
حسین آتشپرور: یک روز بهاری – به انضمام نقد داستان توسط کیهان خانجانی در بانگ – نوا
ساعت هشت و نیمِ صبح ِروز سهشنبه، اهالى بلوار نادرى با ناباورى دیدند که گاو زخمى از کشتارگاه پا به فرار گذاشت. خیابان بوى باران بهارى و علف تازه مىداد.
ساعت هشت و نیمِ صبح ِروز سهشنبه، اهالى بلوار نادرى با ناباورى دیدند که گاو زخمى از کشتارگاه پا به فرار گذاشت. خیابان بوى باران بهارى و علف تازه مىداد.
براهنی از اجبار تا تأثیر، سفری کرده است به درازای تاریخ ادبیات امروز و فردای ایران. سفری که از اجبار به لیسیدنِ متنی که به آذری نوشته بود آغاز میشود، و تا تأثیرگذاری در ادبیات امروز و فردای ایران پیش میآید. از اجبار تا تاثیر راهِ درازی است.
درون ظرف، آلتی مردانه غوطهور بود میان مایعی سبزْآبی. سریع نگاهی انداختم به تخت و شوهر. میانهی بدنش انگار با لایهی اضافهای از ملافه پوشانده شده بود. داد زدم: «چه کار کردی سیاما!؟»
نگاهی به «یک گل سرخ برای امیلی» اثر ویلیام فاکنر: امیلی در زندگی خالیاش به یک اتوریته احتیاج دارد. او تسلط جنازه دو مرد مرده را به تنهایی ترجیح میدهد. امتناع از پذیرش مرگ در دوران زوال یک نظام اجتماعی.
حسین نوشآذر و امیر محمدی در یک گفتوگوی صمیمانه دونفره تم «عشق» و مرگ» در دو داستان نوشته محمدی را با توجه به جنس نظرگاه این دو داستان بررسی میکنند.
خواننده در مواجهه با رمان “بادنماها و شلاقها” به قلم نسیم خاکسار منقلب برجا میماند و این از تاثیرات استعارههای روایی رمان است.
بار اول که برهنگیمان بهم رسید هول کرده بودم. خیس آب شدم. تا نگفته بودی نمیدانستم. دست خودم نبود. دست خودم نیست.
رمان “باد ما را با خود برد”، روایت سه مقطع زمانی را با جهتگیریهای سیاسی و تحلیل فرا رویههای فرهنگی پیش روی مخاطب میگذارد، روایتی از منظر زبانشناسی اجتماعی و الگوی تعدی، زاویه دید ایدئولوژیک، نظام باورها، ارزشها و مقولهها که بر پایهی پارامترهای فرهنگی و عقیدتی استوارگشته است.
علیرضا آبیز این شعر را همراه شعر بلند دیگری در سال ۱۳۹۶ با نام «کتاب بجستان» جهت دریافت مجوز نشر از سوی نشر کتاب فانوس در تهران به ادارهی کتاب وزارت ارشاد ارسال کرد. پس از چندین نوبت اصلاحیه و دیدار حضوری او و ناشر با رئیس ادارهی ممیزی شعر وزارت ارشاد، سرانجام به طور کامل غیرقابلچاپ اعلام شد.
انسانی که فلوبر باشد، آکنده است از ناسازگاریها و با اینهمه آدمی که به تمامی خودش است. با همهی ناگواریها میتوانی درک کنی که نظرش چیست.
در نگاه اول، از دور، مانکنی نشسته بود؛ سر خم کرده روی دست مشت شده زیر چانه اما از نزدیک، معلوم میشد مانکن نیست. اولاً به این دلیل که مانکنها را اغلب ایستاده میسازند و دوماً از نزدیک میدیدی که فقط یک تنه است به شکل استوانهای نامتوازن و دو دایره یکی برای سر و دیگری برای مشت، همین.
سِفر خروج ماجرای مهاجرت – تبعید – گریز یک مرد افغان به ایران است؛ موسی، سیودو ساله. سالهای پایانیی دههی ۱۳۸۰ خورشیدی است. روزهایی چند به دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوریی ایران مانده است؛ به انتخاباتِ ۲۲ خردادماه سال ۱۳۸۸؛ به رقابت محمود احمدی نژاد، محسن رضایی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی.
صبح اول فروردین هزار و سیصد و هشتاد و یک، جلوی تلویزیون نشسته بودم و داشتم به تکه تکههای پازلی که بهرنگ از صبح زود داشت کنار هم میچید نگاه میکردم. پازل را هفتهی پیش از آن برایش خریده بودم. خانهای آجری، با پنجرههای بزرگ که رو به برکهای پر از مرغابیهای رنگ به رنگ باز میشدند.
میروم زیر دوش، آب قطع است، شیرفلکه را که نبسته بودم! درست یادم نمیآید. دنبال آچار میگردم، آخرین بار کجا بود، میروم پشت پنجره، پرده افتاده روی زمین،کنار سرمریم که خون بسته.
در رویکرد شعری رضا براهنی میتوان طیفی از بیانگری تشدید شده تا نابیانگری در نظر گرفت که یک سویش کتاب “ظل الله” (۱۳۵۴) و سوی دیگرش کتاب “خطاب به پروانهها” (۱۳۷۴) است.
سرنوشت خوآن نارسیسو اوکانیان در یک روز چهارشنبه رقم خورد بی آنکه دنیا باخبر شود چه بر سرش آمده است. البته در عرصهیی گستردهتر باخبر شد ولی چند هفتهی بعد و بی آنکه نامی از اوکانیان برده شود. بلایی که سر او آمد سر خیلیهای دیگر هم آمده بود.
بلوغ مرحلهی مهمی در زندگی هر فرد است و آیینهای تشرف به بلوغ از جملهی کهنترین آیینهای بشری هستند. در همه ی این آیینها، فرد نوبالغ نیازمند کسب شناخت عمیقتری از خویشتن است تا نقش تازه ای در جایگاه تازه ای بر عهده بگیرد.
از بالکن میشد تا دوردستهای دور را دید. اینجا در آخرین طبقهی آپارتمانی در هایدلبرگ، انگار از بلندای بِهمِرد چشم به دشتهای روبهرو داشتم. هرگاه آن انتها گردوغبارِ باران برمیخاست، دهدقیقهای طول میکشید تا موکبش برسد به ما. تنها نکتهی مثبت این آپارتمان نقلی همین چشماندازش بود.
«باران میبارد» نوشته حسن حسام به تحقیق اولین داستانی است که در ادبیات معاصر ایران بعد از انقلاب درباره کابوس قتل عام زندانیان سیاسی نوشته شده است. نقطه صفر کابوسی است که نه در ۶۷ که در سال ۶۰ آغاز شد. چشمانداز ادامه این راه چیست؟ با حسن حسام گفتوگویی کردهام.
تفاوت شعر را با قصه و گزارش دقیقاً در این نکته میدانم که آیا آن کسی که دارد چیزی را بیان میکند میخواهد از حسهای خودش و از خبرهایی که از خارج گرفته به ما گزارش بدهد، یا اینکه میخواهد واکنشهای ذهن خودش نسبت به آن خبرها را به اطلاع ما برساند؟ من این دومی را شعر میدانم.
گردبادی که در سالهای ۷۰ـ ۱۹۷۷ به نام انقلاب در سرتاسر ایران وزید و چرخید و همه چیز را درهم ریخت، ابتدا قیام عظیم همه تودهها بود.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.