جلال رستمی گوران – برای زن، زندگی،‌آزادی: نگاه توماس مان به مقوله آزادی و جامعه شهروندی

توماس مان ۶ ژوئن ۱۸۷۵ در لوبک – ۱۲ اوت ۱۹۵۵ در زوریخ، نویسنده آلمانی برنده جایزه ادبی نوبل. کاریاز همایون فاتح

توماس مان درهفدهم سپتامبر ۱۹۳۹ یعنی ۶ سال پس از روی کار آمدن حکومت فاشیستی هیتلر، قصد داشت در اجلاس جهانی پن (انجمن جهانی قلم ) در استهکلم شرکت کرده و درباره «مشکل آزادی» سخنرانی کند اما این سفر به هر دلیلی انجام نشد. اشاره به فرازهایی که در متن این سخنرانی مطرح می‌شود با توجه به شباهت‌هایی مضمونی، به طرح شعارهایی که در ایران حول شعار محوری آن، زن، زندگی، آزادی در سطح توده‌ای وسیع در جریان است، می‌تواند آموزنده باشد.

توماس مان در آن تاریخ در آمریکا و در تبعید زندگی می‌کرد. البته متن سخنرانی او نیز در همان زمان با عنوان «مشکل آزادی، سخنرانی استهکلم» منتشر شد.

توماس مان سخنرانی خود را با تعریف از دمکراسی مدرن شروع می‌کند. او منشاء دمکراسی مدرن را از نظر تاریخی چیزی به جز شکل و نحوه حکومت شهروندان و بخصوص طبقه متوسط نمی‌داند که بر ویرانه‌های فئودالیسم و مرکانتیلیسم، و امپراتوری صنعتی بنا شده است. او اشاره می کند که شکل حاکمیت شهروندی با انقلاب روشنگری در مقابل قدرت‌های مطلق‌گرای گذشته و ظلم و ستم فکری و مادی و بی‌عدالتی که بر مردم تحمیل می‌کردند، و بر علیه امتیازها و قدرتی که روحانیون کلیسا برای تداوم و حفظ وضیعت موجود داشتند، شروع شد و پیش رفت، زنجیر تعصبات را گسست و تلاش برای رسیدن به صلح و آزادی و رفاه شهروندان را در دستور کار خود قرار داد. سپس او که سخنرانی خود را با تعریف از دمکراسی مدرن آغاز می‌کند برای پرداختن به مقوله برابری که همواره در کنار بحث درباره آزادی و همراه آن طرح می‌شود به افلاطون وکتاب جمهور او بازمی‌گردد و آن را مورد نقد قرار می‌دهد، چون بر این اعتقاد است که کتاب جمهور افلاطون «تماما یک اتوپی یا یک مدینه‌ی فاضله‌ی سوسیالیستی است. زیرا خواستارلغو مالکیت شخصی و خانوادگی است. امری که بنا بر آموزش‌های سن سیمون «در تمام دوران‌ها شاهد آن خواهیم بود ولی باید کنترل شود.»

هانری سن سیمون ۱۷۶۰-۱۸۲۵ نویسنده، جامعه‌شناس و فیلسوف و متفکر فرانسوی در زمان رستوراسیون بود که آموزه‌های او در بررسی جنبش‌های پیشاسوسیالیستی از اهمیت زیادی برخوردار هستند. یکی ازآن آموزه‌ها که توماس من به آن اشاره دارد لغو مالکیت وراثتی است که باید به مالکیت اجتماعی تبدیل شده و حق ارث باید لغو شود اما سن سیمون در کنار آن نیز معتقد بود تنها اموالی که با توانایی‌ها و استعداد شخصی به دست آمده‌اند می‌توانند مشروع شناخته شوند و براین نظر بود که این وظیفه‌ی دولت است که امکانات آموزش و پروش استعدادها را برای شهروندان به گونه‌ای مهیا و به آنها کمک کند تا هر فرد بتواند با توجه به استعدادش جایگاه خودش را در جامعه و در بازار کار پیدا کند.

توماس مان درادامه به بحث اصلی مقوله آزادی می‌پردازد و از اعتقاد و امید گوته به صلح و آزادی با تجربه‌ای که از وقایع ورویدادهای تاریخی تکان‌دهنده در قرن نوزدهم داشت سخن می‌گوید. توماس مان خاطر نشان می‌سازد که گوته حتا کمی بیش ازمرگش هم، به خوشبختی و آزادی انسان امیدوار بود. سپس در ادامه به هاینریش هاینه شاعر و روزنامه‌نگار برجسته آلمانی ( ۱۸۵۶-۱۷۹۷) می‌رسد و این اشاره طنزآمیز که ناظر بر انقلاب ژوییه ۱۸۳۰فرانسه است را از او وام می‌گیرد: « ما البته دیگر دردوران قرون وسطا ودردوران شوالیه‌ها، با کلاه‌خودها و زره‌های جنگی، زندگی نمی‌کنیم بلکه در جامعه صلح‌آمیز “زمان شهروندی” با شکم‌بندهایی که زیر زیرپوش‌های خود می‌بندیم- و نه در عصر آهن بلکه در عصر لباس‌های فلانل زندگی می‌کنیم.»

اصطلاح «زمان شهروندی‌» اصطلاحی است که هاینه برای انقلاب فرانسه ۱۷۹۹-۱۷۸۹ به کار می‌گیرد، این به کارگیری هم به این دلیل است که او آن را نتیجه انقلابی می‌داند که با خواست و شعار آزادی و برابری و حقوق شهروندی شروع شد. از این نظر این اصطلاح برای او از اهمیت برخودار است.

هاینریش هاینه که در پاریس زندگی می‌کرد خود از شاهدان عینی انقلاب ژوییه ۱۸۳۰ فرانسه بود و در آن زمان، در فاصله بین در سال‌های ۱۸۳۱ تا ۱۸۳۲ به عنوان روزنامه‌نگار مقالات و گزارش‌های متعدی برای روزنامه آلگماینه تسایتونگ در آکسبورگ، با عنوان «شرایط اضطراری فرانسه» می‌نوشت.

جلال رستمی گوران، پوستر: ساعد


در هرحال اگر چه برای توماس مان نیز مسئله آزادی و برابری همچون هاینریش هاینه اهمیت دارد اما، او آنها را دو مقوله جدا از هم می‌بیند و در متن سخنرانی‌اش توضیح می‌دهد: «آزادی یک امر فردی است در حالی که برابری امر و مسئله‌ای اجتماعی است که به طور طبیعی آزادی فردی را محدود می‌کند.» به همین خاطر توماس مان برای بازشدن بحث خود سوالی را این‌گونه، طرح می‌کند: آیا در یک جامعه برابر، راه حلی برای آزادی‌های فردی می‌تواند طرح شود؟ و پاسخ می‌دهد: در جامعه‌ای که بر پایه‌ی برابری بنا شده آزادی باید از بنیان‌های اساسی خود چشم‌پوشی کند. چون آزادی در چنین جوامعی به معنای تبعیت کردن از طبقه‌بندی شدن است و چاره‌ای به جز چشم‌پوشی از بنیان‌های اساسی خود ندارد و این محدودیت نه تنها با آزادی فردی سازگار نیست بلکه با آن در تضاد است.

بعدها می بینیم که خود این بحث سرآغاز بحثی جنجال‌آمیز می‌شود و پس از جنگ جهانی دوم تا مدت‌ها جامعه روشنفکری در اروپا را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد و آن را به دو بخش و گروه تقسیم می‌کند؛ عده‌ای که برای دفاع از آزادی و دمکراسی در مقابل استبداد استالینی و شعارهای ضد امپریالیستی او موضع می‌گیرند و در مجموع از آزادی‌های اساسی دفاع می‌کنند و کسانی که در مقابل از برابری و شعارهای ضد امپریالیستی دفاع کرده و برای آزادی و ارزش‌های دمکراسی اولویتی قایل نمی‌شوند و در نهایت در جبهه مبارزه با امپریالیسم استالین قرار می‌گیرند.

