از تجربه تا تخیل – فائزه جنیدی: «خاطرات یک دیوانه – لوله»

وقتی عاشق شدم تازه فهمیدم خیلی دیوونه‌ام.
همه فکر می‌کردند خوب طبیعیِ! جوونی و عاشقی!
ولی فقط خودم می‌دونستم که می‌تونم بمیرم براش.
سال‌ها بعد که کُرک و پَر ریخته می‌رفتم که اَلَک عشقم رو آویزون کنم و برم دنبال زندگیم، دیدم:
جنون پشت پنجره برام دست تکون می‌داد و شکلک درمی‌آورد.
عشق که نباشه دنیا دو تا پول نمی‌ارزه!
-هووی دیوونه بپا!
یِ تانک از روم رد شد و راننده‌اش گفت‌:
-گفتم که بپا! به من ربطی نداره دیگه!
پاشدم ولی چون صاف و پهن شده بودم مرکز ثقلی نداشتم و دوباره پخشِ زمین شدم.
اون که می‌خواستم الک عشقش رو بیاویزم و برم، حالا از نقش من خوشش نیومد . لوله‌ام کرد و با خونه‌تکونی عید انداختم تو خیابون.
خیابون اصلا بوی عید نمی‌داد.
حتی ماهی‌گلی‌های دست‌فروشا هم بوی مرگ می‌داد.
من تا سرِ پا می‌شدم با مغز پخشِ زمین می‌شدم .

-آخی ! طفلی چرا این‌طوریه؟
-خوب می‌شی نترس!
-گریه کن ! گریه برات خوبه!
-چرا گریه نمی‌کنی؟
-عزیزم..‌‌.

چشام همین‌جور خشک خشک بالای لوله تنم مونده بود.
غلتیدم و غلتیدم تا شاید دیواری پیدا کنم که بشه کم‌کم دستم رو بهش بگیرم؛ بلکه بتونم دوباره رو پام بایستم.
تو راه یاد عشق افتادم که هر بار پیش اومد با مغز کفِ آسفالت پخش شدم .
هووی دیوونه چته ؟
اون دیوار نبود یِ لوله‌ی دیگه عین خودم بود! گفتم: ببخشید فکر کردم دیواری!
گفت: به! عاشقی ؟
گفتم غلط بکنم ، دلم برا راه رفتن تنگ شده. خیلی وقته سر پا نبودم.
گفت آره . لابد!
حالا مهم هم نیست . چیزی نمونده به آخر کارِت. بی‌خیال! خوش باش!
ولی خودش آخر غم بود.
قلبش یه مارش عزایی می زد که …
-خانم دکتر من بچه خوبی‌ام؛ ولی این لوله بودن‌ باعث می‌شه دهنم رو پیدا نکنم. خیلی سخته به خدا! التفات کنید.
-حرف نباشه قرصات رو می‌خوری!
-اییییی گنده‌دماغ ریقو ! فکر کرد کیه؟ ایش! خوبه خودتم لوله می‌شدی؟
اصلا بی‌خیال .
کجا بودم؟
آره آدم لوله‌ای‌های زیادی دیدم . بعضی‌ها حتی نفهمیده بودن لوله شده‌اند.
بعضی‌ها رو همچی از بوم پرت کرده بودن که مغزشون تلیت شده بود .
یِ دیوار ندیدید ؟
به خدا از قِل خوردن خسته شدم .
راستی یادم رفت بگم یِ قرص ضدحساسیت بهم بدن . یِ آبی چندروزه همین‌جور یِ بند از چشمم میاد. وقتی دستات تو ژاکتِ برعکسِ روزگار گیر کرده و دست محبتی نیست، حتما دستمال هم پیدا نمی‌شه.
می‌دونید که من همیشه همه‌چیم باید به همه‌چیم جور در بیاد.

از همین مجموعه:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی