
صالح بایرامی گرافیست برجسته در حمله اسرائیل به تهران کشته شد
«صالح بایرامی، گرافیست باسابقه مطبوعاتی که با مجلات متعددی از جمله اندیشه پویا و «نشنال جئوگرافیک» همکاری داشت. درگذشت او در حمله اخیر، بازتاب گستردهای در شبکههای اجتماعی داشته.

«صالح بایرامی، گرافیست باسابقه مطبوعاتی که با مجلات متعددی از جمله اندیشه پویا و «نشنال جئوگرافیک» همکاری داشت. درگذشت او در حمله اخیر، بازتاب گستردهای در شبکههای اجتماعی داشته.

حمید فرازنده در «اندیشیدن در یکقدمی تباهی» از فروپاشی معنا و اعتماد اجتماعی در ایران تحت ستم ولایت و سایه جنگ با اسرائیل مینویسد. او با نگاهی به تاریخ، هشدار میدهد که توهم نجات از بیرون فاجعهبار است و ادبیات را دعوت میکند تا با بازسازی پیوندهای گسسته، روایتی نو برای مقاومت و کرامت انسانی بسازد.

مینا نصری با توصیف وحشت روزمره مردم ایران در سایه حملات اسرائیل، جنگ را نهتنها فاجعهای نظامی، بلکه روزشماری از ترس و مرگ میداند که زندگی عادی را مختل کرده است. او با نقد شادی برخی رسانهها از کشتار و بیتفاوتی به رنج دیگران، به نقش ادبیات و تخیل در بازسازی همدلی اشاره میکند. نصری جنگ را نیرویی مخرب میبیند که فرهنگ، زبان و خاطرهها را آلوده میکند و خواستار شنیده شدن فریادهای مردم برای صلح است.

رعنا سلیمانی در این مقاله با نگاهی انتقادی به جنگافروزیهای جمهوری اسلامی و تنشهای اخیر با اسرائیل، از رنج مردم، بهویژه زنان، در برابر سیاستهای متوهمانه حاکمیت سخن میگوید. او جنگ را چرخهای از ویرانی، فقر و سرکوب میداند که جز قربانی کردن مردم دستاوردی ندارد. سلیمانی با تأکید بر نقش زنان در بازسازی و مقاومت، خواستار تقویت صدای مردم برای صلح، عقلانیت و آزادی بهجای جنگ و ویرانی است.

حسین نوشآذر – در جهانی که خشونت و جنگ بر زندگیها سایه میاندازد، ادبیات با خلق روایتهای همدلانه و جهانهای جایگزین، نهتنها فریادی علیه بیعدالتی است، بلکه پلی بهسوی همزیستی مسالمتآمیز میسازد.

شکری با نقد سوءاستفاده سیاسی رهبرانی چون نتانیاهو و شعارهای افراطی برخی جریانها در ایران، تأکید میکند که ادبیات، از آثار تولستوی و درویش تا دولتآبادی و اوز، با بازسازی چهره انسانی «دیگری»، پلی برای صلح میسازد و در برابر سیاستهای جنگطلبانه، مقاومتی نرم اما قدرتمند ارائه میدهد.

فرج سرکوهی با نگاهی به تاریخ، از حاکمان متوهمی میگوید که با استبداد و جنگافروزی، ایران را به ویرانی کشاندند. او هشدار میدهد که تداوم این بلاهت در برابر تنشهای کنونی، کشور را به پرتگاه بزرگتری سوق خواهد داد.

کارزار «شعر زندگی در برابر اعدام» کنشی فرهنگیست در برابر نهادینهشدن خشونت قضایی در ایران؛ تلاشی برای بازخوانی عدالت است، نه در چهارچوب انتقام و سرکوب، بلکه در قالب زبانی همذاتپندار، معترض، زایا و مقاوم. این مقاله، با تحلیل بیانیهها، سخنرانیها و شبهای شعر این کارزار، نشان میدهد که شعر چگونه، فراتر از قالبی ادبی، میتواند به میدان کنش فرهنگی و تبلور اندیشهای مدنی و انسانی بدل شود.

مجموعهداستان «مواجهه» نوشتهی حسین مقدس، منتشرشده توسط نشر عینک در سال ۱۴۰۳، روایتی از تنهایی و انزوای انسان مدرن است که در سه بخش «پارکها»، «دوچرخهها» و «چهارفصل» ارائه میشود. داستانها با زبانی ساده و روان، جهانی ذهنی را ترسیم میکنند که در آن شخصیتها ارتباط خود را با واقعیت از دست داده و در کابوسها، روزمرگی و توهمات گرفتار شدهاند.

داستان با تمرکز بر رابطه مادر و دختر، خشونت خانگی را نه فقط به عنوان یک اتفاق فیزیکی، بلکه به عنوان فرسایش تدریجی عاطفی و روانی نشان میدهد. داستان بر تجربهٔ رنج و مقاومت زنان در فضایی مردسالار متمرکز است و به ویژه در بازنمایی مهر مادری و مقاومت خاموش زنان در برابر خشونت موفق عمل میکند.

