
نوشته لیدا ذبیحی، «گنجشک و بامداد خاورمیانه»، با روایتی دوپاره از جنگ ایران و عراق در کودکی و جنگ اخیر با اسرائیل در مقام مادری، تصویری از ترس مشترک نسلها در مواجهه با جنگ ارائه میدهد. نویسنده با تمرکز بر تجربه مادری که فرزندانش در تهران هدف حملات تهاجم نظامی اسرائیل قرار گرفتهاند، پرسشی جهانی را مطرح میکند: چرا کودکان دیروز و امروز باید این وحشت را تجربه کنند؟
پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی، خاورمیانه دچار انواع تنشها و بحرانها شد. در ایران از ۱۳۲۰ تاکنون هر ایرانی که شصت سال بیشتر عمر کرده دو جنگ دیده است. مبنای داستان ذبیحی هم بر این واقعیت استوار است.
این اثر فراتر از یک خاطرهنویسی شخصی، بیانیهای ضدجنگ است که خشونت را نه از منظر سیاسی، بلکه از نگاه انسانی و عاطفی محکوم میکند. جمله تأثیرگذار فرزند راوی که میگوید: «بار اولمه زندگی میکنم، بار اولمه جنگ رو میبینم»، صدای نسلی است که صلح را ندیده است.
از منظر روایتشناسی، خاطراتی مانند نوشته لیدا ذبیحی به مثابه روایتهای شخصیِ بازتابدهنده تجربههای جمعی، کارکردی دوگانه دارند: هم به عنوان سند تاریخیِ غیررسمی که روایت رسمی جنگ را تکمیل یا حتی نقد میکنند (با ثبت تأثیر عینی جنگ بر زندگی روزمره مردم) و هم به مثابه ابزاری برای معناسازی فردی و جمعی. این متن با پیوند زدن دو برهه تاریخی از طریق روایت اولشخص، الگویی روایی میسازد که نشان میدهد چگونه جنگ به شکلی چرخهوار، زیستجهان افراد را تخریب میکند. همچنین، با تبدیل تجربه شخصی به روایتی نمادین (گنجشک، دیوار صوتی)، امکان همذاتپنداری فراتر از مرزهای جغرافیایی و زمانی را فراهم میکند و از این طریق، روایتهای خرد را به گفتمان کلان ضدجنگ پیوند میزند. خانم ذبیحی، کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی است.
شما هم روایت خود از جنگ را برای ما بفرستید.
۳۱ شهریور سال ۵۹ است.
نسیمی که از پنجره آهسته به درون میوزد و گونهام را نوازش میکند، گنجشک قلبم را به پرواز و آواز وامیدارد. از شاخهای به شاخهای میپرد، در میان خاطرات همکلاسیهای مهربان و قشنگم، شوق دیدن معلم جدید و هزار ذوق کودکانهی دیگر.
چه بامداد لطیفی!
ظهر نزدیک است. ساکن پایگاه هوایی وحدتی در دزفول هستیم. بوی قورمهسبزی جنوبی که مامان پخته، صدای چرخ خیاطی که آخرین درزهای روپوش مدرسهام را میدوزد، انتظار برای برگشتن بابا از اداره، هیاهوی بازی من و خواهر و برادرم…
و ناگهان، فقط در یک لحظه، تمام رویاها در دریای طوفانزدهی «شکستن دیوار صوتی» غرق میشوند، معصومانه دستوپا میزنند، و منِ نهساله، مبهوت و مات، نگاه میکنم. گاهی به چهرهی مادر، گاهی به رویاهای غرقشدهام.
باز گنجشک کوچک قلبم به ورجهوورجه افتاده، اما اینبار نه از شادی؛ بلکه از هراس، از ناتوانی در درک شرایط.
صدای همسایه میآید: «دیوار صوتی را شکستهاند!»
با خودم میگویم: «شکستن کدام دیوار میتواند اینقدر وحشتناک باشد؟!»
به فرودگاه حمله شده و خبری از مردها نیست.
انگار تمام صداها، بوها، رنگها، در بازی «استاپ» خشکانده شدهاند.
فضای پایگاه غرق دود و بوی آتش و سکوتی وهمآور است که گهگاه عبور سریع ماشینی، آن را می شکند، و یا یک حملهی هوایی مجدد، و فعال شدن پدافند ضدهوایی .
سه تایی، کز کرده، گوشهی سهکُنجِ هال، و چسبیده به چادر مادر: گوش به زنگ و چشم به راه پدر …
و تا پدر به خانه سر بزند، خدا میداند و آن گنجشک ترسخوردهی رمیده…
۲۳ خرداد ۱۴۰۴ است.
جمعه است و کمی بیشتر از همیشه خوابیدهام. بیدار که میشوم، گوشی را روشن میکنم. اول پیام مدیر دبیرستان میآید که احوال بچهها را میپرسد و بلافاصله پیام یاس من:
«مامان، ما خوبیم. اخبار رو شنیدید، نترسید.»
همین دو پیام کافیست تا اژدهای وحشت سر بلند کند و همه وجودم را بلرزاند.
تا بتوانم اینستاگرام را باز کنم، چندبار بیاختیار دور خودم میچرخم. با هول و ولا، طول و عرض خانه را «ووووی خونهم» گویان میپیمایم. همسرم متعجب میپرسد: «چی شده؟!»
بچهها تهراناند، هر دو جگرگوشهمان، ثمرهی عمرمان، همهچیزمان…
و حالا خبر جنگ است و دود و آتش و خرابی و اشک… و هقهقهای بیپایان.
هرچند صدایشان را میشنویم، اما امان از دل مادر!
تا در آغوشم نباشند، آرامش کیلویی چند؟!
دیشب همان منطقهای را زدهاند که بچهها ساکناند.
هیاهوی لعنتی جنگ رهایشان نمیکند.
پسرم میگوید: «نمیدونیم چیکار کنیم… بار اولمه زندگی میکنم، بار اولمه جنگ رو میبینم.»
همین یک جملهاش تا دم مرگم بغضی میشود گوشهی گلویم…
چه ساعتهای نفسگیری!
گنجشک دیگر طعمهی اژدها شده؛ زیر دندانهای تیزش له میشود، خاکستر…
تا به خانه برسند، خدا میداند… و آن گنجشک زخمیِ بال و پر شکسته…
در همین زمینه:
- جنگ ایران و اسرائیل – حسین نوشآذر: در جستوجوی جهانهای جایگزین
- جنگ ایران و اسرائیل- عباس شکری: ادبیات، فلسفه صلح و امکان مقاومت در برابر خشونت
- جنگ ایران و اسرائیل – فرج سرکوهی: «درسهایی از تاریخ»
- جنگ ایران و اسرائیل – رعنا سلیمانی: صدای زنان علیه ویرانی و توهم قدرت
- جنگ ایران و اسرائیل- مینا نصری: «قیقاج جنگ؛ وحشت روزمره و فریادهای گمشده در ترس»
- جنگ ایران و اسرائیل – حمید فرازنده: اندیشیدن در یکقدمی تباهی
- جنگ ایران و اسرائیل- شیرین عزیزی مقدم: «ویرانهها و سینیهای زردآلو»
- جنگ ایران و اسرائیل – علی قنبری: نمیدانم چرا باید شعر بنویسم