
ادبیات مهاجرت – وحید ذاکری: «سُرورِ بیپایانِ سیاما»
داستان «سُرورِ بیپایانِ سیاما» ، با بهرهگیری از فناوریهای آیندهنگرانه و روابط انسانی در فضایی دیجیتالشده، به شکلی ظریف مسئله مهاجرت را نه در جغرافیا، که در گسست از هویت و واقعیت بررسی میکند.

داستان «سُرورِ بیپایانِ سیاما» ، با بهرهگیری از فناوریهای آیندهنگرانه و روابط انسانی در فضایی دیجیتالشده، به شکلی ظریف مسئله مهاجرت را نه در جغرافیا، که در گسست از هویت و واقعیت بررسی میکند.

شخصیت اصلی این داستان، نمونه بارز «ضدقهرمان» کاروری است: مردی عادی، با ضعفهای بسیار، که در زندگی مشترک خود با بحرانی از «بیاعتمادی» مواجه شده و فاقد ابزار عاطفی و اراده لازم برای مقابله قاطع با آن است. داستان نه با یک حلوفصل، بلکه با ادامه همان ابهام و زندگی روزمره به پایان میرسد، که خود بازتابی از شخصیت منفعل و سردرگم راوی است.

مجموعهداستان “در حال محوشدن” اثر مسعود کبگانیان، با بهرهگیری از روایتهای ذهنی و سوررئال، تأثیرات روانی عمیق و ماندگار جنگ را به تصویر میکشد. درونمایهٔ محوری این داستانها، “محو شدن” مرز بین واقعیت و خیال است؛ بهگونهای که این ابهام تنها به شخصیتها محدود نمیشود و به جهان و ذهن خواننده نیز سرایت میکند. نویسنده استدلال میکند که قدرت اصلی کتاب در همین توانایی آن برای درگیر کردن مستقیم خواننده و قرار دادن او در فضایی از ترسی شفاف، اندوه سنگین و تردیدهای وجودی است.

تقوایی در این داستان نشان میدهد که چگونه یک تجربه جهانی (بلوغ) در فرهنگ جنوب ایران و با آیینهای خاص خودش معنا و شکل میگیرد. به بیان دیگر، تقوایی از یک «قالب جهانی» (روایت گذار) برای به تصویر کشیدن محتوا و زیستجهان بومی خود استفاده میکند و همین، هم به اثرش وجهی جهانی میبخشد و هم اصالت بومی آن را تقویت میکند.

این مصاحبه یک سند تاریخیِ درجه یک برای فهم جریان ادبی جنوب، تاریخچه مطبوعات محلی و نقش محوری ناصر تقوایی در شکلبخشیدن به این جریان ادبی است. ارزش اصلی آن در روایت اولیه، جزئیات منحصربهفرد و تحلیلهای شخصی نسیم خاکسار نهفته است. این متن برای هر پژوهشگری در حوزه تاریخ ادبیات معاصر ایران و به ویژه سینمای تقوایی، یک منبع ضروری و روشنگر محسوب میشود.

این مقاله با نگاهی شاعرانه و فلسفی، به تحلیل فیلم «باد جن» ساخته ناصر تقوایی و ارتباط آن با شهر بندرلنگه و مفهوم «زار» میپردازد. نویسنده استدلال میکند که «باد جن» تنها یک مستند درباره یک آیین محلی نیست، بلکه تصویری است از «وضعیت عمومی جهان». نویسنده با ارجاعات فراوان به اسطورهها (مانند مسیح، دیونیسوس، ادیپ) و چهرههای ادبی (مانند ساعدی، احمد محمود، شاملو)، فیلم «باد جن» را به عنوان اثری جهانشمول و فلسفی فراز میآورد.

این داستان بیش از آنکه روایتی خطی باشد، تکپردهی شاعرانهای است از فروپاشی تدریجی یک ذهن در انزوای محض. بریرانی در این اثر تأثیرگذار، وسواس فیزیکی «تمیز کردن» را به استعارهای بدیع برای پاک کردن زخمهای کهنه، تلاش برای نظم بخشیدن به هرجومرج درون، و سرانجام تقلای نومیدانه برای ایجاد ارتباط با جهان بیرون تبدیل میکند.

رمان فریبا صدیقیم از طریق شخصیتهایی چون «صبا»، «ملانی»، «مری خونین» و «آن بولین» به بررسی پیوند تاریخ و رمان تاریخی در چارچوب پسامدرنیسم میپردازد. با استفاده از عناصر کنایه، چندصدایی و کارناوال، رمان مرزهای میان واقعیت و خیال را مخدوش کرده و مضامینی چون ستم مردسالاری، اقتدار زنان و بازنگری تاریخ را برجسته میکند.

«کسی به در میکوبد» یک قطعه ادبی استثنایی است که از منظر روانکاوی به درون ذهن یک فاشیست نفوذ میکند. کراسناهورکای نشان میدهد که فاشیسم یک بیماری روانی است که در آن نفرت، حماقت، پارانویا و میل به ویرانگری در هم میآمیزد و فردی را میسازد که وجود خود را در نفی و نابودی «دیگری» تعریف میکند.

میخواهیم از ردپای چند متن در رمان سقفِ بلند تنهایی، نوشتهی حسین رادبوی، بهکوتاهی بگذریم. میخواهیم به متنها، رنجها، عشقها، ناکامیهای قصهساز بنگریم. میخواهیم به گوشهای از زندهگیهای پُرآرزو و زخم بنگریم.

رویا، زنی که پس از گمگشتگی همسرش یحیی، زندگیاش را وقف بزرگ کردن سه دخترش کرده، پس از سالها به زادگاهش بازمیگردد تا با گذشتهای آکنده از ابهام و بوی سوختگی تسویهحساب کند. لیلا راعی در این داستان با تمهای فقدان، مادری و بازگشت به گذشته بیانگر تجربههای انسانی است و در همان حال با قدرت تخیل، از آن واقعیتها فراتر میرود.

رمان «ممد چخوف» اثر خسرو کیانراد، با تکیه بر دو رکن اساسی «زبان بومیِ غنی» و «شخصیتپردازی سنجیده و چندلایه»، اثری شاخص در حیطهٔ ادبیات بومیگرا به شمار میرود. این نقد با تمرکز بر این دو محور، نشان میدهد که چگونه نویسنده با تلفیق عناصر فرهنگیِ استان بوشهر، ضربالمثلها و باورهای محلی با روانکاوی شخصیتها، موفق به خلق جهانی روایی منسجم و اثرگذار شده است.

داستان «آسانسور» با استفاده از فضایی محدود و نمادین، به بررسی مفاهیم عمیقی مانند عادت، ترس از تغییر، تنهایی، مرگ و جستوجوی معنا میپردازد. شخصیت کورت به عنوان فردی که در دام زندگی روزمره و ترسهای خود گرفتار شده است، نمادی از انسان مدرن است که در جستوجوی معنا و رهایی از چرخهی تکراری زندگی است.

«پشت پرده شادی»، عاشقانهای است محکوم به شکست. داستان از عشق آغاز میشود و در خشم پایان میگیرد. نثر داستان -که به نثر کهن فارسی پهلو میزند- با گشودن دریچهای غافلگیرکننده شروع میشود اما رنج، رنج عشق و فریبکاری معشوق ذره ذره، همچون نخ باریک تسبیح در تار و پود داستان جذب میشود تا خواننده همراه راوی انفعال را پس زند و قدم در راهی بگذارد که اینبار نه عرف، نه خانواده، نه فرزند و از همه مهمتر، نه معشوق سابق، پیش پایش گذاشتهاند.

مهدی اصلانی در «کافه رادیو»، مرزهای روایت را پشت سر میگذارد و اثری میآفریند که نه داستان است و نه قصه، بلکه «گفتارروایتی» سیال و بیقید است. این اثر، با تلفیق زبان صمیمی کوچه و مفاهیم عمیق نوستالژی، زندان و تبعید، و با بهرهگیری از تصاویر نمادین و خاطرات پراکندهای که با پیوندی درونمتنی به هم میپیوندند، یک جور نقالی مدرن و زندهداشت واژگانی است که رو به فراموشی هستند.

رمان «گورستان شیشهای»، سرور کسمایی روایتی چندصدا و چندلایه از یک شکست جمعی ارائه میدهد؛ شکست آرمانهای انقلابی که به جای تعالی بخشیدن به انسان، او را در دالانهای تاریک و پیچیده یک «قنات» استعاری گرفتار میکند. کسمایی با بهرهگیری از نمادپردازی عمیق، «انقلاب» را نه یک صعود به سوی روشنایی، که یک فرود جمعی به اعماق زمین و درونِ «حفرهها و گودالهای خالی وجود» شخصیتهایش تفسیر میکند. نقد نسیم خاکسار بر این رمان:

روایتی از زندگی مردی که در بند اسارت و اراده ارباب گرفتار شده و در مسیری از جنوب به شمال، از بندر سوخته به شالیزارهای سبز، زندگیای تازه اما همچنان محصور مییابد. این داستان نقدی است بر اسارت انسان در قفسهای تحمیلی قدرت و سنت و آزادی را هم در سرکشی میجوید: یک «ضد-اسطوره» مدرن؛ تراژدی انسانیتی که آزادی را فقط در نابودی تمام ساختارهای ازپیشساخته میداند.

رمان جننامه اثر هوشنگ گلشیری، نهتنها زندگینامهای ادبی از نویسندهای در جستوجوی هویت است، بلکه با شگردهای زیباییشناسانه و روایتی چندلایه، سفری اسطورهای و تاریخی را در بستر دو شهر متضاد، آبادان مدرن و اصفهان سنتی، به تصویر میکشد. این اثر، با نگاهی عمیق به تحولات فکری و اجتماعی ایران قرن چهاردهم خورشیدی، خواننده را به تأمل در تقابل سنت و مدرنیته وامیدارد.

این مقاله شعری از غلامرضا بروسان را تحلیل میکند که به مسئله فقدان، تبعید، و مقاومت در برابر نظامهای بیاحساس میپردازد. مقاله با تحلیل بندهای مختلف شعر، به تأملی در باب نقش شعر در بازسازی معنا، افشای خلأ و احیای صدای خاموشان میپردازد.

این چارچوب نظری در ادبیات داستانی میتواند الهامبخش خلق آثاری باشد که به بازنمایی انتقادیِ سوگِ بهحاشیهراندهشده بپردازند -روایتهایی از مرگ قربانیان جنگ، مهاجران، یا اقلیتها که در گفتمان رسمی نادیده گرفته میشوند. باتلر با تأکید بر «آسیبپذیری مشترک»، نویسندگان را ترغیب میکند تا با بهچالشکشیدن هنجارهای سوگواری تحمیلی، روایتهای بدیل بیافرینند؛ آثاری که نهتنها خشونت ساختاری را افشا میکنند، بلکه امکانی برای همدردی فرامرزی و بازاندیشی در اخلاق روایتگری فراهم میسازند.

تنهایی و انزوا در جامعه مدرن، تضاد خاطرات شیرین با واقعیت تلخ، جستجوی آزادی و رسیدن به پوچی، فاصله بین انسانها و فقدان ارتباط و سرانجام نقش اجتماعی زنان و فشارهای جامعه از موضوعات این داستان خوشساخت است. «اینجا همهچی عادیه» نوشته رعنا سلیمانی را با صدای آناهید و با موسیقی بابک بیات هم میتوانید بشنوید.