در حاشیه نمایشگاه کتاب بدونسانسور تورنتو از مجموعه داستان «عشقال» نوشته وحید ضرابینسب رونمایی شد. فرشته احمدی، نویسنده و مدرس داستاننویسی در سخنانی در این برنامه یادآوری کرد که ادبیات و هنر در زمانهای که شیوههایی جدید از ارتباط حاکم میشود، بهسمت ساختارشکنی و گفتوگویی نو با مخاطب پیش میروند. ب

آستن با نگاهی انتقادی، نابرابریهای جنسیتی و فشارهای اجتماعی بر زنان، بهویژه در امر ازدواج، را برجسته کرده و از طریق الیزابت، ایده اراده فردی و انتخاب آزاد در برابر قراردادهای اجتماعی را مطرح میکند. این رمان، با تکیه بر نظریه مارکس و انگلس درباره رابطه زیرساخت اقتصادی و روساخت فرهنگی، نهتنها بازتابدهنده جامعه انگلستان در آستانه قرن نوزدهم است، بلکه با معرفی شخصیتی چون الیزابت، نطفههای اولیه فمینیسم و دفاع از فردیت زنان را در بستری واقعگرایانه ترسیم میکند.

در این داستان طلایی که نماد ثروت است، بهجای رهایی، به دیوانگی و فروپاشی روانی منجر میشود. به این ترتیب نویسنده با تبدیل تدریجی یک شیء مادی به هویتی روانی، استعارهای چندلایه خلق میکند که هم کالایی شدن روابط انسانی را به تصویر میکشد و هم پیامدهای ویرانگر آن را. این ارتباط یکپارچه بین نماد و کنش داستانی، بدون نیاز به توضیح صریح، نظام سرمایهداری را بهصورت یک تراژدی انسانی به نمایش میگذارد.

نشر رها رمان «پدرم کالیگولا را میکُشد»، نوشتهٔ علیرضا جوانمرد را منتشر کرد. این رمان در فوریهٔ ۲۰۲۵ در دانشگاه نورث ایسترن واقع در شهر

این داستان از طریق تصاویر زنده، خواننده را به درون دنیای موسیقی جاز و زندگی سیاهپوستان آمریکا میبرد. از نظر تاریخ موسیقی، این داستان بازتابی از نقش موسیقی جاز و بلوز در مبارزه برای حقوق مدنی و هویت فرهنگی سیاهان است. در نهایت، این داستان نه تنها یک اثر ادبی قدرتمند، بلکه یک سند تاریخی و اجتماعی است دربارهی مقاومت، هویت و تلاش برای آزادی.

رمان «روی نُت بمان» اثر اکرم پدرامنیا، بازآفرینی مدرنی از تراژدی آنتیگونه سوفوکل، روایتی از تلاش یک پزشک زنان، برای بازپسگیری و خاکسپاری جنازه برادر اعدامشدهاش در بستر حوادث سال ۱۳۶۷ است. این رمان با دو راوی، گردی و سودی، تضاد میان عدالتخواهی و حفظ حیات را کاوش میکند و با تکنیکهای ادبی خلاقانهای چون شکستن دیوار چهارم، تصویرسازی سورئال، و روایت غیرخطی، تاریخ ناگفتهای را از منظر زنانه و با نگاهی فرامیهنی به قربانیان ستم در سراسر تاریخ پیوند میزند.

در «دستمال گلدار» شاعر در مرز میان مرگ و زندگی، به دنبال امیدی نیلوفرگونه از دل مرداب است. شعر با طنز تلخ فقدان و تلاش برای یافتن معنا در پایان عمر را روایت میکنند.

بِیجاری در این داستان مهاجرت را نه به عنوان یک رویداد، بلکه به عنوان فرآیندی مداوم از جستجوی معنا در فضایی بیگانه به تصویر میکشد. شخصیتهایی مانند چارلی و جاستین نشان میدهند چگونه جامعهی مهاجرپذیر، خود حاشیهنشینانی تولید میکند که در جستجوی ارتباطاند.

غزل نخست با تصاویر پرتوان روحیهی مقاومت و امید را در برابر تاریکیها ترسیم میکند. غزل دوم اما با نوستالژی زیباییهای ازدسترفته آغاز میشود و جهانی آرمانی را توصیف میکند که گویا تنها با “یک دم نغمهخوانی” میتواند بازآفریده شود. این دو غزل در کنار هم، دو روی یک سکهاند: ستایش پایداری در تاریکی و حسرت رویشهای محققنشده.

تجربهی شخصی کمی دربارهی سانسور پیش از انقلاب ۵۷ دارم. هفده هیجده سالگی برای سردرآوردن از پیچ و خم سانسور و سیاست زود بود. اما من نوشتن داستان را زود شروع کردم. سالهای ۵۵ و ۵۶ مجلهای ادبی ـ هنری به اسم «رستاخیز جوان» چند تایی داستان از من چاپ کرد. اما یک مقالهی کوتاه که اشاراتی داشت به محدویتهای نویسندگان ایرانی و داستانی که موضوعش مراسم تعزیه بود چاپ نکرد. نگفتند چاپ نمیکنیم، گفتند گم شده. آنوقتها در تحریریهها گویا «گمشدن» واژه آشنایی بود. اسم مستعار سانسور.

این داستان نقدی عمیق بر نظامهایی است که انسانها را به ابزار مصرفی تبدیل میکنند و با وعدههای پوچ، مانند زمین و افتخار، زندگی و آینده آنها را نابود میسازند. پایان داستان، نمادی از ناامیدی مطلق و فروپاشی انسانیت در برابر بیعدالتی و بیپناهی است.