
خورشید رشاد: فرورفتگی در خون
پاهام روی هم کلید میشود گاهی. روی تختم، روی روتختی سبز سدری. با تخت فرو میروم در خون. تختم با رو تختی سبز سدری روی دریای خون است. فرومیروم در پیکر خونین زن جوانی در کارون. من و مهری.
پاهام روی هم کلید میشود گاهی. روی تختم، روی روتختی سبز سدری. با تخت فرو میروم در خون. تختم با رو تختی سبز سدری روی دریای خون است. فرومیروم در پیکر خونین زن جوانی در کارون. من و مهری.
چاپ نخست مجموعه شعر داوود بیات در نشریه ادبی بانگ. شاعر مینویسد: [در روزهای انقلاب] هر چیزی بهجز همانی که میدیدم و تجربه میکردم برایم اهمیت نداشت. گاهی آدم شُخم میخورد، حتی اگر پیش از این زمین بایری بوده باشد. شُخم خوردم و همراه جمع شدم.
می توانستم باز هم در واتساپ پیام بگذارم و بگویم که بالاخره آن چای «گیوکوروی» ژاپنی را که خواسته بودی برایت پیدا کردم و فقط منتظرم که پاسپورتم را بدهند تا خودم برایت بیاورم.
ح. طاهباز دستنویس یکی از آخرین آثار هدایت را برای نخستین بار در نشر پیام در آلمان به چاپ سپرده است. او در این مقاله ارزش این کتاب را به ما یادآوری میکند.
در چارچوب گفتمان مهماننوازی دریدا، مهاجر توسط خانهای گروگان گرفته میشود. زیرا اینگونه نیست که فرد بتواند به مدد کنش و هویت اجتماعی خود به مکان زندگیاش معنا ببخشد، بلکه مسکنی که سبک زندگی در آن از پیش مقرر شده است، خود را بر مهاجر تحمیل میکند.
قاضی ربیحاوی میگوید: یکی از کارهای ادبیات کشف حسها و حالات پنهان در وجود آدمیست و برملا کردن آن چیزهایی که ما حتی از خود خودمان هم پنهانش کردهایم. بازنشر گفتوگویی با او درباره ساز و کار سانسور در جمهوری اسلامی.
ارواح سرگردان اولین اثر سسیل پین درباره مهاجرت است. این کتاب ساده و کوتاه چند ماه پس از انتشار به چند زبان ترجمه شده و ستایش منتقدان را برانگیخته است. اهمیت کتاب اما در تجربهگرایی است.
هنوز چند دقیقهای از رسیدن به خانه نگذشته بود که زنگ اف اف به صدا آمد. بیموقع بود. زن از پنجرهی اتاق مهمانخانه که مشرف به کوچه بود به بیرون نگاهی انداخت و کسی را ندید.
دود نمیگذاشت برود جلوتر. تیر ناکارش کرده بود. شانهی راست را از زور درد با دو دست سفت چسبیده بود. آن روز کسی حکم تیر صادر نکرده بود. او تنها زخمیِ بداقبالِ خیلِ معترضان بود.
در جهان داستان «وارثان درگذشته» از آخرین آثار به جای مانده از محمد محمدعلی سرکوب و کشتار ادامه پیدا میکند. راهکاری که نویسنده ارائه میدهد این است که باید «ایمان بیاوریم به آنچه هستیم و نیستیم.» این همان وصیت ادبی محمد محمدعلیست.
اسم من، پروا بود و فامیلیام قربانی. کلاس چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانهاش مُرد، دلم میخواهد بگویم چطور کشته شدم.
داستان تازه محمد محمد علی هم حال و هوای گزارشی دارد و هم یک مسأله اجتماعی را به شکل نمادین بیان میکند.
شخصیت تو شفاف و حرفهایت پیچیده بود. مگر ذهن فیلسوفانهی تو میتوانست به زندگی نسبت شفافیت بدهد؟ اما شعرت نقطهی اتصال این شفافیت و پیچیدگی بود تا عادل باشی و هر کس به اندازهی توانش از آن برچیند.
در این فصل از سال اینجا پرنده هم پر نمیزد، چه برسد به آشوبی که آن بیرون پاگرفته بود. حالا که همه چیز از تراز افتاده بود، حس میکرد تعادلش را از دست داده.
در کتاب دوربین قدیمی و اشعار دیگر، نوشتهی عباس صفاری تابلوهای بسیاری بر آلبومی پُرپرنده و باران چسبانده شدهاند؛ شعر – نقاشیهایی که کلمه را ابزار آفرینش نقش کردهاند؛ نقش را ابزار عریان کردنِ زبان. رابطهی این شعر – نقاشیها و زبانِ استعاری چیست؟
جنازهام را میبینم با آن پیراهن بنفش بلند و شال کرمرنگ دور کمر باریکم. پاهایم زیر بدن مردی است که صورتش را گلوله متلاشی کرده و ردِ خونش به زیر موهایم میخزد.
آنچه مایلم در این جستار به آن بپردازم نه ارجاعات و مفاهیم فلسفی مستتر در ملکوت، بلکه شناخت و بازخوانی این اثر از طریق واقعیت داستانی خود رمان است و کاری به دیگر جنبههای فلسفی، اجتماعی، سیاسی و … رمان ندارم.
با این صورت کشیده مردانه که در نور روحانی میدرخشه توی این شب تاریک. آقا من غریبم و کسی غیر از شما ندارم. زبونم لال خدا میدونه که من هم سهمی داشتم در امر ظهور شما بر این دیوار، اما مردم محل خیال میکنن که من میخواستم مانع ظهور شما بشم.
امروز زمان خوبی است که گلستان را، باغ را، وانهیم. نویسنده مرده است و گلستانی از امید که او و ما در آن سیر میکردیم هرز رفته است. برگردیم و نه همچون دوران انقلاب به شوقْ گل نسترن بچینیم بلکه به اندوه و حسرت شکنندگی معنا را در یکی از آثار داستانی او بررسی کنیم.
سفیرو نشسته بود روی تخته سنگ کنار شط؛ شماغ را پیچانده بود دور مشتش. حمدُ خوب می دانست که هربار اضطراب وجود سفیرو را دربر می گیرد همین کار را می کند.
بین حمید فرازنده و حسین نوشآذر بحثی درگرفت درباره ناتورالیسم، شاخههای متعدد آن، تزلزل در بازنمایی واقعیت و مفهوم و معنای سکوت. شکل مکتوب این گفت وگوی ادبی مقابل دیدگان شماست:
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.