مه‌کامه رحیم‌زاده: گزندگی طنز و استعاره

نگاهی به مجموعه داستان « الفبای گورکن‌ها» نوشته هادی کیکاووسی

هادی کیکاووسی را از جلسات نقد ادبی گروه « راویون» می‌شناسم. جلساتی پر محتوا، پخته و سنجیده که ماهی یک بار در شهر تورین ایتالیا  برگزار می‌شد و من هم این شانس را داشتم که یکی از مهمانان جلسه باشم. اگر چه این جلسات به دلیل همه‌گیری ویروس کرونا تعطیل شده است اما امیدوارم این جلسات پربار، لااقل به شکل مجازی به کار خود ادامه دهد.

 هادی کیکاووسی متولد آذرماه ۱۳۵۷ و اهل بندرعباس است. از سال ۷۲  جسته و گریخته نوشتن را آغاز کرده و از ابتدای دهه هشتاد داستانهایش در روزنامه‌های محلی بندرعباس چاپ می‌شده. در سال ۱۳۸۲ داستان «سگ گنده خانه آجر قرمز» یکی از برگزیدگان جایزه ادبی اصفهان شد. در همین سال مقام اول کنگره شعر و قصه جوان را بدست آورد که باعث معرفی بیشتر وی شد. سالهای بعد داستانهای کیکاووسی جوایز دیگری را کسب کرد و سرانجام در  سال ۱۳۸۹  مجموعه داستان وی به نام «خط فاصله»  توسط نشر چشمه منتشر شد.

 مجموعه داستان «الفبای گورکن‌ها»  که مجموعه سیزده داستان است، توسط نشر مهری در  لندن منتشر شده است و دومین کتاب کیکاووسی بعد از مهاجرت از ایران می‌باشد.

زمانی که مجموعه داستان « الفبای گورکن‌ها» به دستم رسید با دیدن اسم کتاب متوجه شدم که بی‌شک با کتابی پست‌مدرن و متفاوت روبه‌رو هستم. 

شروع به خواندن کردم و هر داستانی را که تمام می‌کردم مدتی به فکر فرو می‌رفتم و از این‌ حجم از طنز، استعاره، سبک و خلق موقعیت که نشان از ذهنی خلاق و نوگرا دارد، حیرت می‌کردم.

در مورد سبک داستان باید بگویم، سبک داستان‌ها تلفیق رئال و سوررئال است که به شکلی ظریف و هنرمندانه در هم تنیده شده‌اند. داستان‌ها به صورت رئال شروع می‌شوند و در جای جای داستان تبدیل به سوررئال می‌شوند و خواننده با این تغییر خود را هماهنگ می‌کند و داستان را با علاقه ادامه می‌دهد. مانند داستان «گوش شهردار» که داستان به صورت رئال پیش می‌رود و ناگهان در مترو زنی ظاهر می‌شود که در کیسه‌اش گوش‌های پلاستیکی رنگی دارد و با صدای بلند می‌خواهد آنها را بفروشد، انگار زنی درحال فروش زیورآلات خود است و خواننده گرچه کمی با تعجب ولی به راحتی با آن مواجه می‌شود!

یا در داستان « دیوانگی در بروکلی» که رئال و سوررئال در سطر سطر داستان در هم تنیده شده‌اند.

نکته جالب و مهم دیگر در این مجموعه، طنز پنهان و آشکار داستان‌هاست، طنزی به گزندگی طنز داستان‌های چخوف که در عین  خنده‌ای که  به لب خواننده می‌آورد از سوی دیگر تاسف خواننده را نیز بر می‌انگیزاند.

به طور مثال داستان «گوش شهردار» به نظرم یکی از بهترین داستانهای طنزی است که در این مجموعه نوشته شده است. 

داستانهای این مجموعه همچنین مملو از نماد و استعاره است که بعضی‌ برای من خواننده آشنا و قابل فهم است و بعضی‌ها کشف نشده و پنهان.

