انتشارات آسمانا با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد رمانی از کاوه اویسی را با عنوان «فیلها به جلگه رسیدند» منتشر کرده است. »فیلها به جلگه رسیدند» اولین رمان این نویسنده است.
در اطلاعیه انتشارات آسمانا در معرفی کاوه اویسی آمده است:
کاوه اویسی دانشآموختهی ادبیات نمایشی، کار نویسندگی خود را از سال ۱۳۷۷ با نوشتن داستان کوتاه «آرش» که برگزیده جشنواره داستان دانشجویان اصفهان شد آغاز کرد و در ادامه با ساختن فیلم کوتاه و بازی در تئاتر کار خود را ادامه داد. او در سالهای میانی دههی ۱۳۸۰ هنرجوی کارگاههای فیلمسازی عباس کیارستمی بود و توانست چند فیلم کوتاه بسازد و بازی کند. مجموعه داستان کوتاهی شامل ۱۰ داستان نوشته که تا کنون منتشر نشده است. فیلم بلند «پاریس تهران» را سال ۲۰۱۷ ساخت. چند فیلمنامهی بلند و نمایشنامهی دیگر هم در انتهای دههی ۱۳۹۰ نوشته است که هنوز فضایی برای ارائه و ساخته شدن آنها فراهم نبوده است. رمان «فیلها به جلگه رسیدند» اولین رمان اوست که توسط نشر آسمانا (تورنتو) منتشر شده است.
انتشارات آسمانا در سال ۲۰۱۷ در کانادا تاسیس شده است و خود را متعهد به انتشار پژوهشهای تحقیقاتی پیشرو و مرتبط با دیاسپورا، و نیز آثار ادبی تجربی، و به حاشیهرانده شده معرفی میداند.
فرازی از رمان
مهندس صبح رسید. فعلهها رسیدند. از بالا شروع کردند. اول خرپشته. سقف. دیوارها. پنجرهها. شیشهها. اتاق حامد. اجاق پلوعدس. انبار ته حیاط. رمباندند.
باباجان گفت نترس. دستش را گره کرده بود پشتش. پیژامه راهراه. ایستاد. حامد دستش هنوز به دیوار بود. باباجان را که دید جا خورد.
حاملهست؟
حامد اول جعفرآقا را نگاه کرد. جعفرآقا ماتومبهوت. تگری زد وسط حیاط. سِرُم. مسکن. شب مانده بودیم خانه مامانجون.
قهوه دم کنید بدید بهش
من بلدم.
امانخان گفت قهوه نداریم.
جعفرآقا گازش را گرفت.
شهلا جان برا همه درست کن
چشم باباجان.
بوی قهوه، خانه را برداشت. قهوهای بود. آرد بود مثل آردِنخودچی. سامان انگشت زد. من انگشت زدم. ساسان انگشت زد. مانی انگشت زد. شیوا انگشت زد. حامد افتاده بود.
فشارِش خوبه.
دایی قهوه را نخورد.
شکرریختیمشکرریختیمشکرریختیمشکرریختیم.
بسه نریز
تلخه!
نریز مامان جان
نریز
نریز
نریز مامان جان
نریز عزیزم.
قهوه تلخ بود. شیرین نمیشد.
باباجان گفت امان شیر بیار.
شیر ریختیم. بهتر شد.