
علی حسینی: بوی اسکناس
در طول زندگی مشترکمان کشمکشهای زیادی داشتیم، پنج سال تمام، تا این آخریناش که بر سر پنیر دلمه —کاتج چیز— پیش آمد. پنیر فاسد شده
در طول زندگی مشترکمان کشمکشهای زیادی داشتیم، پنج سال تمام، تا این آخریناش که بر سر پنیر دلمه —کاتج چیز— پیش آمد. پنیر فاسد شده
بادکنک قرمز به کارگردانی آلبرت لاموریس درباره پسربچهایست که یک روز صبح در راه مدرسه، به بالن قرمز بزرگ و پر از هلیومی در خیابانی از خیابانهای پاریس برمیخورد. او به زودی متوجه میشود که بالن موجود مستقلیست.
رمان ناطور دشت،نوشتهی جروم دیوید سلینجر، داستان چالشِ نوجوانی به نام هولدن کالفیلد با تنگناها و محدودیتهای دنیای بزرگترهاست، با سیستم یا سیستمهایی که آنها را همرنگ و همشکل، و رفتار و کردار و زندگی و معاملاتشان را دروغین و مزورانه میکند.
وارتگز ساده و معصوم و همیشه بازنده در رمان پنزخم انارپم نوشته امید فلاح آزاد، روح ایرانی بیجاشدهی پرتکاپو و مشفقی است که همیشه نادیده گرفته شده است.
امیر رئیسیان، وکیل توماج صالحی اعلام کرد دادگاه انقلاب اصفهان برای موکلش رأی برائت صادر کرده است.
چهرهنگاری توخالی، هنر گفتن بدون گفتن است. بجای توصیف مستقیم ویژگیهای مثبت یا منفی فرد بر آنچه بیان نشده و حذف یا القا شده تمرکز میکند. تاثیر آن از اینجاست که گاهی سکوت بیش از فریاد سخن میگوید و آنچه نشان داده نمیشود از آنچه به نمایش در میآید جای معنادارتری اشغال میکند.
چهار مرد با کمی فاصله از چهار سوی صحنه وارد میشوند. هر چهار نفر تقریباٌ مسن هستند. موها فلفل نمکی و قیافهها خسته است. دستها به پشت کمی در اطراف قدم میزنند. بعد هرکدام گوشهای را میگیرند و مینشینند.
«فانی، فانی» سروده محسن عظیمی در رثای رضا رسایی را میشنوید: غلامرضا رسایی شناختهشده با نام رضا رسایی (۵ اسفند ۱۳۶۷ – ۱۶ مرداد ۱۴۰۳)
چکمههای مشکی بلندم را میپوشم و درِ کمد را میبندم، دری آهنی و زنگزده. روناک صدایم میکند. سر برمیگردانم. پشتم ایستاده و میگوید «حدیثَکَم، دهنمَهَنه وا کن.»
حمید به ماهرخ تعارف کرد که اول وارد دفتر حاجآقا شود. منشی حاج آقا پسر جوانی بود با ریش بورِ تنکی که به دقت شانه شده بود. صدای نرم و گوشنوازی داشت. گفت، «بفرمایین. حاج آقا تشریف بردن نمازخانه. هم الان میرسند.»
Sieh dir diesen Beitrag auf Instagram an Ein Beitrag geteilt von Mohammad Hatami (@hatami_mmd) صباح شریعتی فرنگی کار سنگین وزن که با پرچم جمهوری آذربایجان
غلامرضا رسایی شناختهشده با نام رضا رسایی (۵ اسفند ۱۳۶۷ – ۱۶ مرداد ۱۴۰۳) زندانی سیاسی ۳۵ ساله اهل ایران و پیرو آیین یارسان بود
آتشپرور از میدان نقش جهان، بهعنوان زمینهای برای نشان دادن تاریخ، از کهنایام تا به امروز استفاده کرده است. زمان در داستان سیال است. نویسنده مخاطب را در همین سیالیت، بهعنوان تماشاگری تاریخی، در حاشیۀ میدان نقش جهان مستقر میکند.
انتشارات آسمانا در کانادا (به مدیریت مهدی گنجوی) «تاریخ شانژمانهای ایران»، رسالهای از میرزا آقا خان کرمانی را با تصحیح م. رضایی تازیک همراه با تصویر نسخه خطی منتشر کرده است.
دلتنگ لهجه جنوبیات هستم دختر! گوش میکنم! تو فقط حرف بزن! چشمانم را میبندم و همان لبهای درشت عنابیات را تصور میکنم.
چه چالشها و پرسشهایی ممکن است یک داستاننویس را درگیر کند؟ از شکلگیری یک ایده خوب تا توصیف صحنهها و نوشتن دیالوگها و از کار درآوردن شخصیتها و اینکه با زمان باید چه رفتاری داشت. در این دوسیه با برخی از این نکات آشنا میشویم.
اما در ایران گرفتار اختاپوس حکومت اسلامی، اخیرن پدیدۀ وحشنتاکی رخ میدهد که در رژیمهای تمامیتخواه و ایدئولوژیک، بیسابقه است. معترضین جوان آزادشده از بازداشتهای گشتاپویی، پس از آزادی و بازگشت به خانه، پس از چند روز خودکشیمیکنند.
لئوپولد میگوید: “عجیبه، اون زمانها من علیه جنگ ویتنام مبارزه میکردم. حالا هیچ نمیدونم اونجا چه خبره. ” من میگویم: ” هو، هو، هو، شی مین! ” و کفشهای کوچول موچول خانم هونگ را روی سر و سینهی لئوپولد تا رانهایش میلغزانم.
از سپیده رشنو مینویسم. راوی روایتی نو از ایستادن. او را به زندان افکندند. شکنجهاش کردند. سعی کردند با نشان دادن سیمای شکنجه شدهاش در بدسیمای حکومتیشان، چهرهای شکست خورده از او نشان ما بدهند. نتوانستند.
این نوشته در پی طرح این نکته است که زبان در کاربردْ برانگیزندهی نگرشی معین به جهان است. واحدهای کارکردی زبان همچون فعل، صفت و حروف اضافه دارای بار دیدگاهی هستند. هر یک از واحدها، بنا به کارکرد در گفت (گفتار و نوشتار)، نگرشی را دامن میزند.
شروین حاجیپور در ویدیویی اعلام کرد که دادگاه انقلاب حکم سه سال و هشت ماه زندان او را تأیید کرده است. او میگوید در حکم تجدید نظر ممنوعالخروجی او برداشته شده و در همان حال یادآوری میکند که به خاطر برخی مشکلات خانوادگی و تعلق خاطرش به ایران قصد خروج از کشور را ندارد.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.