غلامحسین ساعدی: گردبادی به نام انقلاب
گردبادی که در سالهای ۷۰ـ ۱۹۷۷ به نام انقلاب در سرتاسر ایران وزید و چرخید و همه چیز را درهم ریخت، ابتدا قیام عظیم همه تودهها بود.
گردبادی که در سالهای ۷۰ـ ۱۹۷۷ به نام انقلاب در سرتاسر ایران وزید و چرخید و همه چیز را درهم ریخت، ابتدا قیام عظیم همه تودهها بود.
انقلاب ریشهایترین تضادهایِ تاریخی و اجتماعیِ ایران را علنی کرد. قصّهنویسیِ فارسی در برابرِ آشکاریِ این حقیقتِ تلخ واکنشی صادقانه و توأم با مسئولیت نشان داد: نویسندهی ایرانی برایِ فهمِ وضعِ تاریخیِ جامعه، در آینهی نقد و درنگِ یکدیگر، وَ ناظر به تأمّلی جمعی مینوشت.
زن جوان در قاب پنجره ایستاده و میخواهد خودش را پایین بیندازد. من که نه دهانی دارم، نه حتا چهرهای، باید اتفاقات حاضر را در ذهن خودم مرور کنم. شاید بعدها کسی اینها را بشنود، بیاید سراغمان و ما را از این قابها بکشید بیرون.
«گذرنامه» مجموعهداستانی خواندنی است با نثری ساده و روان و چون نمیخواهم با خلاصهگویی شوق خواندنش را کاهش دهم، تنها به نکتههایی چند در بارهی آن اشاره میکنم.
آسیبگاهی که در شعرهای هوشنگ چالنگی شکل میگیرد، متاثر از قوتها در شعر اوست: دریافتها و فرازهای شعری در طی زمان رویکردی انعطافپذیر نشان نمیدهند و در همان فرازهایی که یافته است، دچار ایستایی میشود.
احمد خلفانی، نویسنده مقیم آلمان در برنامه انجمن ادبی ایرانیان فرانکفورت در طی سخنانی کتاب «داستان در بوته» مجموعه مقالات رضا خندان مهابادی را بررسی کرد. متن سخنان خلفانی را میخوانید:
دکمهی پخش صوت را میفشارم تا سنگینی سکوت اتاق بشکند. دردِ دل کردن با زنی غیرایرانی همیشه برایم آسانتر بوده است. خودم را راضی کردهام که نادیا عشق را نمیفهمد؛ هزارتوی رنجِ فراق مدام و شوق وصالی که این همه راه را از شرق به غرب پیموده است. وقتی راه عاشقی را نرفته باشد، راه فارغ شدن از آن را هم نمیداند.
مرتضا نگاهی – صادق چوبک شاعر نبود و ادعای شاعری هم نداشت اما مانند هر ایرانی دیگر، گاه، از دل برآمدههایی در ذهنش شکل میگرفت و روی کاغذ جاری میشد. در اوایل “چکامه”شان میخواند ولی بعدها نام “ترانه” بر آنان گذاشت. آرزو داشت که آن “ترانه”ها روزی، روزگاری منتشر شوند..
آنچه را که هواداران مرگ مؤلف بر آن نظر دارند بیشتر از زاویهی برداشت یا معنا و تفسیر ویژه و خود بسندهیی است که خواننده از یک اثر ادبی دارد یا از آن میسازد، که میتواند با نیت و برداشت مؤلف متفاوت باشد. در واقع آنها بیشتر به معنای برآمده از زبان توجه دارند تا به کارکردِ میدانهای زبانی. درعین حال که به وجه رسانشیِ متن نیز بیاعتنا میمانند.
علیرضا آبیز: برای گفتوگو پیرامون شعر هوشنگ چالنگی، از سهتن از صاحبنظران، آتفه چهارمحالیان، مهدی گنجوی و فرشاد سنبلدل دعوت کردم و در یک گفتوگوی آنلاین در اسکایپ از شعر و میراث ادبی چالنگی سخن گفتیم.
