فرزانه قوامی: راویان رنج

فرزانه قوامی
متولد ۱۳۴۷
دانش آموخته‌ی زبان و ادبیات فارسی
آثار منتشر شده:
-گفته بودم من از نسل شهرزاد‌های مضطربم (نشر میر کسری-۱۳۸۱) – کاندید جایزه‌ی شعر کارنامه- بخش روزنه
-از من فقط النگویی می‌ماند (نشر آرویج-۱۳۸۴) – کاندید جایزه شعر خبرنگاران –کاندید ماهنامه‌ی شعر نگاه نو
-بعد از هفت ساعت و بیست و نه دقیقه گریه-نشر نیلوفر – ۱۳۹۰
-کاترینا توفان مورد علاقه‌ی من است-نشر چشمه-۱۳۹۴ (نامزد جایزه شعر خبرنگاران)
-وقتی که عشق کهنسال بود-نشر نیماژ-۱۳۹۷
‐غم‌نامه‌ی ریواس‐ برگزیده اشعار‐ انتشارات انار‐ مونترال‐ ۱۳۹۹

راویان رنج

این راز را با طلوع آفتاب

به تو خواهم گفت

با طلوع آفتاب در تهاجم دستان خالی‌ام

مشتی خاک بر آسمان می‌پاشم

از رد پای تو دور می‌شوم

و سینه‌ی کفتران چاهی را می‌بوسم

من در جزایر ناز می‌زیستم

درختان زیر آب قیلوله می‌کردند

و از آتش درون چیزی نمی‌دانستند

ماهیان بازی باله‌هاشان را از سر می‌گرفتند

و من بی‌تاب بوسه‌ای زیر آب‌های روان

بالای بام آسمان

در ریزش سنگ‌های مهاجم از کوهستان اجدادی‌ام

زیر آوار معاشقه کردم و هرگز نزاییدم

آن‌چه فریادم را بلندتر می‌کرد

هجوم ترس بود به بند بند انگشتانم

لرزیدن در نیمه‌های شبی

 که سکوتش بی‌پایان می‌نمود

چرا نمی‌نوازی‌ام با کلام بی‌معنایی؟

چرا نمی‌کُشی‌ام با درد بی‌درمانی؟

چرا نمی‌بری‌ام به ناکجای ویرانی؟

بیابان را که بیایی

در انتهای شب دیجوری ایستاده‌ام

پرندگان و خزندگان و درندگان را می‌سوزانم

و باقی بقای من است

گردنکشان به میدان می‌آیند

بر و بحر را به تسخیر می‌آورند

گندم می‌کارند و آتش می‌افروزند

راز حیات را حکیمی هندی در بقعه‌ای تاریک کشته ‌است

هرگز گمان نمی‌کردم

دستان ما راوی مرگ باشد هنگام نوازش

هرگز گمان نمی‌کردم

از نفس‌های تو بترسم

رو‌به‌روی پنجره بایستم

بلند بگویم

شما که در خیابانید بی‌باکان این عصر متزلزل بوده‌اید

هرگز گمان نمی‌کردم

دستمالی بر دهان ببندم و پی‌در‌پی بگویم

تو را دوست دارم چون نمی‌خواهم ببینمت دیگر

هرگز گمان نمی‌کردم

مرگ این همه طغیان را حوالی رودخانه

اسلاف فهیمم به طعنه می‌گویند

بر ماتم ما منشینید

خود مرده‌اید

و راویان رنجید در بقاع متبرک‌تان

گندم بکارید و به میزبانی ملخ‌ها روید و از سکوت سر مپیچید

که جهان شب دیجور دیرینه‌ای‌ست

من در جزایر ناز

با رویی باز

به بازوی حکیمی هندی تکیه داده‌ام

بی‌تاب بوسه‌ای زیر آب‌های روان

آتش افروخته‌ام تا بیایی

فرزانه قوامی

خرداد  99

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی