ادبیات داستانی ایران

رویدادهای فرهنگی و هنری

عباس شکری: تاریکی دهان گشادی دارد – بررسی داستان‌ «مدرسه‌ای که اسمش پیروز بود» نوشته ماهرخ غلامحسین‌پور

راوی داستان «مدرسه‌ای که اسمش پیروز بود» دختربچه‌ی هشت نُه ساله‌ای است که عاشق بادبادک‌بازی با برادرش است. راوی آنچه را دیده، مثل دوربین در ذهن ثبت کرده و حالا که سال‌ها از آن روزها می‌گذرد فیلم را بدون رتوش در تاریک‌خانه ذهن ظاهر می‌کند و نهانگاه‌های روزهای جنگ را برملا می‌کند.

ادامه مطلب »
از ما

مهدی شاطر: منشآت شیخ

خواجه افضل‌الدین؛ حَسّان العجم؛ سلامٌ علیکم. ماییم شیخ؛ در شب چل سالگی؛ دام نهاده و سیر از زندگی. مدتی است به خواب‌مان نمی‌آیی. مگر نمی‌دانی غیر از رویای تو دلخوشی دیگری نداریم؟ روزگارمان شده‌ است دود گرفتن و دست زیر چانه گذاشتن و به گوشه‌ای خیره ماندن.

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

«میمِ تاکآباد» نوشته نغمه کرم‌نژاد در بیان مفهوم و معنای «راز» و «معجزه»

مجموعه‌‌ داستان «میمِ تاکآباد» نوشته نغمه کرم‌نژاد در نشر آگه منتشر شد. این کتاب شامل ۱۲ داستان کوتاه است. برخی داستان‌ها پیرامون درماندگی انسان و امید به معجزه اتفاق می‌افتد.

ادامه مطلب »
از ما

فروغ بهلولی: محفل لات‌های خیابان شانزدهم

شب‌های پرشور با ژوزفین را، کدام مردی بود که دلش نخواهد؛ آن بالاتنه‌ای که مثل بخار چای در استکانِ کمرباریکِ بلورینِ شرقی، زیر نور آفتاب می‌رقصید و به آسمان می‌رفت و یکهو عطرش پخش می‌شد توی فضا و آن گونه‌هایی که سایه‌اش روی ساعتِ شماطه‌دارِ دو پاندوله می‌افتاد.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

حسین آتش‌پرور: یک روز بهاری – به انضمام نقد داستان توسط کیهان خانجانی در بانگ – نوا

ساعت هشت و نیمِ صبح ِروز سه‌شنبه، اهالى بلوار نادرى با ناباورى ‏دیدند که گاو زخمى از کشتارگاه پا به فرار گذاشت. خیابان بوى باران‏ بهارى و علف تازه مى‏‌داد.

ادامه مطلب »
از ما

محبوبه موسوی: هفتاد پیکره

در نگاه اول، از دور، مانکنی نشسته بود؛ سر خم کرده روی دست مشت شده زیر چانه اما از نزدیک، معلوم می‌شد مانکن نیست. اولاً به این دلیل که مانکن‌ها را اغلب ایستاده می‌سازند و دوماً از نزدیک می‌دیدی که فقط یک تنه است به شکل استوانه‌ای نامتوازن و دو دایره‌ یکی برای سر و دیگری برای مشت، همین.

ادامه مطلب »
از ما

حدیث کاظمی‌نژاد: ناگهان

می‌روم زیر دوش، آب قطع است، شیرفلکه را که نبسته بودم! درست یادم نمی‌آید. دنبال آچار می‌گردم، آخرین بار کجا بود، می‌روم پشت پنجره، پرده افتاده روی زمین،کنار سرمریم که خون بسته.

ادامه مطلب »
از ما

خسرو کیان‌راد: پسرکی با لُپ‌های سرخ

از بالکن می‌شد تا دوردست‌های دور را دید. اینجا در آخرین طبقه‌ی آپارتمانی در هایدلبرگ، انگار از بلندای بِهمِرد چشم به دشت‌های روبه‌رو داشتم. هرگاه آن انتها گردوغبارِ باران برمی‌خاست، ده‌دقیقه‌ای طول می‌کشید تا موکبش برسد به ما. تنها نکته‌ی مثبت این آپارتمان نقلی همین چشم‌اندازش بود.

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

انتشار ترجمه «قطار سریع‌السیر» فریبا وفی به زبان آلمانی و فارسی در برلین

داستان بیانگر روحیات یک مادر ایرانی در متن جامعه سنتی ایران است. زنی که توانایی انتخاب را از او گرفته‌اند، نمی‌داند به کجا تعلق دارد و مثل این است که زندگی او در فاصله بین دو ایستگاه اتفاق می‌افتد و هرگز هم به مقصد نمی‌‌رسد.

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

عباس میلانی: رمان «عیار» زکریا هاشمی یک اثر چند زبانی است برآمده از درهم‌تنیدگی قصه با تاریخ

عیار نوشته زکریا هاشمی توسط نشر مهری در لندن منتشر شد. این رمان روایتی است مستند از سرگذشت مردی که از روی تنگدستی و برای گذران زندگی دزدی می‌‌کند.

ادامه مطلب »
از ما

حسین ایمانیان: آری‌گویی به باقی‌مانده‌ها

انقلاب ریشه‌ای‌ترین تضادهایِ تاریخی و اجتماعیِ ایران را علنی کرد. قصّه‌نویسیِ فارسی در برابرِ آشکاریِ این حقیقتِ تلخ واکنشی صادقانه و توأم با مسئولیت نشان داد: نویسنده‌ی ایرانی برایِ فهمِ وضعِ تاریخیِ جامعه، در آینه‌ی نقد و درنگِ یک‌دیگر، وَ ناظر به تأمّلی جمعی می‌نوشت.

ادامه مطلب »
از ما

تارا نوری: قاب‌ها

زن جوان در قاب پنجره ایستاده و می‌خواهد خودش را پایین بیندازد. من که نه دهانی دارم، نه حتا چهره‌ای، باید اتفاقات حاضر را در ذهن خودم مرور کنم. شاید بعدها کسی این‌ها را بشنود، بیاید سراغ‌مان و ما را از این قاب‌ها بکشید بیرون.

ادامه مطلب »
از ما

ژوان ناهید: «طلوعِ آفتاب بر پیکرِ جُنون»

دکمه‌ی پخش صوت را می‌فشارم تا سنگینی سکوت اتاق بشکند. دردِ دل کردن با زنی غیرایرانی همیشه برایم آسان‌تر بوده است. خودم را راضی کرده‌ام که نادیا عشق را نمی‌فهمد؛ هزارتوی رنجِ فراق مدام و شوق وصالی که این همه راه را از شرق به غرب پیموده است. وقتی راه عاشقی را نرفته باشد، راه فارغ شدن از آن را هم نمی‌داند.

ادامه مطلب »
کاری از همایون فاتح
از ما

سروش عبداللهی: ن

نوشته بود که «دست‌هایت را دوست دارم و آن کتف‌های لختت را و آن پارچه‌های تُنُک که سینه‌هایت را از نور و نم دور کرده‌اند. چشمان شورَت را دوست دارم  آن‌ها فکر می‌کنند که من بوی دریا را نمی‌فهمم.»

ادامه مطلب »
از ما

مرجان محتشمی: دگردیسی

جادۀ باریک در غلظت مه بی‌انتها بنظر می‌رسید. دو سوی پنهان آن نه شروعی را آغاز می‌کرد و نه پایانی را وعده می‌داد. اگر راهَت به انجا می‌افتاد معلوم نبود که می‌آیی یا می‌روی.

ادامه مطلب »
از ما

آزیتا قهرمان:عکس خانوادگی

همه اهالی مجتمع ساختمانی لاله با یک توافق ناگفته پذیرفته بودند که خانم میناسیان پیرزن عجیب و مشکوکی است، اما حضورش در ساختمان هزار و یک فایده هم دارد. حواسش به همه چیزهای دور و بر بود، از لکه ای روی آینه آسانسور تا شاخه گلی شکسته در باغچه یا پسر جوانی که ساعت دوازده دیشب به آپارتمان شماره هفت رفته.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

غلامرضا رضایی: «پشتِ بُرج» – به انضمام نقد داستان توسط کیهان خانجانی در بانگ – نوا

راننده‌ی تاکسی ماشین را می‌برد سایه‌ی درخت کهور. آن‌دست خیابان خانه‌ها تا پای برج آوار شده. فقط تلِ نخاله‌های ساختمانی‌ست و چند تکه اسباب و اثاثیه‌ی کهنه‌ی به‌جا مانده. راننده دکمه‌ی آبپاش را چندبار می‌زند و پیاده می‌شود.

ادامه مطلب »
از ما

فرزانه نامجو: بتینا فون آرنیم همسایه‌ی من است

به موهای سیاه و نسبتاً کوتاه زنِ روی بوم نگاه می‌کنم. مدل نقاشی‌های قدیمی، موها از وسط باز شده و حلزونی تابانده شده بودند تا روی نرمی گوش. نگاهی به فرق سر انداخته بودم. زن همیشه کلاه لبه‌دار قهوه‌ای به سر داشت که نمی‌گذاشت فرقِ سرش پیدا باشد. نمی‌دانم چقدر درست بود که پیشانی‌اش را گرد کشیده بودم؟

ادامه مطلب »