
روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش نهم
کولهها که حالا سبک شده بودند دوباره روی دوش بچهها قرار گرفتند، دیگر هر کسی میتوانست خودش کولهاش را حمل کند، گلهی کوچک بچهها از جادهای رفتند که به تپه میرسید یعنی به سمت شمال غرب.
کولهها که حالا سبک شده بودند دوباره روی دوش بچهها قرار گرفتند، دیگر هر کسی میتوانست خودش کولهاش را حمل کند، گلهی کوچک بچهها از جادهای رفتند که به تپه میرسید یعنی به سمت شمال غرب.
داستانهای کافکا به صورت غیر قابل اجتنابی تلاشهای نومیدانه و مذبوحانهی شخصیتهایی است که سعی میکنند کار درست انجام دهند، اما همیشه مانند خودش گیج، سردرگم و ناکام میمانند. شاید همین اصرار در کار درست است که کافکا را هم تراز یک مقام مذهبی میکند.
در این جستار این موضوعات بررسی میشود: تنوع فرمها و گفتمانهای فراداستانی و نسبت آنها با مفهوم منطقی زبانهای رسمی و فرازبان؛ شیوهای که فراداستان در ادبیات دگرگونی ایجاد میکند؛ و فلسفههای متنوع فراداستانی که در آثار بورخس، کالوینو و اکو بازتاب مییابند.
همین که شیای را یافتید که باعث میشود بتوانید به یک شخصیت، بدون توصیف مستقیم او جان ببخشید، از شیوه چهرهنگاری با اشیا استفاده کنید. این روش لزوماً مانند فلوبر که آن را بر موجودات روزمره متمرکز میکند تقلیلگرا نیست.
جشن بود. تو پا بر زمین میکوبیدی و بوی الکل تابستانها و زمستانها شب و نیمه شبها را پر میکرد. در ساعت سه صبح هر چیزی امکان پذیر بود.
آن یکشنبه، آخر ژوییه، دوشیزه لورپایُر با شاگردان کوچکش به جنگل رفته بود، بهش میگویند گردش مدرسه، قرارشان سر چهارراه دِزوبلی بود ساعت نه و نیم بعد از مراسم کلیسا، هوای خیلی مطبوعی بود، یا شاید خیلی گرم.
مردمی که میتوانند شنا کنند، قدم بزنند یا با هم چیزی بخورند، ردیف ردیف مینشینند، گوش میدهند به یک مشت آدمهای عاطل و باطل که با هم جر و منجر بکنند؟
اورشلیم. اواخر پاییز ۲۰۰۰. من با جعبهای که میخواهم به خارج از کشور بفرستم در راه اداره پست هستم. در صف اداره پست میایستم. دیگر برایم مهم نیست چقدر باید منتظر بمانم. انتظار بخشی از زندگی در فلسطین شده است.
مادر جوراب ابریشمی سیاه را روی میز میگذارد. جوراب ابریشمی ساقهایی کلفت و پانما دارد. آنها شیشهای سیاهند. جوراب ابریشمی پاشنههایی ضخیم و گرد و پنجههایی ضخیم و نوکتیز دارد. آنها سنگی سیاهند.
داستان بلندی از یکی از مهمترین نویسندگان علمی -تخیلی جهان. یک داستان در سه داستان با ترجمهای ماهرانه و روان که بیانگر این معناست: هیچچیز گذشته را پاک نمیکند. توبه وجود دارد. کفاره وجود دارد. بخشش نیز وجود دارد. فقط همین، اما همین نیز کافی است.
جنگهای بزرگ در کمال تعجب تأثیراتی دارند ادواری. انقلاب فرانسه برخی را گرفتار و لتوپار کرد؛ از سر برخی دیگر گذشت بی اینکه تار مویی را برآشوبد. میگویند جین آستن هیچوقت یادی از این انقلاب نکرد؛ چارلز لمب محلی به آن نگذاشت؛ بو برامل اصلاً در نخ این موضوع نبود.اما برای ولستونکرافت و برای گادوین، انقلاب فرانسه سپیدۀ صبح بود.
«دنیای سوفی» را اغلب میشناسیم. اما آیا نویسنده این رمان را هم میشناسیم؟ با تکیه بر چند اثر مهم گردر تلاش میکنیم راهی به سایر آثار او بگشاییم.
از آن جا که درک ما از واقعیت، فردی است، پس شیوههای بازنمود واقعیت نیز متفاوت و فردی است. ما در بررسی شگردهای روایی رمان “رشدی” به همین بازیها و شگردهای متنی و روایی نظر داریم.
بیان تأثیر، احتمالاً از بیان جزئیات ثمربخشتر است. جزئیات لزوماً جهانشمول و همگانی به نظر نمیرسند. بنابراین، فرق بگذارید میان تنبلی، که از صفتهای سادهای همچون زیبا و شکوهمند و عالی استفاده میکند و زیباییشناسیِ تأثیر.
از گفتههای کالوینوست: آدم نوشتن را با رغبت شروع میکند، اما زمانی میرسد که قلم در جوهرِ غبار گرفته فقط خیس میخورد و از آن حتا یک قطره زندگی هم جاری نمیشود. زندگی تماماً بیرون است، بیرون پنجره، بیرون خود شخص.
آقای کاوسترز صاحب مغازه ماهیفروشی بود که گاهی جمعهها بعد از مدرسه میبایست از آنجا برای مادرم ماهی آزاد بخرم. او مردی بلندقد و درشت بود، با صورتی پر از چین و چروک.
نویسندگان روز ژاپن به ناگهان در صحنهی ادبیات جهانی حضور پیدا نکردهاند. آنها در تداوم سنتی ادبی در جهان مطرح شدهاند. درکی متمایز و تا حدی شاعرانه از زندگی و نقشی که انسان در جهان ایفا میکند به آن نویسندگان جایگاهی ویژه در ادبیات جهانی بخشیده است.
وولف بین دو شخصیت اصلی داستان و دو روی زنانگی، شخصیتی میسازد تا همچنان که از سلطه مردانه سرباز میزند، توان هنری مستقل زنانه را یادآور شود.
یا این که دوشیزه آریان که برای سر وقت بودن همیشه نیم ساعت جلوتر حاضر میشد ساعت یازده با کار خیاطیاش روی ایوان رفته و بعد ناراحت از گرما یا بیقرار از چیزی که در مورد آن دختره پَستان شنیده بوده …
به موانعی که برای ساختن یک نگاره دارید، اعتراف کنید. به نقصها و محدودیتهای کلمات اقرار کنید. بدین شکل گاهی شخصیت عمق، ثبات و غنا خواهد یافت.
شمعت را منفجر کن! ـستارهها را میبینم که چشمک میزنند. ستارهها را منفجر کن! -آنجا، رعد و برق.-تخم چشمهایت را بیرون انداز! ـصدای شیرینِ امواج اقیانوس.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.