مثلاً گوش در داستان «گوش شهردار» یا خرچنگ در داستان «دیوانگی در بروکلی» یا قالی در داستان «پیرنگ پرنده» و چند مثال دیگر.

یکی دیگر از نکات جالب داستان‌ها برای من، جملات آغازین و پایانی داستان‌ها هستند.جملاتی کوتاه و کوبنده. مثلاً در داستان «در عسل تنباکو » داستان با این جمله شروع می‌شود:

« خالو توی تنور مرد. بعد چهل سال آمد که توی تنور بمیرد. مادر می‌گوید قسمتش بود»

یا در داستان « دیوانگی در بروکلی» شروع داستان این گونه است:

« در قابلمه را که برداشتم، خرچنگ بیرون پرید و افتاد توی سینک»

و جمله پایانی:

« دو میکی ماوس روی دمپایی زن فریاد می‌زدند: شفا،شفا، معجزه، معجزه»

یا در داستان « الفبای گورکن‌ها» جمله آغازین این است:

« نشسته بودم توی ماشین و تخمه هندوانه می‌شکستم و منتظر درخشش جمجمه بودم که نور را دیدم. گفتم از خستگی است.»

و جمله پایانی:

« افسانه با تخمه هندوانه بازی می‌کرد. خیره به جمجمه سگ یا شغال یا گرگ. گفتم:  چه آدم مریضی!

گفت: نشانی درخت یادت هست؟ »

یا در داستان « انقراض خرس‌های قطبی» جمله آغازین این است:

« مردی که می‌خواست خودکشی کند آن شب جلو تلویزیون نشسته بود و مستندی از انقراض خرس‌های قطبی را می‌دید که بالاخره تصمیمش را گرفت»

و جمله پایانی داستان :

« مردی که می‌خواست خودکشی کند دیگر نمی‌خواست بمیرد، با این حال دیگر برای چنین بازگشتی دیر شده بود. او را به جرم فاش ساختن اطلاعات امنیتی و ساخت و پاخت با دشمن و خلاصه خیانت به کشور به دار کشیدند.»

سوژه‌های انتخابی کیکاوسی نیز قابل اعتنا هستند.سوژه‌هایی که حاصل تجربه‌های نویسنده  چه به لحاظ زندگی در مکان خاص به طور مثال جنوب و چه به لحاظ کار در محل خاص مثل دفتر روزنامه است که به کمک تخیل قوی و استفاده از ابزار استعاره و طنز  نوشته است. شخصیت‌های داستان‌های کیکاووسی هم در خور توجه هستند. شخصیت‌هایی به یادماندنی و پررنگ. مانند شخصیت «خالو یا دایی» در داستان «در عسل تنباکو» یا شخصیت «همسایه» در داستان «جلدجلاد» یا «مردی که قصد خودکشی داشت» در داستان«انقراض خرس‌های قطبی».

نکته جالب توجه دیگر، توصیف‌های جالب نویسنده است. مثلاً در داستان « در عسل تنباکو» در صفحه بیست و دو جمله «از پشت اتاقک، خانه‌های توسری خورده روستا، مثل بستنی کاکائویی وارفته ظاهر شدند!»

و باز در همان داستان و همان صفحه «می‌رفت به دل نخلستانی که نخل‌هایش مثل مدادهای تراشیده و نتراشیده، بی‌سر بودند.» یا تشبیه ایستگاه مهندسی توی شرجی و نمک مثل «قوطی کبریت خیس» بودند.

یا در داستان « الفبای گورکن‌ها» در صفحه صد می‌خوانیم « جزر و مدی در خونش حس می‌کرد. گویی کسی در خونش ایستاده قلیان می‌کشید.» 

من به شخصه از خواندن داستان‌های« گوش شهردار»، « در عسل تنباکو» و « جلد جلاد» لذت بردم و در پایان برای هادی کیکاوسی عزیز آرزوی قلمی پویا و بالنده دارم.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی