
آلکساندر نجار: «رمانِ بیروت»، به ترجمه ماندانا حدادیان
نجار میگوید: کشورهای عربی انباشته از فساد و قبیلهگرایی و سانسور است. اما «خیابان: فریب نمیخورند. مضمون مهمترین رمان او هم انقلاب است.
نجار میگوید: کشورهای عربی انباشته از فساد و قبیلهگرایی و سانسور است. اما «خیابان: فریب نمیخورند. مضمون مهمترین رمان او هم انقلاب است.
پرسش پیچیدهای که بسیار طرح میشود و در نظریهی ادبی فمینیستی مورد بحث قرار میگیرد، این است که آیا نوعی نوشتن زنانه وجود دارد؟ آن گونه که ما فهمیدهایم زبان نشانهای کریستوا مخصوص زنان نیست.
آنیا سرطان داشت. حرفش سر زبان کل ساختمان بود. مریض بود و دیر یا زود میمرد. اما حال آنیا هیچوقت وخیم نشد. هیچ علائم مشهودی از بیماری نشان نداد. بعد یک دفعه بیخبر مرد. هیچکس انتظار نداشت اینطور اتفاق بیافتد. آنیا و پدر و مادرش، هر سه توی یک سال سرطان گرفتند.
کار طنز تأکید بر «زشت»، زیر سوال بردن «زیبا»، واکاوی «اشتباه»، و واسازی «درست» است.
بنده شصت و هشت ساله، زن و بچه و عروس و داماد و نوه دارم. به نظر شما همچین آدمی ممکن است به زنی که سر راهش میبیند، متلک بیاندازد؟
ما به همان دلیل مینویسیم که رؤیا میبینیم، چون نمیتوانیم رؤیا نبینیم، چون رؤیا دیدن در سرشت تخیل بشر جای دارد. آن دسته از ما که “مینویسند”، که آگاهانه واقعیت را آرایش میدهند و باز آرایی میکنند تا معانی پنهان آن را کشف کنند، رؤیابینانی جدیترند.
دریگو گارسیا این کتاب را با عکسِ پشت جلدی که خودش از پدر و مادرش در روز دریافت خبر جایزه نوبل ادبیات به مارکز گرفته بود، قبل از اولین سالمرگ مادرش منتشر کرده است.
در کتابهای گرسنگی (۱۸۹۰)، رازها (۱۸۹۲) و پان (۱۸۹۴)، نویسندهی نروژی نوعی از مدرنیست در رمان را کشف کرد که با بکت به پایان رسید. ارمغان او حاصل وضعیت گرگ و میش و تاریکی غروب در ادبیات است.
یکی از براداران کارامازف به برادر دیگرش: اشتباه نکن آلیوشا، این خدا نیست که من وجودش را نمیپذیرم، بلکه این جهان پر از بیدادی است که او آفریده است. من تنها میخواهم با احترام بلیطی را که به این دنیا در اختیارم قرار داده است برگردانم.
آیا آن موجود دوست داشتنی و بینهایت ظریف را زیر آسمان تابستانی لیسبون به یاد میآوری؟ دوازده سال پیش بود که او، کودک را به تو سپرد و از دنیا رفت. در حالی که بازوان لاغرش به دور گردنت حلقه شده بود.
زندگی واقعی توماس مان مثل زندگی هر هنرمند و نویسنده حساس در ژرفا جریان داشت، مثل آتشی در زیر خاکستر بود که اگر راهی به بیرون پیدا کرد، راه هنر بود.
آدم بعد از ۳۰ سال دوری از لبنان به زادگاهش برمیگردد. روایتی از ۱۶ روز اقامت او در موطناش.
نه مقبرهای در کار است، نه طاق نصرتی، نه تاج افتخاری، نه ستونی، نه مزاری، نه سرودی. نه مفرغی، نه مرمری. پانتئونی در کار نیست. شاید سبُکایی در کار باشد، بیشکل چون برقبرقِ اشک در نینیِ چشمی، یا تلنگری از غرور و تحقیر در خموشی دو لب.
رابطه ویژه یک مرد با درخت آلو که میبایست بیانگر تنهایی و بیگانگی و بیثمر ماندن زندگی او باشد.
بچه که بودم دلم پَر میزد برای یک گنجهکبوتر. همهی زندگی اندازهی آن چیزی نخواستهام. ولی تا نُه سالَم نشد پدر پولِ خریدِ الوار را گردن نگرفت.
«جرالد وبر» دیگر حرفی برای گفتن نداشت. خاموش ماند و به رانندگی ادامه داد. ابتدا «شرلی لِنارت» بیدار مانده بود. ساعتی را در خلوت با جرالد گذراندن برای او ارزشی خاص داشت.
سمیه دانشیار در این برنامه فرازی از «کتاب ناآرامی» به ترجمه حسین منصوری را اجرا میکند. این برنامه را همراه با فادوخوانی آمالیا رودرگریز (۱۹۹۹ –۱۹۲۰)، خواننده شهیر پرتغالی بشنوید:
دو عامل تعیین کنندۀ توفیق ادبی است: نخست برخورداری از توانایی ذاتی، و سپس نیاز (تمایل واژۀ ضعیفی است) به پرورش همۀ ابعاد این تواناییِ ذاتی تا به نهایت، از طریق تلاش ایثارگونه. ت
اینجانب از طرف هیئت اجرایی دبیران به عنوان زن سال ۲۰۰۶ برگزیده شدهام. دچار حیرتم. مرقوم فرمودهاید که این جایزه به زنانی تعلق میگیرد که نمونهی «شایانی» برای همتایان خود باشند و دستاوردهای خود را «ارتقا» ببخشند.
قصهنویسی در معنایی که مدّ نظر ماست، فرآیندی است که نویسنده باید از مراحلی عبور کرده باشد، تا بتواند بنویسد. بنابراین مخاطب نیز باید دشواریهای مطالعه آثار نویسندگان صاحب سبک را بر خود هموار کند.
ایتالو کالوینو ما را خطاب قرار میدهد: آرام بگیر. حواست را جمع کن. تمام افکار دیگر را از سر دور کن. بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.