قباد آذرآیین: حکم

استاد فرهیخته!

شما در سراسر دوران پاک و پرثمرمعلمی‌تان، نمونه بودید. این را تنها من به عنوان کسی که افتخارشاگردی شما را در سال‌های دور، داشته است، نمی‌گویم، گمان نمی‌کنم در این مورد، کسی با نظر من کوچک ترین مخالفتی داشته باشد. حضورشاگردان پرشمارکلاس‌های درس شما در بهترین دانشگاه‌ها و مراکز علمی این جا و غرب، گواه این گفته‌ی من است.
کلاس درس شما به حق، مصداق “جمعه به مکتب آورد طفل گریزپا” بود. شما استاد یک درس سخت و خشک بودید. – این فعل لعنتی “بود” نیت و تصمیم مرا در مورد آنچه می‌خواهم بگویم لو می‌دهد! -جو معمول حاکم بر این گونه کلاس‌ها، خشکی، انعطاف ناپذیری و جدی بودن است. تجربه‌های اندکی وجود دارد که مدرسان این گونه درس‌ها با لبخند وارد کلاس شده و در زمان تدریس، با بچه‌های کلاس، بگوبخنَد داشته باشند؛ دلایل این واقعیت، ظاهراً قابل قبول است: زمان کم و محدود است، کلاس از دست می‌رود، بچه‌ها جنبه ندارند… و از این گونه دلیل‌ها… شما، استاد فرهیخته، اما با شیوه و شگردهای تدریس خود، در عمل، نشان دادید که این حرف‌ها بهانه هایی بیش نیست و معلم می‌تواند حتی در این گونه کلاس‌های ظاهراً خشک، جوّی شاد به وجود بیاورد، به گونه‌ای که نه تنها “درس” از دست نرود، که بهتر و راحت تر، آموخته شود ودر ذهن و یاد دانش آموز و بعداً دانشجو، ماندگارتر باشد. کلاس‌های درس شما با شیوه و شگردهایی که به حق، خاص خودتان بود-باز هم بود! – شهره‌ی عام و خاص یافت؛ نه تنها هرگزکسی از کلاس‌های شما غیبت نمی‌کرد که شلوغ ترین کلاس‌ها بود. دانش آموزان و بعداً دانشجویان فراوانی بودند که بدون این که با شما درس داشته باشند، گاه از کلاس‌های دیگرشان می‌زدند و سر کلاس‌های شما حاضر می‌شدند…

استاد فرهیخته!

سرتان را درد نمی‌آورم و مصدع اوقات پربار شما نمی‌شوم… حتماً قبول دارید که تا زمانی که شما، استاد فرهیخته و عزیزما، معقول، کارتان را می‌کردید و به تدریس ارزشمند و منحصر به فرد خودتان ادامه می‌دادید، اداره‌ی تحت ریاست این بنده- که شما همیشه بابا لنگ دراز صدایش می‌زدید- یاد آن روزها به خیر- نه تنها کاری به کارتان نداشت و موی دماغتان نمی‌شد، که بارها تشویقتان کرد و برایتان تقدیرنامه فرستاد و در بولتن‌های وزارتخانه و مجلات رشد، شما را به عنوان استاد و مدرسی ارزشمند و فرهیخته معرفی نمود-اگر خدای ناکرده، خلاف این موارد که عرض می‌کنم، موردی پیش آمده که خاطر عزیز شما را مکدًر کرده باشد، استدعا دارد یادآوری فرمایید تا مسبب این تکدرخاطر استاد فرهیخته به سزای کارش برسد-

اما غرض اصلی از ارسال این وجیزه و آن چند فعل لعنتی “بود” لابه لای آن، به عرض رساندن این خبرناگواراست -شرمنده‌ی آن استاد فرهیخته هستم- که با کمال تاسف، ما-اداره کل تحت ریاست این حقیر- دیگر نمی‌توانیم ازدانش و تجربه‌های بسیار ارزشمند شما برخوردار شویم، به یک دلیل ساده؛ شما در جهت مخالف تاریخ و شرایط ما قرار گرفته‌اید، استاد فرهیخته! و بدینوسیله ما را از موهبت حضورتان محروم کرده‌اید. نوشتم ” در جهت مخالف تاریخ ما”- استاد فرهیخته! حتما این را قبول دارید که هرکدام از ما تاریخ را در جهت منافع خودمان تفسیر می‌کنیم- این که این حق را داریم یا نه، موضوع دیگری است که جای بحثش اینجا نیست-

استاد فرهیخته!

از یک سال پیش، که شما چه در کلاس‌های دبیرستان، چه در دانشگاه، کلاس‌های پاک درستان را به مسایل و موضوعات دیگر، آلوده‌اید، ما بارها چه مستقیم و چه از طریق مسوولین دبیرستان‌ها و دانشگاه‌های محل تدریس‌تان، یه شما تذکر داده ایم- خود بنده شخصاً با شما تماس گرفتم و تبعاتش را به جان خریدم، شاید شما استاد فرهیخته به خودتان بیایید و در این سال‌های پایانی خدمت- خداوند یه شما عمر طولانی و با عزت عطا فرماید-خودتان را بازیچه‌ی گروهی فریب خورده نکنید و به سوابق درخشانتان خدشه وارد نفرمایید، متاسفانه به خواسته‌ها و تذکرات و تهدیدات وقعی نگذاشتید و حتی به خودتان زحمت ندادید که پاسخی به عرایض بنده و تذکرات و پیام‌های وزارتخانه بدهید. حتی با کمال تعجب، درخواست این بنده را برای مشرًف حضورتان شدن و گفتگوی حضوری را نپذیرفتید و به سردی و لحنی توهین آمیز، که واقعاً از آن استاد فرهیخته بعید بود، فرمودید: ” من با شما کاری ندارم! “

استاد فرهیخته!!

شما اکنون از نظر ما، “عنصر نامطلوب و خطرناک” قلمداد می‌شوید و حتما با سعه‌ی صدری که دارید، به ما حق می‌دهید که از خودمان دفاع و دفع خطر کنیم.

استاد فرهیخته!!

با در نظر گرفتن تمامی جوانب، با شرمندگی به عرض آن استاد فرهیخته، می‌رسانم که به پیوست این نامه خصوصی یک شاگرد سال‌های دور به شما استاد فرهیخته، حکم اخراج – هیچ دلم نمی‌خواهد این کلمه را به کار ببرم- شما نبز ارسال می‌شود.

در ضمن، پرونده کاری شما نیز به مقامات قضایی احاله می‌گردد. بدیهی است نیروهای انتظامی و مقامات قضایی کشورنیز، بنا به وظایف قانونی خود درمورد شما قضاوت و احکام لازم صادر خواهند کرد..

شاگرد کوچک سال‌های دور شما

از همین نویسنده:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی