
آریامن احمدی: نامِ دخترانِ باد
این صدایِ تازیانهیِ خداوند است
بر تنِ نحیفِ زنِ لوط در سُدوم
بر خاکِ زندهبهگورِ کنیزی در پِترا
بر شرمگاهِ دخترانِ باکره در مکّه…
این صدایِ تازیانهیِ خداوند است
بر تنِ نحیفِ زنِ لوط در سُدوم
بر خاکِ زندهبهگورِ کنیزی در پِترا
بر شرمگاهِ دخترانِ باکره در مکّه…
توصیه من: دوستتان چت جی پی تی را به عنوان وسیلهای برای به پرسش گرفتن متنتان به کار ببرید. باعث میشود که جسارتها، انتخابها و موضعگیریهایتان را تایید یا لغو کنید.
ین کتاب مجموعهای است از جستارها که با جستاری به یاد شاهرخ مسکوب آغاز میشود و در جستارهای دیگر به میهن ایرانی و ادب و زبان فارسی و نیز ادبیات معاصر ایران پرداخته شده است.
شروع قوی، شخصیتپردازی دقیق، استفاده مناسب از میزانسن و لحظات اوجگیری از نقاط قوت نمایش است. نویسنده در ادامه، برخی ضعفهای ساختاری مانند عدم انسجام در روایت و پایانبندی نامناسب را هم یادآوری میکند.
برگرد به آن شکوفهٔ تاریک برگرد، ببین میانِ پری ایستادی که پیشتر بازویی شکسته بود. به سرما برگرد.
باز هم بپرس
از حافظه خونی تیرکها
از بوتههای باران خورده عصیان-
که خوابِ پر خون شقیقه میبینند
در این نوشته من خواهم کوشید نشان دهم که نقطه (.) بسان یکی از شناختهشدهترین نشانههای سجاوندی، پندار هیچی یا نیستی، به مفهوم تصویری خیالین از وضعیتی پوچ در جهان را در بر دارد.
تنها امیدم این است
روزی دست در دست هم، همهباهم
یک تن شویم و چون آرش
جانمان را تیری کنیم در کمانِ تنمان
و تمامی مرزها را از این جهانِ گرسنهی خونین
پاک کنیم
این اثر منحصربهفرد، با شجاعتی ستودنی در نمایش صادقانه و بیپرده لحظات ساده اما باشکوه زندگی، بیننده را با بنیادیترین دغدغههای انسانی همچون تنهایی، عشق و مرگ روبرو میکند.
توی یک پارکینگ زیرزمینی تنگ، پشت فرمان نشستهام و به نقاشی زن برهنه در بروشور نگاه میکنم. روی سینهها و شکمش سه دایره بنفش کشیدهاند و هر دایره را با فلش به یک ابر توضیحات وصل کردهاند. لای بروشور جواب آزمایشم است؛ جواب آزمایشی که امیدوار بودم منفی باشد، اما نبود.
و اما تجربهی شخصی من و اعتقادم در مورد سانسور در ایران مرا یاد این مصرع میاندازد: «آنچه همه خوبان دارند، تو تنها داری!» من سانسور میکنم، تو سانسور میکنی، او سانسور میکند.
«ترانه سردیاری» با کلماتی بسیار روشن و ساده تصویری از دخترانی برابر تو میگذارد که با آغاز جنبش زن زندگی آزادی، بارها عکسی از آنها را با یک چشم تیرخورده دیدهای یا از آنها شنیدهای و خواندهای: «تو با همین یک چشم/ زیباترین زادهی سرزمینِ منی.»
بر پلهها ایستاده بودیم که آمد، نگران آمدنش بودیم که آمد، همهمهی «دیر شد»ها به بغض «چرا نمیآید»ها میپیچید که آمد، ترسیدم…
خانم ثابت از زندان اوین و به واسطه دوستی شعر حاضر را برای انتشار در بانگ در اختیار ما قرار داده است:
دبیرخانه فستیوال هنری بینالمللی «زن، زندگی، آزادی» در ونکوور کانادا با انتشار فراخوان، از آغاز بهکار دومین دورهی خود خبر داد. در این دوره بخشی هم برای «شعر» در نظر گرفته شده است.
سه تن از بستگان هدایت خاطراتی از او را نقل میکنند پیرامون رابطه نویسنده با حزب توده، با خرافات و جهل و با نویسندگان همعصرش.
این رمان ترسیم هذیانها، پریشانگوییها و کابوسهای یک شب “شاه عباس کبیر” است. در همان حال این رمان سرشار از کابوسها، قتلها، شکنجهها و صحنههایی وحشتناک و شگرفی از گوش و بینی بریدن و “زندهخواری” دُژخیمان غولآسای دربار است که نفس را در سینه حبس و تپش قلب خواننده را افزون میکند.
به مناسبت روز نویسندگان زندانی، کانون نویسندگان ایران بیانیهای صادر کرده است که میخوانید:
حذف کلمات در ایران ابزار پیچیدهای در دست قدرت است و این ماجرا در تمام تاریخ ما حضور داشته است. دلایل حذف میتواند بسیار ابتدایی و بچگانه باشد اما تا وقتی قیچی در دست کسانیست که از این راه نان میخورند ادامه دارد.
در «تاریخ شانژمانهای ایران» میتوان یک تضاد بنیادین را دید. کرمانی از یک سو پیامبر مسلمانان و امامان شیعه را تقدیس میکند و از سوی دیگر اعراب را (با استناد به قرآن) کفرپیشه میخواند.به باور من، او پرشورترین و همزمان متناقضگوترین نویسنده ایران در قرن نوزدهم میلادی است.
رمان «مدار» نوشته سامانتا هاروی،به عنوان اثر برگزیده معتبرترین جایزه ادبیات داستانی بریتانیا انتخاب شد.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.