حال توماس مان سوالی را که خود طرح کرده، این گونه ادامه داده و به پایان می‌برد: منطق، این سوال (من) به بهترین وجه نشان می‌دهد، که هیچ اعتبار حیاتی و عالی در نهایت وجود ندارد که نشان دهد آزادی و برابری در واقع با نیازهای اخلاقی انسان در تضاد است. اخلاقی که توماس مان آن را روح اجتماعی می‌داند که هیچ چیز دیگری نمی تواند جایگزین آن شود.

در نهایت توماس مان به این تعریف از دمکراسی می‌رسد که: دمکراسی تعادل انسانی بین تضاد منطقی آزادی و برابری یعنی ارزش‌های آزادی‌های فردی و خواسته‌ها و مطالبات اجتماعی و آشتی بین آنهاست که باید همراه با اخلاق به تعبیری که او به کار می گیرد، همراه باشد.

زن زندگی آزادی، بهار ایرانی

توماس مان در بخش انتهایی متن سخنرانی خود به جنایاتی که در تاریخ معاصر اروپا اتفاق افتاده‌اند، می‌پردازد و می‌گوید برخی از جنایات و اعمال فجیع هستند که مربوط به گذشته دور هستند و می‌توان آنها را با سخاوتمندی و بزرگواری بخشید. زیرا در روند یک شرایط اضطراری و ناگهانی و خارج از خواست قلبی مرتکبان آنها واقع شده‌اند. منظور توماس مان اشاره به جنایات و اعمال فجیعی است که پس از انقلاب کبیر فرانسه و بعد از انقلاب اکتبر اتفاق افتاده‌اند. با این حال اما او صریح و روشن می‌گوید: جنایات ناسیونال‌سوسیالیست‌های آلمان غیر قابل بخشش است.

او همچنین در این رابطه کسانی و یا حکومت‌های کشورهایی که لیبرالیسم و آزادی را یکسان تلقی می کنند مورد انتقادو سرزنش قرار می‌دهد و می‌گوید برای برخی از بزرگ‌ترین دمکراسی‌های اروپا بهتر این است که با دشمنان آزادی البته با مایه گذاشتن از مردم سرزمین‌های خودشان، همکاری کنند تا آزادی و لیبرالیسم حفظ شود؟ اما این خیال باطلی است که بتوان آزادی و لیبرالیسم را یکی دانست. او می‌گوید اینگونه نگاه بدترین نوع آن برای توجیه فاشیسم و سرپوش گذاشتن بر واقعیت است. و اضافه می‌کند که برعکس: «انقلاب به اصطلاح ناسیونال سوسیالیستی ما کمر به نابودی پایه‌های اساسی تمدنی اروپا بسته است.» ( درست همان کاری که جمهوری اسلامی با تمدن و فرهنگ ایران انجام داده است به همین دلیل هیچ توجیهی برای بخشیدن سران جنایتکاران جمهوری اسلامی در آینده وجود نخواهد داشت و باید همگی در دادگاه‌های قانونی و عادلانه مجازات شوند.)

توماس مان که به شدت تحت تاثیر حمله ارتش هیتلر به لهستان قرار دارد که در اول سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شده بود. خطابه خود را این گونه پایان می‌برد که هنر نویسندگی باید در خدمت دفاع از انسانیت باشد بیهوده نیست که ما از استقلال و آزادی هنرهای هفت گانه حرف می زنیم زیرا هنر، سپهر آزادی اندیشه است. جنگی که بین انسانیت وشرارت در پیرامون ما جریان دارد باعث شده که چشمان ما باز شود و تفاوت انسان بودن و جنایتکار بودن را بدانیم به همین خاطر و در این شرایط باید بتوانیم کلماتی همانند آزادی، حقیقت وعدالت را با شهامت هر چه بیشتر به زبان آوریم.

بیشتر بخوانید:

ا. خلفانی – توماس مان: خلقِ پیروزی از شکست

جلال رستمی گوران: چاقویی که سرانجام بر گلوی جوزف آنتون نشست

توماس مان: «مرگ»، به ترجمه رضا نجفی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی