چه خبر؟

از ما

حسین نوش‌آذر: شهروز جویانی و مسأله اصالت و جعل

شهروز جویانی، روزنامه‌نگار و نویسنده فقید به اسم ترجمه، دو کتاب با نویسندگان و مترجمان جعلی منتشر کرده است. یکی از این آثار یک اثر درخشان ادبی و سندی از سرکوب‌ها در دوران تثبیت جمهوری اسلامی در سال‌های دهه ۱۳۶۰ است.

ادامه مطلب »
از دیگران

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش چهارم

به دنبال پروانه‌ای از دروازه گذشت، اما جانور دور شد، روی پیچکی نشست، روی شمعدانی، روی شب‌بو، باغچه‌های ما پر از عطر و بو و حاصلخیزند، به ندرت حصار سنگی هست، دورتادور زمین‌ها با گیاهان حصار شده‌اند که در پیاده‌رو سر ریز کرده‌اند، پروانه در سمت خانه‌ی بیانل می‌پرید که سهره‌ای او را قاپید.

ادامه مطلب »
چه خبر؟

شعری از محسن عظیمی

دختری با گیسوان پریشانش لای نسیم نفس‌هایم می‌رقصد و رقص‌کنان با ضربه‌ی دست چادرپوشی نقاب‌زده
به کما می‌رود کنج بیمارستان قلبم که دهیلز به دهیلزش پر شده از جسدهای زند‌ه‌‌ی دخترکانی با گیسوانی بریده!

ادامه مطلب »
از ما

عباس شکری: پرتاب از سکوی نیستی به هستی

داستان بلند «یک‌روز با هفت‌هزار سالگان» که به غزل می‌ماند، ذهن‌های «معمولی» را با اندیشه‌ها، احساسات و خاطره‌های گفتنی آن‌ها به‌گونه‌ای فارغ از منطق، دستور زبان یا کنترل‌های اخلاقی، توضیح می‌دهد. بدین قرار نویسنده «واقعیت» را به دست آشفتگی‌های اندیشه سپرده تا به «رمان واقعیت‌گرایانه» آن‌قدرها لطمه نزند.

ادامه مطلب »
از ما

ایرج خواجه‌پور: «ذات روایت بر دوش راوی و کاتب» – رمانِ «پنج باب در رجعت سلیم و دوالپا» نوشته‌ی احمد درخشان

در افسانه‌ی کهن غولی از عمق اعصار، ناتوان از ره‌پویی، به ترفندی رذیلانه بر دوش سلیم نامی می‌نشیند و پاهای تسمه‌وار خویش بر بدن او دوال کرده و هرآنچه خواهد فرمان می‌دهد.

ادامه مطلب »
از ما

ت. پکچین: آن دو نفر

آنها دو نفر بودند. در جادۀ اسالم می‌رفتند. یکی‌شان آخوند بود. دیلاق. در آستانۀ سی سالگی. با ریشی به قاعدۀ آخوندی. عینکی. دور لب پایینش که ریشش نمی‌پوشاند و روی پره‌های دماغش، زیرِ دماغیِ عینک، ردپای ضایعۀ پوستی سال‌ها پیش.

ادامه مطلب »
از ما

محمد کلباسی: دادا

از تیرک‌ها بدم می‌آمد. تیرک‌های سقف را می‌شمردم، تمامی نداشت. خسته می‌شدم. خواب آلود می‌شدم. بلند می‌شدم می‌رفتم سراغ دادا.

ادامه مطلب »
از دیگران

بهروز شیدا: «زیر آسمانِ سرگردانی»، نیم‌نگاهی به تصویر انسان در گوشه‌ای از ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم

   آخرین تصویر آگوست استریندبرگ شاید تمثیل همه‌ی ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم است؛ تمثیل تنهایی‌ی مردان و زنانی که در جست‌و‌جوی معنای انسان در گذرگاه زمان سرگردان مانده‌اند.

ادامه مطلب »
از دیگران

اریک امانوئل اشمیت: «بار اضافه» – به ترجمه رباب خمیس

«همه چیز را گفتن، راز ملال‌انگیز بودن است.» ولتر به روشنی صورت‌بندی کرده است: توصیف کردن، انباشتن نیست. افزایش جزئیات، جامعیت نکات دقیق و تراکم یادداشت‌‌ها، متنی زنده نمی‌سازند. بیستر بساط درهمی است که نمی‌شود چیزی در آن تشخیص داد. محل تخلیه زباله است که آدم از آن روگردان می‌شود.

ادامه مطلب »
چه خبر؟

شهریار الوندی: در سطرهای سوخته

بر لالای غمگین این عصرهای خاکستری، در آرایشگاهِ مرحوم ابوهاشم عبدالوارث، صدای میرا عواد می‌آمد، که از یابا می‌خواست داستانشان را بازگوید، آنها هنوز در جنگ شکست نخورده و پراکنده نشده بودند…

ادامه مطلب »
از ما

خورشید رشاد: فرورفتگی در خون

پاهام روی هم کلید می‌شود گاهی. روی تختم، روی روتختی سبز سدری. با تخت فرو می‌روم در خون. تختم با رو تختی سبز سدری روی دریای خون است.  فرومی‌روم در پیکر خونین زن جوانی در کارون. من و مهری.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش سوم

گربه‌ای در حالِ خاک‌کردن گُهش بود، دوشیزه آریان نگاهش می‌کرد، هربار که گربه را می‌دید رقیق می‌شد، طبیعت واقعاً همه چیز را خوب درست کرده بود، به خودمان که فکر می‌کنم شما می­دانید چه می­خواهم بگویم، واقعاً طبیعت، کشیش به او جواب داد نه این طبیعت نیست، طبیعت کلمه‌ی آدم‌های بی‌خداست.

ادامه مطلب »
از دیگران

محمود درویش: «سربازی رؤیای زنبق‌های سفید می‌بیند» به ترجمه فیروزه زمانی

می‌گوید: وطن برای من نوشیدن قهوۀ مادرم، بازگشت به‌سلامت است شباهنگام، و سرزمین؟ می‌گوید: من سرزمین را نمی‌شناسم. آن طور که در شعرها می‌گویند، سرزمین را با گوشت و خونم حس نمی‌کنم.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

داوود بیات: مُردن به وقت رمز شدن

چاپ نخست مجموعه شعر داوود بیات در نشریه ادبی بانگ. شاعر می‌نویسد: [در روزهای انقلاب] هر چیزی به‌جز همانی که می‌دیدم و تجربه می‌کردم برایم اهمیت نداشت. گاهی آدم شُخم می‌خورد، حتی اگر پیش از این زمین بایری بوده باشد. شُخم خوردم و همراه جمع شدم.

ادامه مطلب »
از دیگران

عباس شکری: نگاهی به گستره آثار یون فوسه، برنده نوبل ادبی – نقطه مقابل عشق، نفرت نیست، بی‌تفاوتی است

فوسه بر آن است که انسان نمی‌تواند بی طرف باشد. بی طرفی به آزارگر کمک می‌کند، نه قربانی. سکوت باعث می‌شود که کار خطاکار درست نمایانده شود و او ارج و قرب پیدا کند، نه قربانی.

ادامه مطلب »
از ما

مهدی احمدی: واتساپِ کاغذی

می­ توانستم باز هم در واتساپ پیام بگذارم و بگویم که بالاخره آن چای «گیوکوروی» ژاپنی را که خواسته بودی برایت پیدا کردم و فقط منتظرم که پاسپورتم را بدهند تا خودم برایت بیاورم.

ادامه مطلب »