از دیگران

ادبیات غرب

۲۰۰ سال با فلوبر و مادام بوواری‌اش

فلوبر بیشتر مایل بود یک شورشی در ازمیر باشد یا قوادی در رم باستان، شترچرانی در سیدی بوسیعید تونس، یا یک دزد دریایی در خلیج عدن، قایق‌رانی در رود نیل یا امپراطوری در شرق. برادران گنکور او را «تحصیلکرده وحشی» نامیده بودند. میشل فوکو از او به عنوان «استاد رویاپرداز» یاد می‌کرد.

ادامه مطلب »
از دیگران

کالوینو و شهرهای نامرئی‌اش – به ترجمه تارا نوری

متن زیر، سخنرانی ایتالو کالوینو برای دانشجویان مقطع تحصیلات تکمیلی بخش نویسندگی در دانشگاه کلمبیا است در ۲۹مارچ ۱۹۸۳. موضوع سخنرانی، رمان «شهرهای نامرئی» از رمان‌های اوست که نخستین بار در سال ۱۹۷۲ منتشر شد.

ادامه مطلب »
از دیگران

رضا علامه‌‌زاده: واقعگرائیِ چرکین و قصه‌ی «بازگشتِ ملوان»ِ پدرو خوان گوتی‌یِرز

«واقعگرائیِ چرکین» عنوانِ یک جنبش ادبی در آمریکای شمالی است که چند دهه بیشتر سابقه حضور در عرصه‌ی گسترده‌ی ادبیات جهانی ندارد. «واقعگرائیِ چرکین Dirty Realism» پیش از همه در قصه‌نویسی کوتاه آمریکائی در دهه هفتادِ قرن گذشته متولد شد که اهل فن آن را شاخه‌ای از «مینی‌مالیسم = ایجازگرائی» می‌دانند.

ادامه مطلب »
از دیگران

بانگ نوا – «وظیفه خانواده من در انقلاب جهانی» نوشته بورا چوسیچ با اجرای فروغ بهلولی ماسوله

در این رمان از دریچه چشم یک پسربچه نیمه‌دیوانه با چگونگی آغاز جنگ جهانی دوم و ظهور فاشیسم و کمونیسم در سال‌های دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۰ در یوگسلاوی سابق آشنا می‌شویم.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

راسل بنکز: «سارا کُول: یک‌جور داستان عاشقانه» – به ترجمه امیرحسین یزدان‌بُد

برای شروع، صحنه این‌جوری‌ست که من مرد قصه هستم و دوستم سارا کُول، زنِ قصه. حالا دیگر می‌توانم قصه را تعریف کنم، چون ده سالی پیرتر شده‌ام و دیگر شبیه آن روزگارم نیستم، سارا هم مُرده.

ادامه مطلب »
از دیگران

بانگ – نوا – ژوان ناهید: «راز ناخدا» به ترجمه رضا نجفی و پریسا رضایی

«راز ناخدا» نوشته گاستون لورو به ترجمه رضا نجفی و پریسا رضایی از قلمرو «ادبیات گوتیک» و «ادبیات وحشت» می‌آید و پیش از این در مجموعه‌ای با عنوان «قلمرو مرگ» (نشر چشمه) منتشر شده است.

ادامه مطلب »
از دیگران

خوآن مادرید: «نوعی از بودن» به ترجمه رضا علامه‌زاده

یک روز به من گفتن که باید چیزی بنویسم که به آدم روحیه بده، که فکر نکنن همه چیز گم‌وگور شده، که نشون بده این بحران رفتنیه، مگه رفتنی نیست؟ منظور اینه‌که از من می‌خواستن یک قصه بنویسم با پایان خوش.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

تری ایگلتون: «آیا زنان متفاوت می‌نویسند؟»، به ترجمه علی لاله‌جینی

پرسش پیچیده‌ای که بسیار طرح می‌شود و در نظریه‌ی ادبی‌ فمینیستی مورد بحث قرار می‌گیرد، این است که آیا نوعی نوشتن زنانه وجود دارد؟ آن گونه که ما فهمیده‌ایم زبان نشانه‌ای کریستوا مخصوص زنان نیست.

ادامه مطلب »
از دیگران

مازن معروف: «آنیا» – به ترجمه زهرا حسومیان

آنیا سرطان داشت. حرفش سر زبان کل ساختمان بود. مریض بود و دیر یا زود می‌مرد. اما حال آنیا هیچ‌وقت وخیم‌ نشد. هیچ علائم مشهودی از بیماری نشان نداد. بعد یک دفعه بی‌خبر مرد. هیچ‌کس انتظار نداشت اینطور اتفاق بیافتد. آنیا و پدر و مادرش، هر سه توی یک سال سرطان گرفتند.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

جویس کرول اوتس: «ماهیت داستان کوتاه من» – به ترجمه عباس مخبر

ما به همان دلیل می‌نویسیم که رؤیا می‌بینیم، چون نمی‌توانیم رؤیا نبینیم، چون رؤیا دیدن در سرشت تخیل بشر جای دارد. آن دسته از ما که “می‌نویسند”، که آگاهانه واقعیت را آرایش می‌دهند و باز آرایی می‌کنند تا معانی پنهان آن را کشف کنند، رؤیابینانی جدی‌ترند.

ادامه مطلب »
از دیگران

رضا علامه‌زاده: بدرود با «گابو» و «مرسدس» – یادداشت‌هاى پسر گابریل گارسیا مارکز از آخرین روزهاى زندگى پدرش

دریگو گارسیا این کتاب را با عکسِ پشت جلدی که خودش از پدر و مادرش در روز دریافت خبر جایزه نوبل ادبیات به مارکز گرفته بود، قبل از اولین سال‌مرگ مادرش منتشر کرده است.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

جیمز وود: « کنوت هامسون، عادت به نامنتظرانه‌ها»، به ترجمه عباس شکری

در کتاب‌های گرسنگی (۱۸۹۰)، رازها (۱۸۹۲) و پان (۱۸۹۴)، نویسنده‌ی نروژی نوعی از مدرنیست در رمان را کشف کرد که با بکت به‌ پایان رسید. ارمغان او حاصل وضعیت گرگ و میش و تاریکی غروب در ادبیات است.

ادامه مطلب »
از دیگران

فریبا صدیقیم: داستایفسکی، مفتش اعظم و دلهره‌ی آزادی

یکی از براداران کارامازف به برادر دیگرش: اشتباه نکن آلیوشا، این خدا نیست که من وجودش را نمی‌پذیرم، بلکه این جهان پر از بیدادی است که او آفریده است. من تنها می‌خواهم با احترام بلیطی را که به این دنیا در اختیارم قرار داده است برگردانم.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

توماس مان: «مرگ»، به ترجمه رضا نجفی

آیا آن‌ موجود دوست‌ داشتنی‌ و بی‌نهایت‌ ظریف‌ را زیر آسمان‌ تابستانی‌ لیسبون‌ به‌ یاد می‌آوری؟ دوازده‌ سال‌ پیش‌ بود که‌ او، کودک‌ را به‌ تو سپرد و از دنیا رفت. در حالی‌ که‌ بازوان‌ لاغرش‌ به‌ دور گردنت‌ حلقه‌ شده‌ بود.

ادامه مطلب »