محمد عقیلی: اطلسیهای آن سالها
داستانی که بر وصف بنا شده و در آرامش، یک زندگی از دست رفته را با تهرنگی از حسرت بازمیآفریند.
داستانی که بر وصف بنا شده و در آرامش، یک زندگی از دست رفته را با تهرنگی از حسرت بازمیآفریند.
داستانی در نقد نظامیگری و روابط ویژه در پادگانها که در رابطه یک سرباز رند با یک افسر شکل میگیرد.
این داستان یا تأکید بر تن شروع میشود و به مشکل بزرگی هم اشاره میکند: سرطان سینه
این نویسنده برجسته مکزیکی در داستانهایش با چیرهدستی طنز و تخیل و انتقاد اجتماعی را با هم ترکیب میکند.
«گمشده» روایتی است از یک خواب که ممکن است در بیداری هم اتفاق افتاده باشد. واهمه از آنچه که در راه است؟
داستانی درباره دو امر تروماتیک که در یک لحظه کمیاب اما گذرا سبب رابطه دو انسان با هم میشود.
یک موقعیت داستانی ویژه: پروانه، یک زن سرخورده با تابوت همسرش حبیب به ایران بازمیگردد. چه در انتظار اوست؟
رمان «گیسو» حول آشفتهفکریهای زندانی سیاسی تازهآزاد شدهای میگردد که در جستوجوی خود و عاشقانگی گمگشته در سیاست و خشونت است.
عشق همجنسخواهانه دو کبوترباز بر بالای بام. داستانی کمیاب در روزگار ما با زبانی نرم و لطیف.
در داستان فال مثل این است که زمان متوقف مانده و فلاکت مردمان یک شهر بر مدار بسته تکرار میشود. قباد آذرآیین، متولد ۱۳۲۷، مسجد
وقتی که کاملاً به خودمان تعلق داریم و با گشودن کتابی به دنیای ادبیات وارد میشویم، چه اتفاقی در ما میافتد؟ بیداری. مهمترین مضمون آثار
طرحی در پیشزمینه ساکنان یک منطقه محروم در شمال ایران که میخواهد فقر و رنج خاموش روستائیان را وارسی کند با تاکید بر گویش محلی.
در این داستان که رضا علامهزاده از کتاب قصهنویسان جدید کوبا برگرفته و ترجمه کرده به طرزی شگفتآور مسافران یک اتوبوس به یک اثر هنری تبدیل میشوند.
داستان با این سطرها آغاز می شود: غروبی از غروبهای پاییزیِ تهران، که تنهایی به قیلوله خوابی دَرم رُبوده بود، ندایی شنیدم انگار بیدار/ خواب
جشن یکنفره مجموعه داستان «جشن یکنفره» پس از انتشار مجموعه داستان موفق «هیچ اتفاقی برای من نمیافتد» دومین مجموعه داستان مسعود کدخدایی است.گذشته از داستان
وقتى که از پناهگاه تاریک طولانى بیرون آمدم در چشمانداز بهاره، همه جا آبى رنگ بود با طیف نیمرنگ هاى دلفریبش. نگاهم که از آسمان
لورپایُر خانم دیوانه است و من هم کاری نمیتوانم بکنم. لورپایُر خانم دیوانه است و من هم کاری نمیتوانم بکنم، هیچکس کاری نمیتواند بکند، اگر
با چشم بصیرت میتوان دید که نرمه بادى برگهای زرد شاخهی درخت توتی را که دزدکى از بالاى دیوار خانهای به کوچه سرک کشیده، میچیند
صداهایی توی دالانهای خالیِ کلهاش میپیچند … «… و یادم باشد هنوز حالاست.آن جا بیرون، هنوز باغ ماست که آن جاست : طلسم شده و
۱ شب تابستانی جلیل و قَدری بود. هوا دم کرده بود. ما نشسته بودیم دو طرف مغازه کربلایی علیشاه روی سکوهای سمنتی، انگاری نیمکت. چپق
زن پیر پای دیوار چمباتمه زده و گردن کشیده بود به جلو. معلوم نبود دارد گوش میدهد یا حواسش پی نهال خشکیده در گلدان است.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.