چه خبر؟

از ما

خورشید رشاد: فرورفتگی در خون

پاهام روی هم کلید می‌شود گاهی. روی تختم، روی روتختی سبز سدری. با تخت فرو می‌روم در خون. تختم با رو تختی سبز سدری روی دریای خون است.  فرومی‌روم در پیکر خونین زن جوانی در کارون. من و مهری.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش سوم

گربه‌ای در حالِ خاک‌کردن گُهش بود، دوشیزه آریان نگاهش می‌کرد، هربار که گربه را می‌دید رقیق می‌شد، طبیعت واقعاً همه چیز را خوب درست کرده بود، به خودمان که فکر می‌کنم شما می­دانید چه می­خواهم بگویم، واقعاً طبیعت، کشیش به او جواب داد نه این طبیعت نیست، طبیعت کلمه‌ی آدم‌های بی‌خداست.

ادامه مطلب »
از دیگران

محمود درویش: «سربازی رؤیای زنبق‌های سفید می‌بیند» به ترجمه فیروزه زمانی

می‌گوید: وطن برای من نوشیدن قهوۀ مادرم، بازگشت به‌سلامت است شباهنگام، و سرزمین؟ می‌گوید: من سرزمین را نمی‌شناسم. آن طور که در شعرها می‌گویند، سرزمین را با گوشت و خونم حس نمی‌کنم.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

داوود بیات: مُردن به وقت رمز شدن

چاپ نخست مجموعه شعر داوود بیات در نشریه ادبی بانگ. شاعر می‌نویسد: [در روزهای انقلاب] هر چیزی به‌جز همانی که می‌دیدم و تجربه می‌کردم برایم اهمیت نداشت. گاهی آدم شُخم می‌خورد، حتی اگر پیش از این زمین بایری بوده باشد. شُخم خوردم و همراه جمع شدم.

ادامه مطلب »
از دیگران

عباس شکری: نگاهی به گستره آثار یون فوسه، برنده نوبل ادبی – نقطه مقابل عشق، نفرت نیست، بی‌تفاوتی است

فوسه بر آن است که انسان نمی‌تواند بی طرف باشد. بی طرفی به آزارگر کمک می‌کند، نه قربانی. سکوت باعث می‌شود که کار خطاکار درست نمایانده شود و او ارج و قرب پیدا کند، نه قربانی.

ادامه مطلب »
از ما

مهدی احمدی: واتساپِ کاغذی

می­ توانستم باز هم در واتساپ پیام بگذارم و بگویم که بالاخره آن چای «گیوکوروی» ژاپنی را که خواسته بودی برایت پیدا کردم و فقط منتظرم که پاسپورتم را بدهند تا خودم برایت بیاورم.

ادامه مطلب »
از ما

حمید فرازنده: تأملاتی ناگزیر پیرامون مهاجرت

در چارچوب گفتمان مهمان‌نوازی دریدا، مهاجر توسط خانه‌ای گروگان گرفته می‌شود. زیرا این‌گونه نیست که فرد بتواند به مدد کنش و هویت اجتماعی خود به مکان زندگی‌اش معنا ببخشد، بلکه مسکنی که سبک زندگی در آن از پیش مقرر شده است،  خود را بر مهاجر تحمیل می‌کند.

ادامه مطلب »
از ما

جست‌وجوی خدا در هیاهو – در گفت‌وگو با قاضی ربیحاوی

قاضی ربیحاوی می‌گوید: یکی از کارهای ادبیات کشف حس‌ها و حالات پنهان در وجود آدمی‌ست و برملا کردن آن چیزهایی که ما حتی از خود خودمان هم پنهانش کرده‌ایم. بازنشر گفت‌وگویی با او درباره ساز و کار سانسور در جمهوری اسلامی.

ادامه مطلب »
چه خبر؟

دو شعر از مهدی گنجوی

نشر آسمانا (تورنتو) مجموعه شعر تازه‌ای از مهدی گنجوی را با عنوان «کهکشان خاطره‌ای از غروب خورشید ندارد» منتشر کرده است. شاعر دو شعر از این کتاب را در اختیار «بانگ» قرار داده است.

ادامه مطلب »
از ما

پیمان وهاب‌زاده: فاطی و جمیله

هنوز چند دقیقه‌ای از رسیدن به خانه نگذشته بود که زنگ اف اف به صدا آمد. بی‌موقع بود. زن از پنجره‌ی اتاق مهمانخانه که مشرف به کوچه بود به بیرون نگاهی انداخت و کسی را ندید.

ادامه مطلب »
از ما

امیرعطا جولائی: کوچه‌ی گم

دود نمی‌گذاشت برود جلوتر. تیر ناکارش کرده بود. شانه‌ی راست را از زور درد با دو دست سفت چسبیده بود. آن روز کسی حکم تیر صادر نکرده بود. او تنها زخمیِ بداقبالِ خیلِ معترضان بود.

ادامه مطلب »
از ما

حسین نوش‌آذر: وصیت‌ ادبی محمد محمدعلی

در جهان داستان «وارثان درگذشته» از آخرین آثار به جای مانده از محمد محمدعلی سرکوب و کشتار ادامه پیدا می‌کند. راهکاری که نویسنده ارائه می‌دهد این است که باید «ایمان بیاوریم به آنچه هستیم و نیستیم.» این همان وصیت ادبی محمد محمدعلی‌ست.  

ادامه مطلب »
جانباختگان کودک

سودابه. ر: «سرو سبز»، قتل حکومتی محمد رضا سروی

محمدرضا کابل را ندیده است اما طوطی کابلی را می‌شناسد و چشم به راه زبان باز کردن دخترک چشم سبز بود که خودش را به ضرب گلوله کشتند. تاوانی که به اعتراض به کشته شدن دختر دیگری بود که آزادی را می‌خواست.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

الهه هدایتی: پروا

اسم من، پروا بود و فامیلی‌ام قربانی. کلاس‌ چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته‌ شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانه‌اش مُرد، دلم می‌خواهد بگویم چطور کشته شدم.

ادامه مطلب »
از ما

برای شاعر فقید شمس آقاجانی- فریبا صدیقیم: «نرود جای خالی‌ات نرود از دست»

شخصیت‌‌ تو شفاف و حرف‌‌هایت پیچیده بود. مگر ذهن فیلسوفانه‌‌ی تو می‌‌توانست به زندگی نسبت شفافیت بدهد؟ اما شعرت نقطه‌‌ی اتصال این شفافیت و پیچیدگی بود تا عادل باشی و هر کس به اندازه‌‌ی توانش از آن برچیند.

ادامه مطلب »
از ما

مادح نظری: حلاجی

در این فصل از سال اینجا پرنده هم پر نمی‌زد، چه برسد به آشوبی که آن بیرون پاگرفته بود. حالا که همه چیز از تراز افتاده بود، حس می‌کرد تعادلش را از دست داده.

ادامه مطلب »