ادبیات داستانی ایران

از ما

فرشته مولوی: «SUMMER IS UPON US»

دارد می‌رود که بپرسد. اتوبوس خط ۷ خیابان Bathurst از شمال به جنوب می‌بردش. کنار پنجره نشسته، رو به خیابان روشن صبح دارد. نور پریده‌ی آسمانی نیم‌ابری نیم‌آفتابی بر پلک‌های هنوز سنگین از خواب دمِ صبح نرم و خوش می‌نشیند.

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: موسی

خبر مرگ موسی ناگهانی بود. کسی باورش نمی‌شد. همه هاج و واج مانده بودند. خبر را همان صبح مجید آورد. ما نشسته بودیم و بازوهای بیکارمان را روی لوله‌های کلفت یله داده بودیم. هیچ‌کس حرفی نمی‌زد.

ادامه مطلب »
از ما

امین عسکری‌زاده: کوکوپلی

صد دلاری را داخل دستگاه رولت کرد و شماره‌های یک، نه، هشت و نه را پر کرد و دکمۀ بزرگ قرمز را فشار داد. گردونه چند بار چرخید و روی هیچ کدام از آنها ننشست. شرط را سه برابر کرد و دوباره همان شماره‌ها را زد. گردونه چرخید و دوباره هیچ کدام از آن شماره‌ها نبردند.

ادامه مطلب »
از ما

غلامرضا رضایی: راوی خاموشان

همین که سر برداشت دید راننده‌ی تاکسی از آینه‌ی جلو نگاهش می‌کند. حتما دنبال فرصتی می‌گشت سر صحبت را باز کند. همان اول هم که مقصدش را گفته بود راننده مشکوک نگاهش کرده بود، انگار می‌خواست بگوید: چرا آنجا؟

ادامه مطلب »
از ما

س. شکیبا: تابوت

یک تمثیل داستانی درباره مرگ سلطان بس سالخورده‌ی یک کشور خیالی و تدارک برگزاری مراسم خاکسپاری او در یک تابستان داغ با تکیه بر دیوانسالاری اداری آشفته.

ادامه مطلب »
از ما

شایان افشار: نقش…

می‌گوید: وَ وقتی بِ باران بییاد یه پا زودتر خیس می‌شه… از از زانو به پایین… می‌گوید: ز زانوم تیرخورده بود… خ خیلی وقت پیش…می‌گوید: می‌می‌دونم حواستان از از گوشه چشم، به من بود…

ادامه مطلب »
از ما

ت. پکچین: آن دو نفر

آنها دو نفر بودند. در جادۀ اسالم می‌رفتند. یکی‌شان آخوند بود. دیلاق. در آستانۀ سی سالگی. با ریشی به قاعدۀ آخوندی. عینکی. دور لب پایینش که ریشش نمی‌پوشاند و روی پره‌های دماغش، زیرِ دماغیِ عینک، ردپای ضایعۀ پوستی سال‌ها پیش.

ادامه مطلب »
از ما

محمد کلباسی: دادا

از تیرک‌ها بدم می‌آمد. تیرک‌های سقف را می‌شمردم، تمامی نداشت. خسته می‌شدم. خواب آلود می‌شدم. بلند می‌شدم می‌رفتم سراغ دادا.

ادامه مطلب »
از ما

خورشید رشاد: فرورفتگی در خون

پاهام روی هم کلید می‌شود گاهی. روی تختم، روی روتختی سبز سدری. با تخت فرو می‌روم در خون. تختم با رو تختی سبز سدری روی دریای خون است.  فرومی‌روم در پیکر خونین زن جوانی در کارون. من و مهری.

ادامه مطلب »
از ما

مهدی احمدی: واتساپِ کاغذی

می­ توانستم باز هم در واتساپ پیام بگذارم و بگویم که بالاخره آن چای «گیوکوروی» ژاپنی را که خواسته بودی برایت پیدا کردم و فقط منتظرم که پاسپورتم را بدهند تا خودم برایت بیاورم.

ادامه مطلب »
از ما

پیمان وهاب‌زاده: فاطی و جمیله

هنوز چند دقیقه‌ای از رسیدن به خانه نگذشته بود که زنگ اف اف به صدا آمد. بی‌موقع بود. زن از پنجره‌ی اتاق مهمانخانه که مشرف به کوچه بود به بیرون نگاهی انداخت و کسی را ندید.

ادامه مطلب »
از ما

امیرعطا جولائی: کوچه‌ی گم

دود نمی‌گذاشت برود جلوتر. تیر ناکارش کرده بود. شانه‌ی راست را از زور درد با دو دست سفت چسبیده بود. آن روز کسی حکم تیر صادر نکرده بود. او تنها زخمیِ بداقبالِ خیلِ معترضان بود.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

الهه هدایتی: پروا

اسم من، پروا بود و فامیلی‌ام قربانی. کلاس‌ چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته‌ شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانه‌اش مُرد، دلم می‌خواهد بگویم چطور کشته شدم.

ادامه مطلب »
از ما

مادح نظری: حلاجی

در این فصل از سال اینجا پرنده هم پر نمی‌زد، چه برسد به آشوبی که آن بیرون پاگرفته بود. حالا که همه چیز از تراز افتاده بود، حس می‌کرد تعادلش را از دست داده.

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: ظهور

با این صورت کشیده مردانه که در نور روحانی می‌درخشه توی این شب تاریک. آقا من غریبم و کسی غیر از شما ندارم. زبونم لال خدا می‌دونه که من هم سهمی داشتم در امر ظهور شما بر این دیوار، اما مردم محل خیال می‌کنن که من می‌خواستم مانع ظهور شما بشم.

ادامه مطلب »
از ما

محمدرفیع محمودیان: «یگانگی و گسست معنا و متن» – دربارۀ ماهی و جفتش اثر ابراهیم گلستان

امروز زمان خوبی است که گلستان را، باغ را، وانهیم. نویسنده مرده است و گلستانی از امید که او و ما در آن سیر می‌کردیم هرز رفته است. بر‌گردیم و نه همچون دوران انقلاب به شوقْ گل نسترن بچینیم بلکه به اندوه و حسرت شکنندگی معنا را در یکی از آثار داستانی او بررسی کنیم.

ادامه مطلب »
ژوان ناهید - پوستر: ساعد
از ما

ژوان ناهید: «مرگ‌فروش و کارخانه‌ی خنده»

 با اولین ضربه‌ی ساعت، پرده کنار رفت و سقف بر سرم لرزید و دستی به آرامی درِ تابوت را گذاشت. دیگر در تاریکی هر کاری کردم فکر مایکل از سرم بیرون نرفت. آخرین بار دو روز مانده به افتتاحیه‌ی همین نمایش دیده بودمش.

ادامه مطلب »
از ما

حسین آتش‌پرور:گذشته‌ای که همچنان با ما راه می‌رود

سرخپوست تنها نوشته منیرو روانی‌پور از این جهت مهم است که نویسنده با جسارتی کم‌نظیر آینه را به دست انسان معاصر بخصوص خاورمیانه‌ای می‌دهد که در چه دنیای عفنی زندگی می‌کند. و جهان چگونه گندابی برای زیست ما شده.

ادامه مطلب »
از ما

حمید فرازنده: جست‌وجوی تحریف‌آمیز عدالت

عدالت در نظر روایتگر رمان «برای تو» همخانه‌ی حس انتقام‌گیری است: کسی باید تاوان همه‌ی شوربختی‌های مرا بپردازد؛ بدون یک قربانی من به آرامش نمی‌رسم. روحیه‌ای که با ناتورئالیسم حاکم بر روایت همخوان است.

ادامه مطلب »