
قاضی ربیحاوی: موسی
خبر مرگ موسی ناگهانی بود. کسی باورش نمیشد. همه هاج و واج مانده بودند. خبر را همان صبح مجید آورد. ما نشسته بودیم و بازوهای بیکارمان را روی لولههای کلفت یله داده بودیم. هیچکس حرفی نمیزد.
خبر مرگ موسی ناگهانی بود. کسی باورش نمیشد. همه هاج و واج مانده بودند. خبر را همان صبح مجید آورد. ما نشسته بودیم و بازوهای بیکارمان را روی لولههای کلفت یله داده بودیم. هیچکس حرفی نمیزد.
صد دلاری را داخل دستگاه رولت کرد و شمارههای یک، نه، هشت و نه را پر کرد و دکمۀ بزرگ قرمز را فشار داد. گردونه چند بار چرخید و روی هیچ کدام از آنها ننشست. شرط را سه برابر کرد و دوباره همان شمارهها را زد. گردونه چرخید و دوباره هیچ کدام از آن شمارهها نبردند.
نیما بر این باور بود که ذهن انسان باید در طبیعت، و از طریق طبیعت کار کند، تا قدرت اعتراف و بازگویی شکستها و خطاهایش را داشته باشد، بیآنکه درصدد برآید ازدنیای مادّی بگریزد.
در رمان «توکای آبی» نوشته حامد اسماعیلیون روند مهاجرت یک فعال سیاسی و پیامدهای آن در زندگی او را بررسی کردهایم.
جمشید دیگر خود را متعلق به جهانِ زندگان نمیدید و فکر میکرد که تا پا از بیمارستان بیرون بگذارد، رهگذرانِ پیادهرو رازش را از پیشانی خواهند خواند و از او دوری خواهند کرد. قسمتِ پُرِ لیوان این بود که حداقل از یک بیماریِ لاعلاج میمُرد و نه یک مرگِ خندهآور آنچنان که در خاندانِ او مرسوم بود.
روانشناس رمان کیکاووسی نه تنها میکوشد با پرسشهای مکرر خود به معمای قتلهای عجیب پی ببرد، بلکه از منشی خود – که از شمّ پلیسی هم بیبهره نیست – میخواهد متهم را دنبال کرده، مدارکی جهت اثبات جرم متهم بیابد و در واقع، نقشی معادل “کارآگاه” به او میدهد.
به زبان فارسی دو ترجمه از گیلگمش در دست است: ترجمه احمد شاملو و ترجمه داود منشیزاده. در این میان فقط ترجمه شاملو آماج حملات متعدد قرار گرفته. این موضوع را بررسی میکنیم.
در زنان بدون مردان سخن بر سرِ سرگذشت پنج زن است. نقطهاشتراکِ آنها دغدغهی بکارت است؛ رنجِ پنهان و عریان از دغدغهای زنستیزانه و دردآور. آنها بر مبنای نگاههای متفاوتشان به هستی و عشق از ماجراهایی غریب میگذرند و فرجامهای گوناگون مییابند.
همین که سر برداشت دید رانندهی تاکسی از آینهی جلو نگاهش میکند. حتما دنبال فرصتی میگشت سر صحبت را باز کند. همان اول هم که مقصدش را گفته بود راننده مشکوک نگاهش کرده بود، انگار میخواست بگوید: چرا آنجا؟
دشمنی بین پدرم و پسرعمویش، خبیر، از همان وقتی که چشم باز کردیم، جزئی از زندگی ما شده بود، و آن روز که پدرم گفت که برمیگردد و در را پشت سرش بست، من و خواهرم نگران به هم نگاه کردیم، احساس میکردیم که از آن جنگ و جدال برنمی گردد.
موضوع محوری رمان، مادر و زمین، انسان و طبیعت است. هدف نویسنده تاکید و هشدار دادن مردم به آن نکته است که زمین با تمام صبر و تحمل ازلی احتیاج به محبت و غمخواری دارد. و نه تنها زمین، بلکه آب، ماهی، پرندگان، حیوانات همه در یک حلقهاند و انسان در محور این حلقه قرار دارد.
در مجموعهداستان روشنفکر کوچک، کلماتِ شادی و شوق و کِیف از فرکانس بالایی برخوردارند و شخصیتها مثل قهرمانانی نجاتیافته از بیعدالتی رفتار میکنند تا مجرمانی گرفتار. آنها پیش از آنکه به زندان برسند در کمیته شکنجه شدهاند ولی آن را به سخره و بازی گرفتهاند.
یک تمثیل داستانی درباره مرگ سلطان بس سالخوردهی یک کشور خیالی و تدارک برگزاری مراسم خاکسپاری او در یک تابستان داغ با تکیه بر دیوانسالاری اداری آشفته.
گزارش مستندی که رضا براهنی از شکنجههای مرسوم در ساواک به دست میدهد و در یکم مارس ۱۹۷۶ با عنوان «جلاد شاه» در «نمایه سانسور» (index on censorship ) و بخشهایی از آن در ۲۱ آوریل ۱۹۷۶ در صفحه ۲۹ نیویورکتایمز منتشر شده، اولین گام موثر براهنی در مبارزه با دستگاه مخوف ساواک است.
آب از رانهای ماهی شره کرد روی پاهایش. گمان کرد خودش را خیس کرده، دست برد زیر تنبانش. اما وقتی زیر دلش منقبض شد، قدمها را تندتر کرد تا از زمین سنگلاخی بگذرد.
این مطلب چند ماه بعد از کشته شدن محمد مختاری (به دست دژخیمان حکومت جمهوری اسلامی) نوشته شد و در همان وقت در چشم انداز شماره ۲۰ چاپ شد. یاد محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و احمد میر علائی، و همه اندیشمندان آزادهای که جان در راه آزادی فدا کردند گرامی باد.
اهمیت شعر مختاری در این است که موفق میشود از دل بینظمی، نظمی حماسی بیرون بکشد و شعری بیافریند که برای شعر بلند بعد از او هنوز الهامبخش و پیشنهاددهنده است.
داستان نه منظر از جمله افسانههایی است که طی قرنها نقالان ایرانی در مرکز اجتماع و در قهوهخانهها برای مردم بیان میکردند و شنیدن این نقلها یکی از مهمترین سرگرمیهای مردم این مرز و بوم بود.
میگوید: وَ وقتی بِ باران بییاد یه پا زودتر خیس میشه… از از زانو به پایین… میگوید: ز زانوم تیرخورده بود… خ خیلی وقت پیش…میگوید: میمیدونم حواستان از از گوشه چشم، به من بود…
در رمان «گربههای پرنده» نوشته احمد خلفانی آنچه که بیش از همه به کنش شخصیتها جهت میدهد، نیاز آنها به ارتباط است. همه عناصر داستان در خدمت نیاز به «وصال» قرار گرفته است.
«بانگ» این اثر را که سندی است بیهمتا از برخی رویدادهای ماههای نخست بعد از پیروزی انقلاب در سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی بازنشر میکند.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.