برای همه اعدامیان – رازهای مردگانِ شیمبورسکا با اجرای آزاده طاهایی
زخم اعدامیان آیا شفا پیدا کرده است؟ به یاد میآورند به دست چه کسانی کشته شدهاند؟ در دست آنها چیست؟ در چشمهای اعدامیان چه میبینی؟ تهدید یا تمنا؟
زخم اعدامیان آیا شفا پیدا کرده است؟ به یاد میآورند به دست چه کسانی کشته شدهاند؟ در دست آنها چیست؟ در چشمهای اعدامیان چه میبینی؟ تهدید یا تمنا؟
آنجا که مردمان زیادند و دستهایشان خالی، آنجا که حبههای سم در آب شان سریز، آنجا که خانه در دره به زندان کثیف و نمناک منتهی میشود، آنجا که چهره جلاد همیشه به خوبی پوشیده است، آنجا که گرسنگیِ زشت است و جانها فراموش شده ،آنجا که سیاه رنگ است و هیچ کدام به شمار نمیآیند
ترجمۀ جدید یاسمین سیل از هزار و یک شب در زبان انگلیسی ساختاری قوی، و در همان حال ساده و زبردستانه دارد که باعث میشود ترجمههای پیشین کسلکننده جلوه کنند.
انتقام شخصی من از تو این خواهد بود که فرزندانت حق ِ آموزش و گُل داشته باشند. انتقام شخصی من این ترانه خواهد بود که بمیری بیهیچ نشانی از ترس. انتقام شخصی من از تو این خواهد بود که نیکی ِ خلقام را برابر ِ چشمانات بگیرم، بیهیچ نشان از جنگخواهی.
در موقعیت انقلابی کنونی، در روزهای گذشته، به ویژه در جریان اعتراضات دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، شعارهای مردمان معترض با فحش درآمیخت. رسانهها معمولا در گزارشهای روزانه خود از اعتراضات فحشها را سانسور میکردند. آیا باید واقعاً دشنام را سانسور کرد؟
شکل حاکمیت شهروندی با انقلاب روشنگری و علیه امتیازها و قدرتی که روحانیت مسیحی برای تداوم و حفظ وضیعت موجود داشتند، شروع شد و پیش رفت، زنجیر تعصبات را گسست و تلاش برای رسیدن به صلح و آزادی و رفاه شهروندان را در دستور کار خود قرار داد، اما به زودی دو مفهوم آزادی و عدالت در برابر هم قرار گرفتند. چه میتوان کرد؟
او تنها ۲۰ سال داشت. دلش برای مهسا امینی شکسته بود و میگفت کوتاه نمیآیم. او را با ۶ گلوله کشتند. ترجمه شعر ریتسوس تقدیم به این جان شیفتهی خفته در خاک. کافی است به جای سرباز انگلیسی، سرکوبگران اشغالگر ایرانی را بگذارید.
در شهری زندگی میکنم که رانندهها حرف آخر را میزنند. در این شهر رفت و آمد با اتوبوس شهری مثل سفری جهنمی است، رفت و برگشتی مداوم به دنیایی زیرزمینی که هم فریبنده است و هم پلید.
میخواهم دو شعر، یکی به زبان عربی و دیگری به زبان فرانسوی را با هم مقایسه کنم. این دو شعر به من میگویندکه در اندیشه قرابتی دارند ولی به علت فاصلهی بیاندازهی این دو شعر با یگدیگر، این اندیشه گرچه قوت گرفته اما ناشنیده مانده است.
پاتریا رمانیست با بینشی گذشتهنگر به تاریخی پنجاه ساله. به هم ریختگی زمانی در روایت از آن روست که ما همیشه بخشی از گذشته را به یاد میآوریم، و یک بار دیگر که به آن خاطره برگردیم، چیز دیگری به آن اضافه میکنیم، یا میفهمیم دفعهی پیش چیزی را اشتباه به یاد آورده بودیم.
ماریو بارگاس یوسا در این کتاب سعی کرده است که یکبار برای همیشه خاستگاه و مسیر پر پیچ و خم نگاه سیاسیاش را تشریح کند. «ندای قبیله» یک اتوبیوگرافى است درباره تاریخ آگاهی سیاسی نویسنده.
چیزی که دیدم، وحشت زدهام کرد. موهایم را حس میکردم که مثل موی برس روی گردنم راست شده بودند و قلبم گویی دیگر نمیتپید. مهتاب چنان درخشان بود که از ورای کرکرهی زرد و ضخیم اتاق را روشن میکرد
رمانِ بچهی یکشنبه، نوشتهی اینگمار برگمان، شاید نگاه دیگری است به همهی نقابهایی که بر چهرهها جا خوش کردهاند؛ نگاه دیگری به شیار پنهان چهرهها؛ خستهگیی تکرار؛ خانهی تنهایی.
زلیخا چشمهایش را بازمیکند” رمان ادیسه و درد است. رمانی درباره عبور از دورهای و رها شدن در دورهای دیگر. کتابی که بذر امید و عشق را در زمین نفرت و انتقام میکارد و زندگی و مرگ را همچون گذر روز و شب نشان میدهد. گوزل یاخینا در روایتی پرکشش، دورهای سیاه از تاریخ شوروی را با نگاهی زنانه باز میگوید.
طنابهای تناورِ آب تو را اسیر کردند. ماهیها میخواستند قورقور نفسهایت را ببلعند. گل و لای میخواست چشمانت را ببوسد. ماسهها میخواستند دهانت را پر کنند. علفهای هرز میخواستند در گوشَت جوانه بزنند.
راوی داستان علفزار نوشته ویلیان ولمن برای یافتن خواهر از دست رفتهاش شروع به جهانگردی میکند. در واقع او به دنبال ایمان میگردد اما در هیچ کجا اثری از آن پیدا نمیکند. او شباهت ظریفی بین معصومیت خواهر از دست رفتهاش و معصومیت گمشدهی زنان روسپی پیدا میکند.
خونآشام از یک سویه متافیزیکی برخوردار است: مرده و در همان حال زنده است و شبح هم نیست؛ یک جنازه متحرک است. یعنی در همین دنیای فانی ریشه دارد.
مدتها گمان میکردیم این مرد، گابریل، قادر به معجزه است. زیرا سالها بود برای کسی که بال نداشت، چیزهای زیادی دربارهی فرشتهها میگفت. اینطور بود که وقتی معجزهی دستگاه چاپ پیش آمد، سر تکان دادیم یعنی که میدانیم. اما دانستن دربارهی این جادوگری هم باعث نشد از چنگش رها بشویم.
این مقاله پژوهشی است تا به بررسی ایده هیولا و جامعه شناسی هیولاها بپردازد و پاسخی برای این سوال بیابد که هیولاهای ادبی فراتر از سرگرمی، چه چیزی به خواننده ی کنجکاو میآموزند؟
اصفهان و یزد از دریچه چشم یکی از مهمترین نویسندگان هلند در اواخر حکومت پهلوی دوم. تفاوت آنچه که ما از ایرانِ آن زمان درک کردهایم و آنچه که یکی مانند نوتهبوم از منظر یک سیاح درک کرده است.
ویژهگی مشترک همهی آثار مورد بررسی در این جستار، جستوجوی زمینی بهشتگونه است؛ جستوجوی ایمنگاهی زهدانگونه. انگار پژواکهای گوناگون یک صدا در هشت تکه؛ انگار پاسخهای گوناگون به یک پرسش. آنچه میخوانید شش خوانش مینیمالیستی و برگردان دو شعر کوتاه است زیر هشت عنوان.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.