شدن

چاپ نخست مجموعه شعر داوود بیات در نشریه ادبی بانگ. شاعر می‌نویسد: [در روزهای انقلاب] هر چیزی به‌جز همانی که می‌دیدم و تجربه می‌کردم برایم اهمیت نداشت. گاهی آدم شُخم می‌خورد، حتی اگر پیش از این زمین بایری بوده باشد. شُخم خوردم و همراه جمع شدم.

ادامه مطلب »
از ما

مهدی احمدی: واتساپِ کاغذی

می­ توانستم باز هم در واتساپ پیام بگذارم و بگویم که بالاخره آن چای «گیوکوروی» ژاپنی را که خواسته بودی برایت پیدا کردم و فقط منتظرم که پاسپورتم را بدهند تا خودم برایت بیاورم.

ادامه مطلب »
از ما

حمید فرازنده: تأملاتی ناگزیر پیرامون مهاجرت

در چارچوب گفتمان مهمان‌نوازی دریدا، مهاجر توسط خانه‌ای گروگان گرفته می‌شود. زیرا این‌گونه نیست که فرد بتواند به مدد کنش و هویت اجتماعی خود به مکان زندگی‌اش معنا ببخشد، بلکه مسکنی که سبک زندگی در آن از پیش مقرر شده است،  خود را بر مهاجر تحمیل می‌کند.

ادامه مطلب »
از ما

جست‌وجوی خدا در هیاهو – در گفت‌وگو با قاضی ربیحاوی

قاضی ربیحاوی می‌گوید: یکی از کارهای ادبیات کشف حس‌ها و حالات پنهان در وجود آدمی‌ست و برملا کردن آن چیزهایی که ما حتی از خود خودمان هم پنهانش کرده‌ایم. بازنشر گفت‌وگویی با او درباره ساز و کار سانسور در جمهوری اسلامی.

ادامه مطلب »
از ما

پیمان وهاب‌زاده: فاطی و جمیله

هنوز چند دقیقه‌ای از رسیدن به خانه نگذشته بود که زنگ اف اف به صدا آمد. بی‌موقع بود. زن از پنجره‌ی اتاق مهمانخانه که مشرف به کوچه بود به بیرون نگاهی انداخت و کسی را ندید.

ادامه مطلب »
از ما

امیرعطا جولائی: کوچه‌ی گم

دود نمی‌گذاشت برود جلوتر. تیر ناکارش کرده بود. شانه‌ی راست را از زور درد با دو دست سفت چسبیده بود. آن روز کسی حکم تیر صادر نکرده بود. او تنها زخمیِ بداقبالِ خیلِ معترضان بود.

ادامه مطلب »
از ما

حسین نوش‌آذر: وصیت‌ ادبی محمد محمدعلی

در جهان داستان «وارثان درگذشته» از آخرین آثار به جای مانده از محمد محمدعلی سرکوب و کشتار ادامه پیدا می‌کند. راهکاری که نویسنده ارائه می‌دهد این است که باید «ایمان بیاوریم به آنچه هستیم و نیستیم.» این همان وصیت ادبی محمد محمدعلی‌ست.  

ادامه مطلب »
از دست ندهید

الهه هدایتی: پروا

اسم من، پروا بود و فامیلی‌ام قربانی. کلاس‌ چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته‌ شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانه‌اش مُرد، دلم می‌خواهد بگویم چطور کشته شدم.

ادامه مطلب »
از ما

برای شاعر فقید شمس آقاجانی- فریبا صدیقیم: «نرود جای خالی‌ات نرود از دست»

شخصیت‌‌ تو شفاف و حرف‌‌هایت پیچیده بود. مگر ذهن فیلسوفانه‌‌ی تو می‌‌توانست به زندگی نسبت شفافیت بدهد؟ اما شعرت نقطه‌‌ی اتصال این شفافیت و پیچیدگی بود تا عادل باشی و هر کس به اندازه‌‌ی توانش از آن برچیند.

ادامه مطلب »
از ما

مادح نظری: حلاجی

در این فصل از سال اینجا پرنده هم پر نمی‌زد، چه برسد به آشوبی که آن بیرون پاگرفته بود. حالا که همه چیز از تراز افتاده بود، حس می‌کرد تعادلش را از دست داده.

ادامه مطلب »
عباس صفاری (زاده ۱۳۳۰ – درگذشته ۷ بهمن ۱۳۹۹) [۱] شاعر، طراح، نقاش، و مترجم ایرانی بود که در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کرد. او در بهمن ۱۳۹۹ به دلیل ابتلا به بیماری کروناویروس ۲۰۱۹ در آمریکا درگذشت. نشریه ادبی بانگ یاد و خاطره او را گرامی می‌دارد.
از ما

بهروز شیدا: خوابِ سپید در قابِ سیاه- نگاهی کوتاه به هفت شعرِ مصور – عینی‌ی کتابِ دوربین قدیمی و اشعار دیگر، نوشته‌ی عباس صفاری

در کتاب دوربین قدیمی و اشعار دیگر، نوشته‌ی عباس صفاری تابلوهای بسیاری بر آلبومی پُرپرنده و باران چسبانده شده‌اند؛ شعر – نقاشی‌هایی که کلمه را ابزار آفرینش نقش کرده‌اند؛ نقش را ابزار عریان کردنِ زبان. رابطه‌ی این شعر – نقاشی‌ها و زبانِ استعاری چیست؟

ادامه مطلب »