سمیر جانیار: «حاجیمراد هنوز زنده است!»- تحلیلی بر داستان کوتاه حاجیمراد اثر صادق هدایت
میخواهم ورق داستان کوتاه حاجیمراد اثر صادق هدایت را از خط موضوع حجاب روی امروز تا بزنم. سپس معنای «چادر» را در مجاز داستان مزبور و واقعیت امروز روشن بکنم.
میخواهم ورق داستان کوتاه حاجیمراد اثر صادق هدایت را از خط موضوع حجاب روی امروز تا بزنم. سپس معنای «چادر» را در مجاز داستان مزبور و واقعیت امروز روشن بکنم.
هرگز ربکا را دوباره نخواهم دید. او نام پسرش را راجر خواهد گذاشت، به یاد پدرش. بچه من اما نامی خواهد داشت با طنین سنگ، چیزی بیچهره و بیخاطره .
رضیه انصاری – تاریخ ایران در «منظومه ایرانی» مانند یک کابوس تمامنشدنیست. مختاری در پایان، تنها دل به سادگی عشق میسپارد تا انسان و فرزندانش را آرام، و طاقتشان را به طاقت شبانان نزدیک کند. این مضمون در آثار بعدی او به درک حضور دیگری و تحمل اندیشه انتقادی نزدیک میشود.
آوای شیپور طنینی سرد و شکافنده داشت مثل ضربهی شمشیر، که فضا و فاصله و دیوار را میشکافت و مثل دَمی سرد، دلواپسی میآورد. نوای شیپورزن حزین بود و انگار مردهای را صدا میزد که تنها در جایی دور، به انتظاری بیهوده خوابیده است.
عدهای از مخاطبان و تحلیلگران آثار کافکا را واقعیتگریز و یا به عبارتی غیر واقعی میدانند، در حالیکه جهان معماگونهی کافکا ریشهی عمیقی در درک او از واقعیت و جراحی انسان محسور در این واقعیت دارد.
توصیه من: دوستتان چت جی پی تی را به عنوان وسیلهای برای به پرسش گرفتن متنتان به کار ببرید. باعث میشود که جسارتها، انتخابها و موضعگیریهایتان را تایید یا لغو کنید.
برگرد به آن شکوفهٔ تاریک برگرد، ببین میانِ پری ایستادی که پیشتر بازویی شکسته بود. به سرما برگرد.
در این نوشته من خواهم کوشید نشان دهم که نقطه (.) بسان یکی از شناختهشدهترین نشانههای سجاوندی، پندار هیچی یا نیستی، به مفهوم تصویری خیالین از وضعیتی پوچ در جهان را در بر دارد.
توی یک پارکینگ زیرزمینی تنگ، پشت فرمان نشستهام و به نقاشی زن برهنه در بروشور نگاه میکنم. روی سینهها و شکمش سه دایره بنفش کشیدهاند و هر دایره را با فلش به یک ابر توضیحات وصل کردهاند. لای بروشور جواب آزمایشم است؛ جواب آزمایشی که امیدوار بودم منفی باشد، اما نبود.
«ترانه سردیاری» با کلماتی بسیار روشن و ساده تصویری از دخترانی برابر تو میگذارد که با آغاز جنبش زن زندگی آزادی، بارها عکسی از آنها را با یک چشم تیرخورده دیدهای یا از آنها شنیدهای و خواندهای: «تو با همین یک چشم/ زیباترین زادهی سرزمینِ منی.»
خانم ثابت از زندان اوین و به واسطه دوستی شعر حاضر را برای انتشار در بانگ در اختیار ما قرار داده است:
این رمان ترسیم هذیانها، پریشانگوییها و کابوسهای یک شب “شاه عباس کبیر” است. در همان حال این رمان سرشار از کابوسها، قتلها، شکنجهها و صحنههایی وحشتناک و شگرفی از گوش و بینی بریدن و “زندهخواری” دُژخیمان غولآسای دربار است که نفس را در سینه حبس و تپش قلب خواننده را افزون میکند.
در «تاریخ شانژمانهای ایران» میتوان یک تضاد بنیادین را دید. کرمانی از یک سو پیامبر مسلمانان و امامان شیعه را تقدیس میکند و از سوی دیگر اعراب را (با استناد به قرآن) کفرپیشه میخواند.به باور من، او پرشورترین و همزمان متناقضگوترین نویسنده ایران در قرن نوزدهم میلادی است.
برای لیلای «در تیرگی شب» حضور دیگری به تدریج کمرنگتر میشود و او خود را باز مییابد. لیلای زن درون را در مییابد و نویسندهٔ مرد میکوشد دیگری زن را درک کند و به او نزدیک شود. او و احساساتش را به تصویر بکشد و برای رهایی اش، حداقل در چهارچوب داستان، تلاش کند.
ای تاریک که بر دَم میزنی، ای نوازش شرم بر پیشانی و پوست، دستان عرق کردهات از ابتدا، از ابتدا، از ابتدا به گناه، به نفرتِ انگشت، حرکتی به مثابهٔ فاک، در میان جمیعِ روندگان، به سمت خوشبختی…
فعالان سیاسی داستان زبیگنیو از استبداد جان به در میبرند اما به دلیل غیبت از کشور خود و زندگی حاشیهای در کشور میزبان، از فعالیت سیاسی واقعی و مؤثر محروم و از معنا و هویت تهی میشوند.
… که تو: سرباز، متولد دیاری دروغین بودی، در وقاحت تاریخی که تاریخ تو نبود، صادره از جهنم. نام پدر: مرگ
هشت نُه نفری با هم بازی میکردیم. راه افتادیم به سمت رودخانه. از دور چشممان به سنگابها افتاد. آنهایی که از من قویتر بودند دویدند و سنگابها را گرفتند.
در نسخه بهرام بیضایی از داش آکل هدایت، «مرجان» نقش ویژهای در روایت ماجرای عشق و تراژدی به عهده میگیرد. مهبانو، مادر مرجان، هم شخصیت کاملاً جدیدیست ساخته ذهن بیضایی، که بخش بزرگی از پیچ و خمهای احساسی داستان بر دوش اوست.
نهنگی سر از آب بر آورده و دریا را به موج انداخته است. نویسندهی کرهای هان کانگ جبههی جدیدی را در ادبیات جهان گشوده است. او ادبیات را قلمرو پرداختن به درد و رنج انسانها ساخته است.
ما را به گردنت بسته بودند، تو از حلقِ کشیدهٔ طناب، از فهمِ بریدهٔ نای بر مهرهها، عمیقتر میشدی و ما سنگتر…
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.