چه خبر؟

علی حسینی. عکس: نویسنده
از دست ندهید

علی حسینی: بوی اسکناس

در طول زندگی مشترکمان کشمکش‌های زیادی داشتیم، پنج سال تمام، تا این آخرین‌اش که بر سر پنیر دلمه‌ —کاتج چیز— پیش آمد. پنیر فاسد شده

ادامه مطلب »
از دیگران

احمد خلفانی: «ناطور دشت» ـ نگاه از دریچه‌ی تخیل

رمان ناطور دشت،نوشته‌ی جروم دیوید سلینجر، داستان چالشِ نوجوانی به نام هولدن کالفیلد با تنگناها و محدودیت‌های دنیای بزرگ‌ترهاست، با سیستم یا سیستم‌هایی که آن‌ها را هم‌رنگ و هم‌شکل، و رفتار و کردار و زندگی و معاملات‌شان را دروغین و مزورانه می‌کند.

ادامه مطلب »
از دیگران

اریک امانوئل اشمیت: «چهره‌نگاری تو‌خالی» به ترجمه رباب خمیس

چهره‌نگاری توخالی، هنر گفتن بدون گفتن است.  بجای توصیف مستقیم ویژگی‌های مثبت یا منفی فرد بر آنچه بیان نشده و حذف یا القا شده تمرکز می‌کند. تاثیر آن از اینجاست که گاهی سکوت بیش از فریاد سخن می‌گوید و آنچه نشان داده نمی‌شود از آنچه به نمایش در می‌آید جای معنادارتری اشغال می‌کند.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

نسیم خاکسار: سوگواران

چهار مرد با کمی فاصله از چهار سوی صحنه وارد می‌شوند. هر چهار نفر تقریباٌ مسن هستند. موها فلفل نمکی و قیافه‌ها خسته است. دست‌ها به پشت کمی در اطراف قدم می‌زنند. بعد هرکدام گوشه‌ای را می‌گیرند و می‌نشینند.

ادامه مطلب »
از ما

علی نگهبان: آیه‌های سرخابی

حمید به ماهرخ تعارف کرد که اول وارد دفتر حاج‌آقا شود. منشی حاج آقا پسر جوانی بود با ریش بورِ تنکی که به دقت شانه شده بود. صدای نرم و گوشنوازی داشت. گفت، «بفرمایین. حاج آقا تشریف بردن نمازخانه. هم الان می‌رسند.»

ادامه مطلب »
از ما

شراره یقینی: داستان «نقش جهان» حسین آتش‌پرور، تکراری در تکرار تاریخ

آتش‌پرور از میدان نقش جهان، به‌‌عنوان زمینه‌‌ای برای نشان دادن تاریخ، از کهن‌‌ایام تا به امروز استفاده کرده است. زمان در داستان سیال است. نویسنده مخاطب را در همین سیالیت، به‌‌عنوان تماشاگری تاریخی، در حاشیۀ میدان نقش جهان مستقر می‌‌کند.

ادامه مطلب »
از ما

مریم پژمان: نا‌سور

دلتنگ لهجه جنوبی‌ات هستم دختر! گوش می‌کنم! تو فقط حرف بزن! چشمانم را می‌بندم و همان لب‌های درشت عنابی‌ات را تصور می‌کنم.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

دوریس دوری: «یک جفت کفش نو برای خانم هونگ» به ترجمه ایرج زهری

لئوپولد می‌گوید: “عجیبه، اون زمان‌ها من علیه جنگ ویتنام مبارزه می‌کردم. حالا هیچ نمی‌دونم اونجا چه خبره. ” من می‌گویم: ” هو، هو، هو، شی مین! ” و کفش‌های کوچول موچول خانم هونگ را روی سر و سینه‌ی لئوپولد تا ران‌هایش می‌لغزانم.

ادامه مطلب »
از ما

محمدرفیع محمودیان: از قطعیت تا تردید، از فعل تا صفت

این نوشته در پی طرح این نکته است که زبان در کاربردْ برانگیزنده‌ی نگرشی معین به جهان است. واحدهای کارکردی زبان همچون فعل، صفت و حروف اضافه دارای بار دیدگاهی هستند. هر یک از واحدها، بنا به کارکرد در گفت (گفتار و نوشتار)، نگرشی را دامن می‌زند.

ادامه مطلب »
از ما

امید صیادی: معجزه در استرینگ تاون

آن شب بارانی در استرینگ تاون، مانند دیگر شب‌های معمولی در هر شهر کوچکی بود. تندیس مریم عَذرا بالای سکوی سیمانی میدان به خیابان خالی از تردد چشم دوخته بود و تراموای تک مسیره، مقابل کلیسای قدیمی خستگی در می‌کرد.

ادامه مطلب »
از ما

مرتضی خبازیان‌زاده: باران سیاه

در کابل گویه است که بالای زور تسلیم نشو، الا اینکه زور پُرزور باشد و همگان گفته مه‌کنند که زورِ نداری پُرزور است. اینها در خاطر، نه یک افغانی پیسه در جیب، نه یک تکه نان قوتِ جان، از پُلچرخی بیرون رانده شدم.

ادامه مطلب »
از ما

بهروز شیدا: «یکی زخمِ دیگری را لگد می‌کند» – خوانشی از رمان مستانه خانوم، نوشته‌ی شیرین کبیری

می‌خواهیم رمان مستانه خانوم، نوشته‌ی شیرین کبیری، را‌ بخوانیم. می‌خواهیم چند وتر از دایره‌ی یک هستی‌ را در آینه‌ی سخنانی دیگر به‌‌کوتاهی‌ بخوانیم.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

فریبا صدیقیم: آیا کافکا نویسنده‌ای مذهبی بود؟

داستان‌های کافکا به صورت غیر قابل اجتنابی تلاش‌های نومیدانه و مذبوحانه‌ی شخصیت‌هایی است که سعی می‌کنند کار درست انجام دهند، اما همیشه مانند خودش گیج، سردرگم و ناکام می‌مانند. شاید همین اصرار در کار درست است که کافکا را هم تراز یک مقام مذهبی می‌کند.

ادامه مطلب »