چه خبر؟

از ما

کوشیار پارسی: آن‌چه می‌ماند

سرسختی ِ منصور کوشان در نوشتن را به هیچ روی نمی‌توان پُرکاری نامید. به هیچ روی نمی‌پذیرد زودگذر بودن ِ نوشتن از خود و نوشتن ِ خود را. سودازده است در نوشتن، تا یافتن ِ موسیقی ِ زندگی. در بیدار کردن ِ آنان که نه در خواب که به خُرناسه‌‌اند.

ادامه مطلب »
از ما

ماریا ابراهیم: تبارشناسی فرزندکشی (تحلیل رمان «سالمرگی» نوشته اصغر الهی)

تبارشناسی فرزندکشی در ایران دو منشا دارد که چون رودهایی جاری همواره روابط فردی و اجتماعی ما را سامان داده اند. منشا نخست مذهب است چونان که قربانی کردن فرزند در ادیان ابراهیمی پاس داشته شده، دوم اسطوره که در شاهنامه و مهمترین شخصیت آن جهان پهلوان رستم تجلی کرده است.

ادامه مطلب »
از ما

مصطفی فلاحیان: دریا پلاژ

آبِ کف‌آلود آمد روی پاها و دمپایی‌های زن و ماسه بر جای گذاشت. «اون پرچم رو می‌بینین، تا اونجا می‌برم و میارم.»زن پهنه‌ی دریا را با نگاهش کاوید، فقط موج دید و کسانی که در نزدیکی ساحل تن به آب زده بودند.

ادامه مطلب »
از ما

منصور کوشان: شاهد (رمان)، بخش پنجم

صدای آواز ماهی‌ها را نشنیده بودم. حتا فکر نکرده بودم که وقتی باران می‌آید ماهی‌ها می‌رقصند و دهانشان را باز می‌کنند تا دانه‌های باران را پیش از آلوده شدن به آب حوض بنوشند.

ادامه مطلب »
از ما

فرهت فرخی: مشاع

روی نقشه می‌توانیم ببینیم که «تهران دارد پنجه می‌کشد و از کوه بالا می‌رود.» این پنجه‌کشیدن‌ها از مدار سی‌و‌پنج درجه و هفتاد‌و‌هشت دقیقه‌ی شمالی شروع می شوند. کوه‌ها را با کوچه‌های تازه شیار می زنند. کمی بالاتر از این عرض شمالی، یکی از شیارهای تک‌افتاده روی نصف‌النهار پنجاه‌و‌یک درجه و سی‌و‌هشت دقیقه‌است.

ادامه مطلب »
از ما

روزبه جورکش: بازنماییِ «بمباران‌های تهران‌» در رمان «محاق» منصور کوشان

بمباران‌های تهران در این رمان با عشق بازنمایی می‌شوند. گویی راکت‌ها همزمان که خانه‌ها را هدف قرار می‌دادند، قلب‌ها را نیز نشانه می‌رفتند و در میانۀ‌ وضعیتِ قرمز، آژیر عشق بود که بلند می‌شد: عشق در پناهِ ویرانه‌های تهران.

ادامه مطلب »
از دیگران

سلمان رشدی: «فرشته گابریل» به ترجمه سروناز ایرانی

مدت‌ها گمان می‌کردیم این مرد، گابریل، قادر به معجزه است. زیرا سالها بود برای کسی که بال نداشت، چیزهای زیادی درباره‌ی فرشته‌ها می‌گفت. اینطور بود که وقتی معجزه‌ی دستگاه چاپ پیش آمد، سر تکان دادیم یعنی که می‌دانیم. اما دانستن درباره‌ی این جادوگری هم باعث نشد از چنگش رها بشویم.

ادامه مطلب »
از دیگران

مجتبی زمانی: هیولاها به ما چه می‌آموزند؟ – فرانکشتاین در برابر دراکولا

این مقاله پژوهشی است تا به بررسی ایده هیولا و جامعه شناسی هیولا‌ها بپردازد و پاسخی برای این سوال بیابد که هیولاهای ادبی فراتر از سرگرمی،  چه چیزی به خواننده ی کنجکاو  می‌آموزند؟ 

ادامه مطلب »
از ما

سالگرد درگذشت هوشنگ گلشیری – مجید نفیسی: ابراهیم در «آینه های دردار»

صنم بانو روح الصنم ابراهیم است، مهرگیاهی که به تن و پای آدمی می‌چسبد و همه‌ی عمر او را دنبال می‌کند، یکی از دو ساق روئیده بر ریواس نخستین است که مشی و مشیانه از آن پدید آمدند؛ نیم دایره‌ای است که دایره‌ی او را کامل می‌کند. خیال بازی با این چهره‌ی خیالی همزاد، میراث ابراهیم است.

ادامه مطلب »
از ما

منصور کوشان: شاهد (رمان)، بخش چهارم

خیلی از شب‌ها وقتی بانو می‌بیند از بی‌خوابی و نوشتن خسته شده‌ام پیشنهاد می‌کند کتابی را انتخاب کنم تا با صدای بلند بخواند. می‌داند که شنیدن صدایش خستگی را از تنم می‌برد. حتا بسیاری از وقت‌ها احساس می‌کنم دارم صدای خودم را می‌شنوم.

ادامه مطلب »
از ما

آزیتا قهرمان: «سفری دیگر می‌بایست» -نگاهی کوتاه به برخی اثرهای منصور کوشان

وجه مشترک آثار منصور کوشان شفافیت نثر، فکر روشن و توان استدلال فلسفی و شاعرانه است . در سرمقاله‌های سیاسی‌اش، این ویژگی، خود را به شکل توازن تحلیلی و نگاه گسترده و چند سویه نشان می‌دهد.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

سیس نوته‌بوم: «شبی در اصفهان»، به ترجمه فروغ تمیمی

اصفهان و یزد از دریچه چشم یکی از مهم‌ترین نویسندگان هلند در اواخر حکومت پهلوی دوم. تفاوت آنچه که ما از ایرانِ آن زمان درک کرده‌ایم و آنچه که یکی مانند نوته‌بوم از منظر یک سیاح درک کرده است.

ادامه مطلب »
از ما

آیدا ایزدآبادی: در ساعتی نامعلوم

این خانه عجیب شبیه خانه‌ای‌ست که قبلاً آن را دیده‌ام. نه! آنجا بوده‌ام من، خودم تابلوهایش را دستمال کشیده و آب گلدان روی میزش را عوض کرده‌ام، آن پرده‌های حریر آبی را خودم دوخته و کار گذاشته‌ام. به جای ساعت دیواری هم یک ساعت رومیزی قشنگ داشتم؛ از آنها که تیک تاکشان در نمی‌آید و روی مخ آدم راه نمی‌رود.

ادامه مطلب »
از ما

منصور کوشان: شاهد (رمان)، بخش سوم

از زیر سقف هم می‌دیدم که ماهی‌ها دهان‌های بازشان را زیر دانه‌های باران می‌گیرند. هیچ برگی در حوض نبود و به راحتی آن‌ها را تماشا می‌کردم که بانو آمد. شانه‌ها و جلو دامنش خیس شده بود.

ادامه مطلب »
از ما

ملیحه تیره‌گل: تمثیل، تاریخ و فمینیسم در «انقلاب مینا»ی مهرنوش مزارعی

مهرنوش مزارعی در رمان تازه‌اش دگرگونی‌ها و تحولات پنج دهه از روح و روانِ ایران‌بانوی ما را در قالب زندگیِ دختری به نام «مینا»، ممثل کرده است. ایران‌بانوئی که تازه با نسیم «مدرنیته» از خواب قرون وُ اعصاری چشم گشوده و عقب ماندگیِ خود را دیده است.

ادامه مطلب »
از ما

علیرضا آبیز: اضطراب راوی و اضطراب متن

اصل بنیادین قصه‌های مجموعه «ماه» نوشته حسین رحمت عدم‌قطعیت است که بر بستری از تعلیق حرکت می‌کند. شیوه‌ روایت چندپاره ، جمله‌های مقطع و کوتاه، گریز مداوم به وهم و خیال و نیز روایت اول شخص ویژگی مشترک همه قصه‌ها است.

ادامه مطلب »
از ما

حسین رحمت: ماه

می‌رفتم  زیر سر خاتون را بلند می‌کردم و کنار تخت‌اش می‌نشستم. اخبار جنگ نفس‌ خاتون  را تب‌آلود کرده بود.

ادامه مطلب »