
پنج شعر از روزبه کمالی
روزبه کمالی ساکن لندن است و با برنامه تماشا و پادکست ادبی شیرازه و وبسایتهای گوناگون کار میکند. کتاب شعرش با عنوان از شر وسواسها آماده انتشار است. چند شعر از او:
روزبه کمالی ساکن لندن است و با برنامه تماشا و پادکست ادبی شیرازه و وبسایتهای گوناگون کار میکند. کتاب شعرش با عنوان از شر وسواسها آماده انتشار است. چند شعر از او:
و برگهای زبانگنجشکها آذین کاجها، و خشاخش خرد شدن فصل فصل من در بارش نگاه خشک آدمها،آری، شعریست هوای جیبهایم باز
مرتضا نگاهی – صادق چوبک شاعر نبود و ادعای شاعری هم نداشت اما مانند هر ایرانی دیگر، گاه، از دل برآمدههایی در ذهنش شکل میگرفت و روی کاغذ جاری میشد. در اوایل “چکامه”شان میخواند ولی بعدها نام “ترانه” بر آنان گذاشت. آرزو داشت که آن “ترانه”ها روزی، روزگاری منتشر شوند..
بهشتهای ما گم شدند در دست ابلیس با صفات بالا و در خون سرخ جاری از چشمهایمان پیدا میشوند در روز دادخواهی. ای خواهندگان داد! ای خواهندگان بازگشت بهشتهای گم شده در پرند…
راستی میدانی این مردمِ غمگینِ هزارچشم از تو چه میخواهند؟ مردم که خواب در چشمهایشان شکسته است شاید که از تو میخواهند هزار بار به خوابِ پریان پا بگذاری
گریه نکن مریم جان، گیسوانت را بشوی با آب ِ لبریز از گل مریم، آنها را بباف در دو ریسهی بلند توری سفید بپیچ بر، یکی را قیچی کن،برای مادر بکتاش بفرست
قتل تبهکارانه بکتاش آبتین در زندانهای همیشه کرونایی جمهوری اسلامی موجی از همدلی و دریغ را در میان شاعران ایرانی برانگیخته است. دو شعر دیگر در گرامیداشت یاد عضو به قتل رسیده کانون نویسندگان ایران.
سطلهای فلزی بهمثابهی خوان های گُسترده/بارِ عام است در خیابانها/میهمانانی که عمیقتر شنا کنند غذای لذیذتری نصیبشان میشود/وگر شراب خوری جرعهای فشان بر سطل/در سطل/هر سطل/قُل قُل قُل
ظهر دیماه هزار و چهارصد است و باد موهات را میآشوبد و زنجیر از پاهات میگسلد بکتاش. ظهر دیماه هزار و چهارصد، سوزی به سوزانندگی آذر هفتاد و هفت، صدا را به خون میکشد در حلقوم بریده، در تن زنجیرشده به تخت و نگاه بهتزدهٔ شاعران.
کنایهی تلخی است مرگ/شاعر نمیخواست بمیرد/دل به طوفان اقیانوس زد و /تمام کلمات به جایی رفتند/تا دوباره بیاشوبند.
بر سنگ حک کن و بر دل نِه که حتا مجال بُهتسوگ بکتاش نیز دست نداد/بیقراری از پیِ بیقراری بود… /خندان و باژن و گنجی و یاران /بارانباران/بر سقف فروچکانِ میانِ ما و آنان فرومیباریدند…
هوشنگ چالنگی: شعر دیگریها بچه هایی بودند که شعرهاشان را در «جزوه شعر» یا اگر اشتباه نکنم در خوشهی نوریعلاء چاپ کردند و قرار شد کارهای متفاوتی تالیف کنند. یادم نیست چطور رویایی با این بچهها بُر خورد و همان موقعها بود به نظرم که فریدون رهنما هم آمد.
ما، اعداد بودیم در محیط بستهی خویش/با سه چوپان/همیشه در چرای تکرار/اما ملالآورتر/آوای پرندهای است/که سرود آزادی میخواند
در این یادداشت به هوشنگ چالنگی میپردازم، کسی که حضورش به گروه «شعر دیگر» اعتبار بیشتری داد. شاعری که با ظرفیتهای ذاتی شعرش که از زیست و اقلیم زندگی او نشأت گرفته و در کنار شهود شاعرانه نیرومند و با دانش و آگاهی از اساطیر و فلسفه یونان درهم آمیخته بود اشعاری را سرود که جانمایهی شبهای تاریک و بلند مردمان سرزمینمان شده است.
شناخت نسل امروز از شعر هوشنگ چالنگی مدیون نشر سالی است که کتاب «زنگولهی تنبل» چالنگی را در سال ۱۳۸۳ و کتاب «آبی ملحوظ» وی را در سال ۱۳۸۷ منتشر کرد. از مهین خدیوی، شاعر و نویسنده و مدیر نشر سالی خواستیم به اختصار درباره آشناییاش با چالنگی و سایر شاعرانی که آثارشان را منتشر کرده برای «بانگ» بنویسد.
شعر شوکا حسینی سرشار از جسارت و تازگی است و تصویرگر زندگی فکری، اجتماعی و سیاسی دوران ما با رویکردی فمینیستی. در عین تجربهگرایی در فرم، از میراث غنی زبان و ادبیات فارسی هم غافل نیست و ترکیب این دو سبب شده که شعری خواندنی، اندیشهورز، جاندار و سرزنده بیافریند.
طبق قراری که گذاشتهایم، هر ماه به طور اختصاصی به زندگی و آثار یکی از شاعران فارسیزبان خواهیم پرداخت. این ماه شعرهایی از هوشنگ چالنگی به گزینش شاعران و صاحبنظران منتشر خواهیم کرد و نیز یادداشتها، نقدها و گفتوگوهایی پیرامون او و میراث ادبی او.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.