نوشته بود که «دستهایت را دوست دارم و آن کتفهای لختت را و آن پارچههای تُنُک که سینههایت را از نور و نم دور کردهاند. چشمان شورَت را دوست دارم آنها فکر میکنند که من بوی دریا را نمیفهمم.»
دکتر براهنی یک روشنفکر فرهنگی است که به نقد خردورزانه وضعیت فرهنگ و هنر عصر خود میپردازد با این امید که ساختارهای کهنه را بشناسد و فروکوبد و به معماری جدید خلاقیت ادبی رهنمون شود. اما در کشور ما روشنفکر فرهنگی وظیفهاش به تکاپوی تخصصی در عرصه فرهنگ محدود نمیشود.
این جستار، پژوهش کوتاهی است تا به واکاوی لایههای زیرین رمان عقربکِشی بپردازد. فرضِ پیشاپیش پذیرفته شده این جستار این است که، متن دارای نوعی ناخودآگاهی است و منتقد ادبی مانند یک روانکاو به ناخودآگاه متن توجه میکند. حتا به آنچه که گفته نشده و لاجرم واپس زده شده است.
جادۀ باریک در غلظت مه بیانتها بنظر میرسید. دو سوی پنهان آن نه شروعی را آغاز میکرد و نه پایانی را وعده میداد. اگر راهَت به انجا میافتاد معلوم نبود که میآیی یا میروی.
میتوان براهنی را دوست نداشت. میتوان او را نفهمید، نپذیرفت، بر نگاه و سخنش مردد ماند، یا از او رنجید. کسانی نپذیرفتهاند. کسانی رنجیدهاند. اما نمیتوان او را ندیده گرفت.
همه اهالی مجتمع ساختمانی لاله با یک توافق ناگفته پذیرفته بودند که خانم میناسیان پیرزن عجیب و مشکوکی است، اما حضورش در ساختمان هزار و یک فایده هم دارد. حواسش به همه چیزهای دور و بر بود، از لکه ای روی آینه آسانسور تا شاخه گلی شکسته در باغچه یا پسر جوانی که ساعت دوازده دیشب به آپارتمان شماره هفت رفته.
شناخت نسل امروز از شعر هوشنگ چالنگی مدیون نشر سالی است که کتاب «زنگولهی تنبل» چالنگی را در سال ۱۳۸۳ و کتاب «آبی ملحوظ» وی را در سال ۱۳۸۷ منتشر کرد. از مهین خدیوی، شاعر و نویسنده و مدیر نشر سالی خواستیم به اختصار درباره آشناییاش با چالنگی و سایر شاعرانی که آثارشان را منتشر کرده برای «بانگ» بنویسد.
این رمان، نخستین اثر سرور کسمایی است که در سال ۲۰۰۲ به فرانسوی منتشر شده و هشت سال بعد هم به قطع جیبی رسیده بود. اکنون برای نخستین بار نسخه فارسی این اثر منتشر شده است.
هوهوی باد چهار سلحشور خفته بر کنار چشمه را بیدار میکند . و ناگاه برف ـ دیوزادـ بر آنها میتازد. گفته شده بود که در این وادی درنگ نکنید . گفته شده بود که بادی از کوه فرو میوزد که شاخ و برگ درختان را میشکند و از ابری سیاه، برفی میبارد که راه ایران زمین را گممیکنید. کیخسرو شاه گفته بود اینها را و خود دیگر ناپدید بود.
نیکو رفت کنار. مرگ از شکاف دستگاه سیاه رنگ فکس آویزان شد. دویدم طرف دستگاه. بس بود، باید مرگ را از خانه بیرون میکردم. روی کفن کاغذی نوشته شده بود: آقای دکتر براهنی باعرض معذرت نتوانستیم با شما حرف بزنیم زمانی که فکس شما ارسال میشد مادربزرگ ما مرد.
براهنی برخلاف اغلب نویسندگان که به تکرار خودشان میافتند، اگر کشف تازهای نکند رمان نمینویسد. آواز کشتگان” یک رمان کلیدی و واقع گرایانهترین رمان براهنی است.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.